امروز تو کوچه همسایه مامانم منو دید گفت نمیخاستم بگم ولی تو اشتباهه خاهرمو نکن،بچه هاتو نیار بده به شوهرت گفتم چطوری بدم وقتی اعتیاد داره بعدش من دل کندن ندارم مخصوصا دخترم ،گفت خواهر منم از همه چی گذشت دخترشو‌اورد اون ی دونه بچه داشت تو دوتا داری،گفت دخترش الان ۱۸ساله شده ی دختر لج باز و پرتوقع ک حرف خاهرمو هم گوش نمی‌ده همسرش هم رفت ترک کرد زن گرفت دوتا پسر داره تنها کسی ک این وسط حیف شد خواهر منه ،،گفتم ن نمیتونم ،گفت درآمدی هم نداری فعلا تا کی پدرت خرجتونو بده اونم کارگره تو هنوز ۲۸سالته مگه میشه مجرد بمونی بچه هارو بده بهشون،،من حتی دخترم پیش دبستانی می‌ره بغض میکنم تا میاد پسرم تب کرد ی هفته من مردم و زنده شدم من چجوری بچه هامو بدم 😭 گفت تو این گرونی شاه مرد میخاد بچه بزرگ کردن تو میخایی چجوری بزرگ کنی ،از حرفاش هم ناراحت شدم هم ترسیدم از آینده 😔 گفتم من این طرفم بزنم درد می‌کنه اون طرفم بزنم درد می‌کنه ،منه بدبخت چکار کنم خب اونجا هم ک روزگاری نبود شوهرم فقط موادشو میدید 😔نمی‌دونم کدوم راه درسته کدوم غلط

تصویر
۱۲ پاسخ

دلیل نمیشه خواهرش موفق نبوده تو فرزندپروری،تو هم ناموفق باشی
برا بچهات ارزش قائل باش،پیششون از باباشون بد نگو بزار فک کنن پدر هم دارن
اعتماد بنفس بده بهشون و درکشون کن
انشاالله خوب تربیت میشن
چنین آدمی که گفتی خودشو نمیتونه جمع کنه چجوری باید بچها رو نگه داره
گناه دارن🥲

به حرف هیچکس گوش نکن عزیزم من جات باشم بچه هامونمیدم باتمام سختی وگرونی وعذاب وهمه خودم با زندگی رو به دوش میکشم طرز تربیت خواهر اوشون اشتباه بوده که دخترشون اینجوری شده بعدشم دختراون خانم 18سالشه توسن بلوغ ونوجونیه بعضی رفتارها ازش کاملا طبیعیه باید مدیریتش کرد تا بتونه این دوران روبگذرونه ضمنا عزیزم هیچ تضمینی نیس که شوهرش ماهم مثل شوهراون خانم ترک کنه اگه ترک نکردچی اگه بخاطرمواداتفاق های دیگه افتاد چی ......همه چیز رو بسپاربه خدابهش اعتمادکن بهت اتفاق هارو برات میچینه

اون خواهرش نتونسته بچه تربیت کنه هرغلطی خاسته کرده کیو دیدی ک نتونه بچشو بزرگ کنه نترس

بیخودکرده زنیکه مگه کی بهتراز مادر میتونه واسه بچش مادری کنه بچه هاتو ندی دست اون آدم های داغون

از کجا معلوم‌بچتون بدی خدای نکرده اتفاقا‌و آسیب های بدتری نیافته حداقل مادر از جونش مایع میزاره

هم همسایتون درست میگه هم حس مادرانه خودت
تومیدونی شوهرت ازپسشون برنمیادپس میرن زیردست مادربزرگ پدربزرگ ولی تواین شرایط زمانه بزرگ کردن وتربیت کردن وخوب باراوردن بچه کارخیلی سختی .
ان شاالله بهترین هابراتون رقم بخوره وکنارهم خانواده خوشبختی باشید

هر مادری نمیتونه از بچش دل بکنه کااااملا درکت میکنم منم تو زندگیم فقط بخاطر پسرم دارم میسازم و اگر روزی جدا میشدم تحت هیچ شرایطی بچمو نمیدادم 😢😢

توکلت به خدا باشه ان شاء الله خدا خودش کمکت میکنه سخته ولی وقتی تو که یه ادم بزرگی نتونستی باشوهرت بسازی بچه ها میتونن گناه دارن فقط از خدا بخواه کمکت کنه خودش برات یه راهی باز میکنه

ببین اگه نمیتونی باش بسازی جدا شو.ولی اگه همه چیش اوکیه فقط معتاده باش بساز چون مجبوری.والا ما معتاد دورو برمون زیاده ولی خو کارین.کار میکنن و خرج خونوادشونو میدن تریا..کم میکشن

شوهرت ترک نمیکنه؟
جدا شو بچه هاتم نگه دار به حرف کسی نباش

همسرت خرفش چیه این وسط؟نکفته بیا بسازیم

مگه طلاق گرفتی

سوال های مرتبط

مامان گل پسرم ❤ مامان گل پسرم ❤ ۵ سالگی
سلام
بچه ی من از همون ۵ ۶ ماهگی از پوشک بدش میومد
یعنی بزور باید میگرفتمش پوشکش میکردم
یعنی از این بچه ها نبود که پوشکشو ترجیح بده و باهاش کنار بیاد و ....
با شورتم مشکل داشت
منم هیچ وقت مجبورش نکردم بپوشه
تا این سنم مهد و خانه کودک و ....نرفته
فقط خونه ی خودم و مادرم و جایی که مطمئن بودم ازشون
خونه همسایه و ...نه
امسال بچم رفته پیش دبستانی
و همچنان عادت به شورت نداره
امروز رفته بودم بازار یه چن تا شورت میخواستم براش بگیرم
دوستم پرسید این سایزی میپوشه ؟
یه کلام گفتم نمیپوشه که دستم نیست


فروشنده شروع کرد به صحبت با یه لحن بدکه من نمیفهمم یعنی به بچه ااشون یاد نمیدن من همش از چشم مادر میبینم
من اصلا درک نمیکنم
من ۱۷ سال با بچه ها کار کردم من فرهنگی هستم
الان میفهمی چه اتفایی میوفته
گفتی میشه مگه ؟ گفت این دست درازیا ...
گفتم مگه گاو صندوقه
وقتی یه محیط مشکل داشته باشه تربیت خراب باشه اصلا این شورته مهم نیس که
گفت نه بالاخره یه لایه بیشتر محافظه
گفتم شما یه فروشنده ای کارتو انجام بده
گفت نه من فرهنگیم ۱۷ سال ..
گفتم مگه من از شما نظر خواستم
فک کردی ما بیسوادیم
چقد پرو ان مردم
تو اگه فرهنگی بود روش برخورد و اموزشت افتضاح بود
مامان نیک پسر مامان نیک پسر ۶ سالگی
مامانا رفتم پسرمو بزارم پیش باباش درو براش باز نکرد بچم انقد اشک ریخت و ترسید ک خدا میدونه فقط بخاطر اینکه نیم ساعت دیرتر بردمش
منم اوردمش خونه ۴۸ ساعت کامل نگهش داشتم
این عوضی فکر میکرد بچه شب پیش من نمیخابه چون یکساله پیش اونه
الانم زنگ زد ب بچم گفت اگه تا ۵ دیقه دیگ نیای دیگ هیچوقت نیا
بچم خیلی ترسید الهی بمیرم براش
مامانا بنظرتون برم دادگاه بگم این کارارو میکنه بچه رو میترسونه بچه امنیت روانی نداره
میخاد کلا از من جداش کنه بچه رو اذیت میکنه ک من بگم بچه رو اذیت نکن نیارش پیش من...‌
دقیقا داره از بچه سواستفاده میکنه
اخه این کلا دو تا بعداز ظهر بچه رو میاورد پیشم از ساعت ۱ تا ۸
بعد من رفتم دادگاه پرسیدم گفت ۴۸ ساعت کامل حق داری پیشت باشه ، این عوضی ب بچه گفته بود مامانت ازم شکایت کرده میخاد بندازم زندان برو پیش مامان دیگ من نمیام سراغت
خلاصه بچم تب کرد استفراغ کرد کلی😭😭😭از روی ناچاری بهش زنگ زدم گفتم نمیخام ۴۸ ساعت همون دو تا بعدازظهر بیارش فقط انقد اشکشو درنیار چون هر کاری کردم اروم نشد خیلی باباشو دوس داره
این دو روزم ک موند گفت بابارو جریمه کردم ک درو باز نکرد
مامانا چیکار کنم دلم بچمو میخاد😭😭😭😭😭
میترسم یه بلایی سرش بیارن انقد وقتی میاد پیش من اذیتش میکنن
تقصیر خواهر و برادر عوضیشم هس وگرنه این فک نکنم دلش بیاد با بچش این کارو کنه اونا نمیزارنش
چون ی ادمیه ک هیچ اختیاری از خودش نداره فقط ب حرف بقیه گوش میده
مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
پیرو تاپیک قبلی،بماند که چقد اون پسره امیرعباس به بچه من نه گفته و گفته نمیام و مامانم نمیذاره، یه روز یکی از همکلاسی های پسرم اومده بود دم خونه مون با پسرم بازی کنه، بعد پسر منم دیگه رفته پیش دوستش، این امیرعباس هم بهش برخورده و رفته به مامانش گفته پویان بیشتر با امیرعلی همکلاسیش هستش تا من،بعد که همکلاسی پسرم میره، پسرم همین امیرعباس همسایه مونو صدا میکنه ولی مامانش نمیذاره بیاد میگه اون موقع که رفتی با همکلاسیت فکر الانو میکردی 🙄🙄 اینارو امروز مامانش خودش بهم گفت، نگا توروخدا چیارو یاد بچه شون میدن و کینه و دشمنی رو، بعد اون پسره اینقد به حرف مامانش گوش میده که حد نداره ولی بچه من مارو به هیچی حساب میکنه، من وقت نکردم همون لحظه جوابشو بدم چون بچه نوزادم تو خونه بود و تنها، حالا به نظرتون به مامانش بگم ازت ناراحت شدم که بچه تو شیر میکنی که سمت بچه من نیاد چون یه بار بهش گفته همکلاسیم اومده، اینهمه خودتو و بچه ت به پسر من نه گفتین و گفته نمیاد، میدونید عادت کردن از بس بچه ساده من رفته سمتشون و صداشون میکنه،
بگم به مادره یا نه اصلا اهمیت ندم و به روی خودم نیارم؟
متاسفانه هر چی به بچه م میگم نرو سمتش، صداش نکن انگار به دیوار میگم
مامان پویان🩵فرهان💚 مامان پویان🩵فرهان💚 ۶ سالگی
سلام میشه لطفا یه راهنمایی کنید و کار درست چیه؟ یه همسایه داریم پسرش یه سال و نیم از پسر من بزرگتره، مغازه شون و خونه مادربزرگ مادری این پسر بچه روبروی خونه ماست و خونه خودشون کوچه کناری خونه ماست، بعد اون به خاطر مغازه شون خب هر روز دم در مغاره شون و خونه مادربزرگشه،بعد اون دورش شلوغه و پسر دایی دختر دایی دختر خاله و پسرخاله و کلی هستن دورش، مادرشم همش تو کوچه ست و باهمه سلام و علیک، پسر منم 24ی لای در وایمیسته که اون پسره که اسمش امیر عباسه رو ببینه و هی پشت سر هم صداش میکنه که بیاد باهاش بازی کنه، البته فک کنم اینکه پسر من تنهاست بی تاثیر نیست و من و باباش هم کلی باهاش وقت میگذرونیم و بازی می‌کنیم ولی اصلا بیخیال اون پسره نمیشه و هی میره امیرعباس امیرعباس صداش میکنه، اونم گاهی میاد باهاش بازی میکنه وقتایی که دورش خلوت باشه و گاهی هم میگه نه نمیام و نمیدونم مامانم نمیذاره و این، بعد پسرم گریه میکنه که نمیاد باهام بازی کنه، هر چی هم میگم دیگه صداش نکن ولش کن وقتی نمیاد و نمی‌ذارن چرا هی صدا میکنی ولی این بچه من اصلا و ابدا حرفمونو گوش نمیده و یه ذره رفتارای اونا روش تاثیر نمیذاره و بی عاره، خیلی این موضوع اذیتم میکنه که اینقد این پسر من آویزون اونه و هیچی از جانب اون بچه و مادرش بهش برنمیخوره، باباش از سرکار میاد دنبالش اون ساعتا که بیا ببرمت پارک، ببرمت بیرون و یا پیش خودم، ولی بودن و موندن و منت کشی اون پسره رو ترجیح میده