سلام مامانای گل
یه چیزی ناراحتم کرده میخوام شما بگین جای من بودین چیکار میکردید
ما خانوادهامون شهرستانن ، چند روز پیش شوهرم اومدو گفت که برادر شوهرمینا که تازه نامزد کردن انگار میخوان خونه مناسب پیدا کردن اونو بخرن . فرداش پرسیدم چی شد خریدن گفت اطلاعی ندارم فقط از من قرض میخواست من چیزی نپرسیدم . منم فکر کردم شاید هنوز قطعی نیست و نمیخوان که من بفهمم ، چون همچین اخلاقی دارن که همه چیرو قایم میکنن . دیروز داشتم با خواهر شوهرم حرف میزدم گفت شنیدی دیگه برادر کوچیکه هم خونه خریدن گفتم آره به سلامتی ، پس خریدن ، نمیدونستم من فکر میکردم تازه پیدا کردن گفت آره دیگه یک ماه میشه خریدن . ۲ هفته هم میشه تحویل گرفتن ، دیگه موتور. ماشین و همه چیرو فروختن و خریدن . امروز به شوهرم میگم خبر داشتی یک ماهه خریدن میگه یک ماه که خیلی نیست میگم خوب اگه میدونستم زنگ میزدم بهش ، میگم نگفته بودی ماشین هم خریدن میگه آره چند روز بعد خرید ماشین تصادف کردن دیگه حوصلم قاطی شد نگفتم ، میگم خوب خیلی بده آخه بهم میگفتی زنگ میزدم اینجوری فکر میکنن میدونستم و زنگ نزدم ، برگشت بهم گفت نه نگران نباش اونا خودشون میدونن که توخبر نداری ، قرار نبود به تو بگم . میگم یعنی من اهل این خونواده نیستم مگه من بدشونو میخوام ، چرا همه چیرو از من مخفی میکنین ، ازدواجشو بعد دوهفته فهمیدیم ، موتور خرید بعد یک ماه فهمیدم ،
از دست شوهرم ناراحتم که خونوادت نمیگن حداقل یکمی تعصب داشته باش جلو روشون هوامو داشته باش .
شما بوودین چیکار میکردین زنگ میزدین به جاریتون مبارک باشه بگین یا حداقل میخوام بهش بگم که من از ماجرای تصادفتون و اینا خبر نداشتم وگرنه حالتونو میپرسیدم
شما بودین چیکار میکردین

۱ پاسخ

زنگ میزدم پیش همسرم و میگفتم خبر ندارم خودشم اینجاست تازه گله کردم گفتم چرا زودتر نگفتی حالا فک میکنن میدونستمو زنگ نزدم

سوال های مرتبط

مامان جوجه مامان جوجه ۶ سالگی
میبینی از مساجد زنگ میزنن یا از یه جایی زنگ میزنن و نظرسنجی میکنن ما هم جواب میدم
الان یه خانومه زنگ زد گفت خانم فلانی گفتم بله گفت از فلان جا زنگ میزنم شما فرزند زیر شش سال دارین گفتم بله دوتا دیگه شروع کرد به سوال کردن منم قبل جواب دادن گفتم ببخشید شما از کجا زنگ میزنین آدرستون کجاست گفت از فلان جا و میخوایم خانوما رو شناسایی کنیم براتون کارگاه برگزار کنیم منم گفتم خب منکه نمیخوام شرکت کنم چرا اطلاعات بدم گفت دیگه من باید اطلاعات رو ثبت کنم منم گفتم خب نمیشه که من چرا اطلاعات بدم خلاصه اصرار کرد منم گفتم بپرس ولی اگر سوالتون رو نخوام جواب بدم نباید مشکلی داشته باشین گفت باشه اسم بچه ها رو با پدرشو رو گفتم دیگه اومد تاریخ تولد و کد ملی بگیره گفتم شرمنده من اینا رو نمیتونم بگم قصد شرکت هم ندارم فکر میکنم ادامه دانش الکی باشه خانمه هم گفت باشه خدافظ
شما میبودین اطلاعات میدادین؟؟؟؟منکه تصمیم گرفتم دیگه به هیچ کس اطلاعات ندم از کجا معلوم راست میگفته باشه
مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 مامان شاهان🧒👨‍👩‍👦 ۵ سالگی
مامان عشقام مامان عشقام ۵ سالگی
بچها دیدین روانشناسا میگن وقتی پرخاشگری کرد یه چیزی خواست میشینی جلوش اروم میگی من داد بزنی نمیشنوم یواش بگو بعد که خواستشو گفت میگی نه عزیزم ماالان نمیتونیم اینکارو کنیم ولی دوتا پیشنهاد جالب دیگه بهش میدی از بین اوناانتخاب کنه بعد میگن تو هرسنی نمیدونم بچه دوسال نیم من مثلا ساعت دوازده شب میگه من میخوام تو هال جلوکولر بخوابم و من نمیخوام از حموم اومده جلوکولر بخوابه شب به این موضوع گیر ندید این یه مثاله) هرچی از این روشااستفاده میکنی باز جیغو داد میکنه حرف خودشو میزنه از طرفیم خب اطرافیانم یکم گاون من همیشه قاطع و مهربون فقط و فقط چیزایی که برای سلامتیش صلاح ندونستم انجام بده نه گفتم بهش وگرنه ریخت و پاش تو خونه ی خودم که امن و راحت بوده نه نکفتم همش رو تا بچه یکم گریه کرده گفتن وا بذار بره بچرو اذیت نکن انگار من زن باباشم اینطوری بچم یاد گرفته نه یعنی نه نیست یعنی گریه کن انجام میشه بعد اصلا پیشنهادای جالب وقتی بچه طی روز سیصد تا درخواست غیر منطقی داره دیگه همه پیشنهادات براش عادی و غیر جالب میشه....