۹ پاسخ

چقد دختر داشتن خوبه❤️خدا حفظش کنه واست

خدا برات حفظش کنه ببین اون بچه ازتویی که مادرشی استوارتره ماشاالله زمونه برعکس شده توبایدمثل کوه پشت بچه هات باشی یکم ازدخترکوچولوت یادبگیرد😂

الهی عزیزم🥹خدا حفظش کنه تصورش کردم دخترتو چه دلسوز😘

واقعا چقدر خوبه آدم دختر داشته باشه
من تا دلم درد میگیره و آخ و اوخ میکنم سریع میدووه سمت باباش هی جیغ میزنه بابا ماما ماما
دلم میخواد بخورمش فقط....
یا اگه گریه کنم هی میخنده و نازم میکنه و دستم و بوس میکنه
الهی خدا این برکت و به همه بده ک جزو واجبات زندگیه واقعا🥲🥲🥲♥️♥️♥️

دخترا همیشه اینن عزیزم خداحفظش کنه برات الهی 🥺❤️

عزیزم خداحفظش کنه😍❤
منم اینقدر حساس شدم شوهرم نمیتونه بگه بالا چشمت ابرو سریع شروع میکنم به گریه کردن😐😐😐

ای جانممم خداسلامتی بده بهتوننن🥺

عزیزم
خداحفظش کنه
اکثر خانوما همینجورین زود رنج دل نازک
منم تا از چیزی ناراحت میشم میشینم شرشر اشک میریزم

عزیزم منم همینجورم از قبل بارداریم همین بودم الان شدیدتر شده

سوال های مرتبط

مامان شاهان و جانان مامان شاهان و جانان هفته بیست‌ویکم بارداری
بچ ها من بخاطر قرص قند می‌خوردم افت قند می‌گرفتم و شدید علاعم داشتم رفتم دوهفته خون مامانم بعد متوجه شدم برا قرصه آمدم خونمون قرص و ول کردم جسمی خوب شدم ولی بعد دوهفته ک خون آمدم یهو از جمع دور شدم تک و تنها ت خونم با بچه 17ماهه داغون شدم گریه میکردم و خال بدی داشتم از تنهایی حس خفگی گرفتم باز رفتم خون مامانم بعد اونجا ک بودم حس میکنم از زندگی و شوهرم و خونم خیلی دور شدم خونمم ک میام حالم میگیره همش افسرده ام هنوز ب بعد زایمانم و بچه داری فک نمیکنم تا یادم میاد گریه ام میگیره من بعد شاهان یهو از خود قبلی خدم دور شدم تا آمدم عادت کنم ی بچه دیگ حس میکنم دیک برا خدم نیسم برا شوهرم وقت ندارم اصن برا زندگیم از تنهایی متنفرم همش میخام ت جمع باشم تا تنها میشم فکر و خیال میکنم گاهی خوشحالم گاهی ناراحت گاهی حس میکنم هیچی خوشحالم نمیکنه و گاهی حس میکنم شادم گاهی احساس مذخرف به زندگی دارم و از همه چی متنفرم گاهی نیسم طبیعیع؟ برا بارداریع؟بعد زایمان خوب میشم؟دارو داره؟
مامان حلماوتودلی🐤🐥 مامان حلماوتودلی🐤🐥 هفته سی‌ام بارداری
مامان حلماوتودلی🐤🐥 مامان حلماوتودلی🐤🐥 هفته سی‌ام بارداری
یعنی بخدا دارم دیوونه میشم...دیشب خیلی یهویی مجبور شدیم خونه مامانم بمونیم...بعد من حلما رو از شیر گرفتم حدود دو سه روزی کار داشتم پیش مامانم بود مامانم براش شیشه شیر خریده بود داخلش برات نبات داغ درست میکرد شبا تو خواب نق میزد بهش میداد و روزا هم داخلش ابمیوه و شیر و چایی میداد...وقتی رفتم خونه خودم یشب ندادمش خیلی گریه کرد مامانم گفت بهش بدههه گناه داره بزرگ بشه خودش دیگه نمیخوره...الان ماه دیگه میشه ۳ سالش چون شیشه شیرش نبود از ساعت ۴ داره گریه میکنه بهونه میگیره... همه رو از خواب بیدار کرد...تا خالش پاشد رفت از داروخونه براش اورد یکم نعنا داغ براش درست کردم همین الان خورد خوابید😑 هرکار کردم تو لیوان یا قمقمه نخورد...فقط گریه میکرد..
یبار از سینه گرفتمش یبارم الان باید از شیشه شیر بگیرمش فقط بخاطر دلسوزی الکی مامانم😢
شما یوقت این اشتباه رو نکنین ...دختر من اصلا شیشه شیری نبود از بعد اینکه از شیر گرفتمش مامانم براش رفت شیشه شیر خرید...خودم بیدار میشد شبا بهش اب میدادم یا بغلش میکردم میخوابید الان عادت کرده تو همون شیشه شیر باید نعناداغ یا اب بخوره