۱۵ پاسخ

مامانت یه جور مدیریت کنه بیان خونه شما
الان ماهلین کوچولو درکی از این موضوعات نداره و در آینده شاید رابطه خوبی با خواهرش نداشته باشه

عزیزم برو خونه خودت میتونی منم تنهام هیچکس نیست حتی متاسفانه شوهرم از روزی که زایمان کردم دوره ازم یعنی من و دوتا بچه با زایمان سزارین ولی تونستم توهم میتونی ولی برو پیش دخترت اینجوری بهتره

وای خدا من چقدر کیف کردم با تاپیک زایمانت
🥰🥰
ایشالله ک تن بچه هات همیشه سلامت عزیزم😍😋

چقدر مثل همیم ، منم بچم دوسالشع دومی بدنیا اومده همش عذاب وجدان دارم این چه کاریه کردم بچم غصه دار شد کاش دو سال دیگه بچه دار میشدم
ولی من خونه خودمم خونه مادرم نرفتم تمام حواسم به دخترم دادم کمتر سمت نوزادم میرم

بری خونه خودت بهتره اون بچه الان حالیش نمیشه ازالا حسادت و لجبازی توش رشد میکنه اصلا خوب نیس
حالیش نمیشه ک گناه داره
تجربه بچه داریم داری میتونی از پسش بربیای

بنظرم برید خونه خودتون چون تو روحیه اش تاثیر میزاره

فتانه شب از خودت دورش نکن
بیارش پیش خودت
بعد نمیتونی از پس دوتاش بر بیای

عزیزم به نظرمن بری خونت بهتره
همسرت هست مادرت هم روزی چند ساعت بیاد کاراتو انجام بده
ماهلین سنش حساسه الان هیچی متوجه نمیشه بچه ضربه میخوره
برو خونه سعی زیادی بغلش کنی اسباب‌ بازی زیاد براش بگیرید
الان اون احساس میکنه همه خواهرشو دوست دارن

والا بچه من ک ی سره کنارم بود باز لجباز شده همچنانم هستو تغییری هم نکرد تو خونه خودمم بودم از روز اول

من ۹ ماه که مامانم فوت کرده بعداز فوت مادر دیگه دوست نداره بره خونه بابام

چرا حالا من پسرم عاشق این که بره خونه مادر شوهرم بمونه

برو خونه خودت مامانت نمیتونه ب مادر شوهرت بگو بیاد

مگه روز که زایمان کردی یا امدی خونه برای دخترت هدیه نگرفتی که بمون خونه پیشت من حالا میخواهم برای پسرم این کارو کنم که بمونه پیشم تو خونه

منم خونه مامانمم پسر منم ب شدت لجباز و شیطون و بهونه گیر و عصبی شده

کاش مامانت میتونست بیاد خونتون پیشت بمونه اینجوری اون بچه هم اذیت میشه و ازهمون اول لجبازمیشه

سوال های مرتبط

مامان ماهلین و مهوا🩷 مامان ماهلین و مهوا🩷 ۱ ماهگی
امروز فرصت شد از بچم چندتا عکس بگیرم بیمارستان اونطور که تصور میکردم ماهلین میاد دیدن خواهرش نشد 🤣🤣🤣
ماهلین بی قرار من بود هی می‌گفت از تخت پاشو بریم
چه برسه گل بگیره دستش راه بی افته بیاد گل رو بده به مهوا 😁😁😁
منم موقع مرخص شدن دیدم ماهلین بغلم نمیاد زدم زیره گریه
وایییی خدا اینو بگم قبل از زایمان فکر کنید ۹۰ کیلو شده بودم با بچه دو ساله که هر دقه دستت رو میگیره میگه پاشو اعصابم داغون داغون
میگفتم خدایا من فقط زایمان کنم یه ده روز برم خونه مامانم استراحت کنم این ماهلین رو نبینم چون خونه مامانم نمی مونه قرار بود با شوهرم خونه مادر شوهرم بمونن
اقااااا شب اول هیچ شب دوم دلم داشت میترکید زار زار گریه میکردم که ماهلین چرا پیشم نیست حالا با اینکه در روز سه چهار ساعت می اومد پیشم میدیدمش اما باز دلم راضی نمیشد که شب پیشم نمی‌خوابه
که دیگ با اصرار مامانم که نه حداقل ده روز بمون به خودت بیای
دیروز که یک هفته از زایمانم می‌گذشت جم کردم اومدم خونمون طفلان مسلم رو گرفتم زیر پر و بالم 🤣😁🤌
اون همه که میترسیدم سخت نیست امروز از صبح باهم تنها بودیم سه تایی
تاب ریلکسی گرفتم وصل کردم چهارچوب در کار ضروری دارم مثل دستشویی یا شستن شون مهوا میزارم تو تاب دست ماهلین نرسه بهش
خیلی کمک حالمه تاب ۹۰ درصد مشکل رو حل کرده ایشالا عادت کنم زود به روال بی افتم خوبه
امروز هم شناسنامه مهوا لپ گلی رو گرفتیم