سلام خانما
میگم من خیلی حساس شدم و حس میکنم اطرافیانم منو درک نمیکنن
مادرشوهرم که همش میگه هیچ علائمی نداشته بارداریاش و براش عجیبه من از همون هفته های اول علائم داشتم
برادرم که میگه چرا همش ولویی این همه زن حامله شدن بچه دار میشن چقد تو سوسولی
همسرم هم تو اینستا یچیزایی دیده بود هی زنای حامله میپرن بالا پایین ورزش میکردن فکر میکرد میشه، خدارو شکر با من اومد دکتر خودش فهمید خطرناکه و دکترم ممنوع کرده کلا
من خودمم چون هی میبینم زنای باردار ورزش میکنن تحرک میکنن از انتی به بعد که همه چی هم خوب بود همش کار کردم و تحرک داشتم که متاسفانه تو ا نومالی سرویکسم خیلی اومده بود پایین و دکترم هشدار داد
حالا همه اینا به کنار، من کمر درد دارم البته با استراحت خوب میشم بعد همه میگن اووو حالا که زوده شکمت بیاد جلوتر چی میشه حتی یسری از خانمایی که زایمان کردن کمر درد نداشتن همینو میگن به من حداقل توقع داشتم اونا درک کنن ...
خلاصه همه اینا رو من تاثیر میذاره و حس میکنم ضعیفم و دلم از همه میشکنه، همش میگم زایمان کنم به همه نشون میدم و چقدر همه راحت یادشون رفته من قبل بارداری چقدر فعال بودم...
نمیدونم ببخشید خیلی نوشتم زیادی فکر کنم حساس شدم کلا ولی همشون دلمو شکستن 😭
-احتمالا بعدا پاک میکنم این پستو الان مودم خرابه

۹ پاسخ

عزیزم بدن با بدن فرق داره، من ماهای اول بارداری عقد و عروسی برادرزاده همسرم بود، خیلی خوابالود بودم خودمم نمیدونستم، به شدتم کمرم درد میکرد، همه میگفتن چرا نمیای کمک کنی و بی خیالی؟ توی همون ۳ ماهه اول یه جنگ و دعواهایی راه انداختنوبا همسرم تا مرز جدایی، اصلآ شوکه بود میگفت چرا اینجوری شدی؟ تا بعدآ فهمیدم باردارم، منی که ۶ صبح همیشه بیدار بودم و به کار خونه و کار بیرونم میرسیدم، یهو کلآ عوض شدم، مخصوصآ چون جفتم پایین بود و بعدم طول سرویکسم کلآ استراحت مطلق شدم از هفته ۲۰، قبلآ یه نهار درست میکردم، اونم از چند روز پیش به همسرم گفتم درد دارم شاید نتونم هر روز، چون مدامم تو خونم خیلی وقتا دلم میگیره یا گریه میکنم ولی طبیعی بخاطر هورموناست، ول کن حرف مردم، بذار هر کی هر چی میخواد بگه، نشنیده بگیر اهمیت نده، بشین کتاب بخون، فیلم ببین، با نی نیت حرف بزن، سعی کن فکر نکنی به حرف مردم، من مادرم سر زایمان سومش تا ماه نهم مهمونی داده همه کارای خونشو خودش کرده اصلآ یدونه از مشکلات منم نداشته، من ولی اولین زایمانمه بدون هیچ سقط یا مشکل قبلی کلآ تو این هفت ما از همه چی لستعفا دادم، بدنم نمیکشه، چیز عجیلی نیست💝

منم کمر درد دارم یکم که راه برم یا وایسم ظرف بشورم کمر درد میشم ولی میخوابم خوب میشه

عزیزم خودتو ناراحت نکن هرکس بارداریش فرق داره کلا توی بارداری هورمونها بهم می ریزه آدم حساس میشه
من خودم قبل بارداری انقد فعال بودم الان اصلا توان بلند شدن ندارم با بی‌حوصلگی غذا درست میکنم حتی کارای روزمره برام سخته اهمیت نده به حرف این واون

هیچ کس جز یه زن حامله نمیتونه درک کنه مادر شوهر منم همش میگ چندتا بچه اوردم نفهمیدم تهوع چیه یکی نیس بگ مگ همه مثه همن انقد فشار روحی جسمی رو ادمه حرص حرفاشونم باید بخوریم 😕

ببین عزیزم اصلا به حرف های بقیه توجه نکن مهم تویی که داری اون بچه رو تو وجودت پرورش میدی به این فک کن که وقتی به دنیا بیاد هیچ کی به اندازه تو از وجودش لذت نمی بره بقیه فقط نظر میدن های ما فلان بودیم فلان کار کردیم اصلا به حرف هاشون توجه نکن بخدا هممون شرایطمون مث همه منم استراحتم از در و دیوار حرف میشنوم ولی برام مهم نیست چون اون بچه من و من برای موندش تمام تلاشم میکنم حالا هر کی هر چی دوست داره بگه به فکر خودت و بچه ات باش عزیزم انشاالله بسلامتی زایمان کنی برا منم دعا کن

واقعاً ک چقدر بی درکن اطرافیانت... میخواستی ب مادر شوهرت بگی بدن بابدن فرق می‌کنه شما ویار نداشتی قرار نیست منم نداشته باشم...خیلی از خانومای باردار هستن که سه ماه اول و بیمارستان بستری میشن .. خیلیام تا آخرین لحظه بالا پایین میپرن... مگه پنج انگشت شبیه همه ...اصلا توجه نکن خودتو ضعیف نشون نده جوابشونو بده حتما که دیگه نرن رومخت

عزیزم تو دقیقا برعکس من هستی انقد اطرافیانم بهم استرس میدن از اول بارداریم تاحالا دو سه بار فقط رفتم مهمونی با اینکه همه چیم نرمال بوده و دیابت و هیچی هم ندارم خداروشکر اما هی مادرشوهرم زنگ میزنه میگه بیرون نرو بخاب کار نکن خاله هام زنگ میزنن میگن اینو نخور اونجا نرو ماسک بزن یعنی استرس فقط میدن به ادم به این چیزا فک نکن هر جور که خودت راحتی همونجوری عمل کن اینا حرف زیاد میزنن

هر بدنی شرایطش فرق داره
این حرفا ب ماهم میزنن ،هرچی گفتن بگو دکترم گفته و اون بهتر می‌فهمه ،ب منم مادرشوهرم میگه برا زایمان با قایق از دریا گذشتم 🤣😂😂

حرف دیگرانو ولش کن اطرافیان خیلی قضاوت میکنن
هر زنی با زن دیگه فرق داره حتی دو‌تا بارداری یه زن هم با هم متفاوته
اهمیت نده فکر خودت و نی نی باش فقط

سوال های مرتبط

مامان دیانا💗دلارام مامان دیانا💗دلارام هفته بیست‌وپنجم بارداری
دوستان من الان بیکار بودم خواستم از تجربه هام براتون بگم از بارداری و بچه داری. اول از همه من بارداری اولم 18 سالم بود. و از اول که بیبی چک زدم گفتم دختره تا سونو به وقتش گفت دختره . از همون پنج هفته تا 12 هفته به شدت تهوع داشتم خیلی لاغر و کم اشتها شده بودم و اصلا هم زشت نشده بودم آخرا خیلی تپل و خوشگل شده بودم. شکمم اصلا دیده نمیشد اینارو میگم که دل خوش علایم نباشید که بگید این علایم مال دختره یا پسر. طعم ترش دوست داشتم هم شیرین لواشک میخوردم همش از هفته 18 به بعد همه چی میخوردم سرحال شده بودم و زرنگ. یه چیز مهم بگم چون اول ازدواج مون بود همیشه رابطه داشتیم که من همه نوع عفونت هارو گرفتم توی بارداری داغون شدم . و از اول پیادروی کردم و آمادگی جسمی و روحی گرفتم برای زایمان طبیعی که با آمپول فشار دقیق همون تاریخی که سونو قلب و بهداشت گفت زایمان کردم.1400/10/5 بعد من هیچ کسی رو نداشتم همه کارامو خودم کردم شدم یه مادر قوی . و سر این نی نی بگم که از اول خیلی حالت تهوع دارم شدید تر از شدید از هیچی خوشم نمیاد هیچی هوس نمیکنم از همه چیز بدم بیاد از هر بویی. نه شیرنی دوست دارم نه ترشی زشت هم نشدم عادی هستم لاغر شدم رابطه ندارم و خداراشکر عفونت نگرفتم.. حس نمیکنم. نی نی چی هست🤔😅😐حال روحیم خیلی خرابه خونه نشین شدم کلا همش سردمه. تصمیم به زایمان طبیعی دارم . ولی بنا به دلایلی که عمل تورشن داشتم شاید سز بشم معلوم نیست هنوز دکتر شخصی انتخاب نکردم. دیگه همین شما هم از تجربه هاتون بگید ببینم مثل هم هستیم یا نه. در ضمن دخترم دی ماه میشه چهار سالش و خیلی راضیم که حامله شدم چون دخترم خیلی ذوق داره و دیگه تنها نیست. شرایط مون هم خیلی بهتر شده
مامان نی نی مامان نی نی هفته بیست‌وششم بارداری
سلام مامانا.به نظرتون من نیاز دارم برم پیش مشاور؟
قبل از اینکه تصمیم به باردار شدن بگیرم.سرکار میرفتم،و کارم طوری بو که با مواد شیمیایی سرو کار داشتم در کل ادم اجتماعی و برونگرایی هستم. قرار بود که باردار شدم به قسمت دیگه انتقال پیدا کنم.وباردار که شدم هماتوم جفت پایین عفونت ویار این همه بلا سرم اومد. ولی چون از قبلم تصمیم داشتم بچه دار بشم از کارم استعفا دادم،🥺😔الانم به خاطر مشکلات بارداری خونه نشین شدم🥲ارتباطم با دوستام قطع شده،چون با اونا بیرون میرفتیم. یا پارک ابی و اینا....از همه ادما دور شدم.تنها کسی که میاد و هست فقط خانواده خودم و خانواده همسرم و همسرمه.انگار ادمای دورم محدود شدن.انگار تو قفسم🥺😭حس میکنم به همه داره خوشمیگذره به جز من.هر روز استوری های دوستامو میبینم.باهمن مثل قبل باهم تفریح میرن....انگار که همه رفتن اردو فقط تو توی خونه موندی،حتی به کسی زنگ نمیزنم چون از بیرون بودناشون.از مهمونی رفتن و اینا حرف میزنن....من فقط میخوام زار بزنم.
نمیدونم نیازه با مشاور حرف بزنم یان،اصلا تاحالا نیاز به مشاور پیدا نکردم.نمیدونم کجا باید مراجعه کنم🥺😭