سلام مامانا.به نظرتون من نیاز دارم برم پیش مشاور؟
قبل از اینکه تصمیم به باردار شدن بگیرم.سرکار میرفتم،و کارم طوری بو که با مواد شیمیایی سرو کار داشتم در کل ادم اجتماعی و برونگرایی هستم. قرار بود که باردار شدم به قسمت دیگه انتقال پیدا کنم.وباردار که شدم هماتوم جفت پایین عفونت ویار این همه بلا سرم اومد. ولی چون از قبلم تصمیم داشتم بچه دار بشم از کارم استعفا دادم،🥺😔الانم به خاطر مشکلات بارداری خونه نشین شدم🥲ارتباطم با دوستام قطع شده،چون با اونا بیرون میرفتیم. یا پارک ابی و اینا....از همه ادما دور شدم.تنها کسی که میاد و هست فقط خانواده خودم و خانواده همسرم و همسرمه.انگار ادمای دورم محدود شدن.انگار تو قفسم🥺😭حس میکنم به همه داره خوشمیگذره به جز من.هر روز استوری های دوستامو میبینم.باهمن مثل قبل باهم تفریح میرن....انگار که همه رفتن اردو فقط تو توی خونه موندی،حتی به کسی زنگ نمیزنم چون از بیرون بودناشون.از مهمونی رفتن و اینا حرف میزنن....من فقط میخوام زار بزنم.
نمیدونم نیازه با مشاور حرف بزنم یان،اصلا تاحالا نیاز به مشاور پیدا نکردم.نمیدونم کجا باید مراجعه کنم🥺😭

۷ پاسخ

سلام عزیزم از من میشنویی دیگه استوریاشون رو نبین
چون بعداز اینکه بچه هم به دنیا بیاد روابطتت خیلی تغییر میکنه
یه برنامه جدید برای شرایط جدیدت بزار

میتونی از مامانت بخوای یه دورهمی تو خونت ترتیب بده کسایی که دوسشون داری رو دعوت کنی و کمی ساده تر اما دورهم باشین.... این روزا قرار نیست دائمی باشه که ، میگذره... بعداز به دنیا اومدن کوچولو هم میتونی کم کم برگردی به فعالیت هایی که دوست داری ، خیلی از مامانا بچه کوچیک دارن و در عین حال توی اجتماع هستن

خودتو ناراحت نکن عزیزم ❤️ کاملا درکت میکنم ، منم سرکلاژ شدم و استراحت نسبی
و اجازه ندارم از خونه بزنم بیرون.... از کارم استعفا دادم ، دوستامو نمیبینم و بدترشم این که من از خانواده و فامیل و آشنا صدها کیلومتر فاصله دارم.... شوهرم صبح میره سرکار و شب برمیگرده خونه و من همش تو خونه تنهام 🥺🥲 درحالیکه قبلاً اصلا تو خونه بند نمیشدم اما بهش فکر میکنم که قراره ته این تنهایی ها و سختی ها پسرم پاشو بزاره تو زندگیم راضیم ، سعی میکنم خودمو مشغول کنم و از این زاویه بهش نگاه نکنم که مجبور به تحمل هستم

به این خوشحال باش و خداروشکر کن که خدا بهت یه بچه داده خیلیا با هزار قرص و دارو و راه های مختلف باردار نمیشن
ولی به اینم فک کن تو توی قفس نیستی بلکه ترجیح دادی حس مادر بودن رو بچشی
من خودم خیلی اذیت میشدم اوایل با تهوع و ویار بد ،ولی مادر بودن خیلی سخته مهم اینه که همسرت همراهیت کنه
اگه استراحت مطلق نیستی برو هرروز یه قدم بزن با کوچولوت حرف بزن آرامش که داشته باشی بچت هم آرومه

منم قبلا میرفتم سرکار کلی دوست و آشنا داشتم سرگرم بودم بعد ازدواج له خاطره شیفت کاری شب که داشتم دیگه سرکار نرفتم الانم باردارم فقط با خانواده خودم و همسرم رفت و آمد داریم دقیقا مثله شما فکر نکن که این شرایط فقط مختص شماست سخته بعضی وقتا ادم‌کلافه میشه ولی وقتی آدم یه راهی و انتخاب میکنه باید پای سختیاشم وایسه وتا تهش بره

عزیزم خب قرار نیست که همیشه همینجوری باشی که
این دوران کاملا موقت هست و مدتی طول میکشه
به هر حال بدست آوردن هر چیزی یه تاوانی داره دیگه
سعی کن خودت رو با چیزای مختلف مثل فیلم کتاب آهنگ اینا مشغول کنی
منم یه آدم به شدت دوست و رفیق باز و بیرونی و سرکار برو بودم اما الان دو ماه استراحت مطلق شدم حتی از جام پا نمیشم برای سرویس و حموم ولی فقط به عشق بچم دارم تحمل میکنم
از روزی هم که اینجوری شدم اینستامو باز نکردم ولی دوستام مرتب بهم زنگ میزنن و هروقت بتونن میان بهم سر میزنن چون خونه پدرشوهرم اینا هستم خیلی کم میان پیشم
شما هم ناراحت نباش دوباره خیلی زود برمیگردیم به روزای عادی زندگیمون ایشالا با نی نی هامون

حتما اگر سختته کمک بگیر.
من خودم سرکار می‌رفتم دقیقا مجبور شدم کارمو بیخیال بشم.
هفته قبل هم رفتم دانشگاه که اونم با حال بد و سرم زدن و بالا پایین شدن فشار روبرو شدم.درکل محیط خونه رو به هرجایی ترجیح میدم.
هم از نظر پوشش راحت ترم چون سینه هام خیلی حساس شدن نمیتونم مدت طولانی سوتین بپوشم یا حتی کش شلوار اذیتم می‌کنه.
خونه خودم دراز کشیدم.
فیلم می بینم، کتاب میخونم، لالایی میخونم واسه نی نی، شعر میخونم، اینستا میرم، سوبرا بازی میکنم.
و هفته ای یبارم میرم بیرون
من قبلن دوستامو بیشتر می دیدم دورهمی می‌گرفتیم الان بعداز حدود چندین ماه قراره باز همو ببینیم ولی یجای نزدیک چون دونفرمون بارداریم باهم بریم بیرون.
اوایل بارداری هم بهشون گفتم شام بیاید اینجا مثل همیشه دنگ گذاشتیم وسط منو دوستم ویار داشتیم اون دوتا مجردا پخت و پز منو دوستمم توی خورد کردن کمک دادیم و دور هم بودیم.
شما هم با اونی که صمیمی تری قرار بذار بیان پیشت.
قبلش از شوهرت کمک بخواه میوه و چای و اینارو کمکت آماده کنه که یه دل سیر بتونی پیش دوستات حرف بزنی و تخلیه شی حتما هم مثل ما نیاز به شام نیست همین دور هم بودنشه که آدمو خوشحال میکنه

سوال های مرتبط

مامان دیانا💗دلارام مامان دیانا💗دلارام هفته بیست‌وسوم بارداری
دوستان من الان بیکار بودم خواستم از تجربه هام براتون بگم از بارداری و بچه داری. اول از همه من بارداری اولم 18 سالم بود. و از اول که بیبی چک زدم گفتم دختره تا سونو به وقتش گفت دختره . از همون پنج هفته تا 12 هفته به شدت تهوع داشتم خیلی لاغر و کم اشتها شده بودم و اصلا هم زشت نشده بودم آخرا خیلی تپل و خوشگل شده بودم. شکمم اصلا دیده نمیشد اینارو میگم که دل خوش علایم نباشید که بگید این علایم مال دختره یا پسر. طعم ترش دوست داشتم هم شیرین لواشک میخوردم همش از هفته 18 به بعد همه چی میخوردم سرحال شده بودم و زرنگ. یه چیز مهم بگم چون اول ازدواج مون بود همیشه رابطه داشتیم که من همه نوع عفونت هارو گرفتم توی بارداری داغون شدم . و از اول پیادروی کردم و آمادگی جسمی و روحی گرفتم برای زایمان طبیعی که با آمپول فشار دقیق همون تاریخی که سونو قلب و بهداشت گفت زایمان کردم.1400/10/5 بعد من هیچ کسی رو نداشتم همه کارامو خودم کردم شدم یه مادر قوی . و سر این نی نی بگم که از اول خیلی حالت تهوع دارم شدید تر از شدید از هیچی خوشم نمیاد هیچی هوس نمیکنم از همه چیز بدم بیاد از هر بویی. نه شیرنی دوست دارم نه ترشی زشت هم نشدم عادی هستم لاغر شدم رابطه ندارم و خداراشکر عفونت نگرفتم.. حس نمیکنم. نی نی چی هست🤔😅😐حال روحیم خیلی خرابه خونه نشین شدم کلا همش سردمه. تصمیم به زایمان طبیعی دارم . ولی بنا به دلایلی که عمل تورشن داشتم شاید سز بشم معلوم نیست هنوز دکتر شخصی انتخاب نکردم. دیگه همین شما هم از تجربه هاتون بگید ببینم مثل هم هستیم یا نه. در ضمن دخترم دی ماه میشه چهار سالش و خیلی راضیم که حامله شدم چون دخترم خیلی ذوق داره و دیگه تنها نیست. شرایط مون هم خیلی بهتر شده