۴ پاسخ

واقعا قبلا داخل پارک آروم بوده یعنی اصلا پس بلد نبوده؟
تو این مدت کم یهو اینجوری شده؟

اگر واقعا اینجوری نبوده پس
به معلم میگفتی بچه من اینجوری نبوده اونجا جوش حتما جوریه که این چیزا یاد گرفته.
یکی دو بار برو مدرسه صحبت کن حضوری
نه فقط با تلفن

دقیقاً من کل امروز حرص خوردم از دست همین رفتار دخترم.امروز معلمش بهم تذکر داد.اولش پذیرفتم و آرام بودم ولی هی بد و بدتر رفتار میکرد عصبی بود بچم.خدا بهم کمک کنه خواهرش هم یه کم دیگه قراره بدنیا بیاد.
واقعاً نمیدونم

شما باهاش آروم باشید و اینکه صحبت کنید بگو میدونی چه کارایی بدع؟یادش نبود بگید حرفهای بد مثلا حالا یه مدته شما حرفهای بد میزنی بنظرت چیکار کنیم دیگه نگی تنبیه و تشویق خودش انتخاب کنه مثلا تلویزیون nمقدار نبینه.پارک نره ی مدت تا وقتی بتونه نگه حرف بد.بار اول حرف بد زد بگو بخشیدمت بار دوم باید قانون اجرا شه و کامل روی حرفتون بموتید و با قصه بگید که وقتی عصبانیه بجای گاز گرفتن و فحش دادن چه کارایی می‌تونه انجام بده واسه تخلیه شدن اون فقط نمیتونه هیجاناتشو کنترل کنه همین شما باید کمکش کنید

مشاورا هم فقط بلدن بگن بی توجه باشید
خب توجه بیشتر نشون بده معلمش ک متوجه رفتار بدش نمیشه و تکرار میکنه
معلمش هم مسوله در مقابل بقیع بچه ها
نمیگم برخورد تند بشه ولی برخوردی هم شه ک عادت نکنه ب فش دادن و متوجه بشه زشته نباید ب بقیع بگه

سوال های مرتبط

مامان اهورااااا مامان اهورااااا ۶ سالگی
بچه ها اذیتای اهورا از حد گذشته حتی تو اوج بازی باهاش خوش گذرونی توجه محبت عمدا ازارم میده ..زور گویی میکنه دادو بیداد پرحرفی ..بی نهایت لج باز ....کاری ک قبلا بهش گقتم نگن چ با زبون چ با دعوا چ با تهدید ک میزارم میرم حتی ی بار بقدری بهم فشار اورد وسایلامو جم کردم ک برم واقعا دیدم دیگه نمی تونم تحمل کنم اذیتاشو ..بقدری گریه کرد التماسم کرد برگرذم همون ی رب خوب بود بعدش شروع کرد ب ادامه اذیتاش ..دقیقا کاریو میکنه اینقد ادامه میدع اینقد ادامه میدع من بی توجهی میکنم ولی ول نمیکنه ادامه میده تا برسه ب داد زدن بخدا قلبم درد میکنه از اذیتاش ..نمیدونم چیکار کنم ده تا مشاور رفتم میگن بیش فعالی داره نهایت دارو مصرف میکنه و کلا دو ساعت آرومش میکنه ..خونه بازی میبرمش استخر میفرستم مهدم ک هر روز میره ولی نمیدونم چرا کاری میکنه من سکته کنم یا بمیرم یا بیفتم گوشه خونه ....یکم پیش بقدری داد زد هرچی گفتم آروم باش بکوب داد میزد ی هو باباش بعش حمله کرد کم مونده بود سرش بره لبه لیوان ..گاهن منم کنترلمو از دس میدم الان باباشم خیلی عصبی کرده اصن تحمل برامون نذاشته ..روزی صد بار ب خودکشی فکر ‌میکنم آرزوی مرگ میکنم ..باباشم یحم پیش میگفت گاهن بسرم میزنه سه تامونم بکشم
مامان عشقام مامان عشقام ۶ سالگی
بچها دختر پنج ساله م اوایل دوست داشت کاربرگ حل کردن و مدرسه لحظه شماری میکرد اما بنا به دلایلی مجبور به تعویض پیش دبستانیش شدیم و اولش دوستاش بهش گفته بودن تو چرا لباست باما فرق دارهو اینا اوناهمه باهم دوست شده بودن دخترمن جدید بود لباس فرم جدید براش خریدیم و از معلمش پرسیدم گفت همشون شاینارو دوست دارند و خودمم چندبار بردمش سرکلاس تا دخترم میرسه اسمشو صدا میزنن میگن اخجون اومدی فلان اما دخترم هیچکدومشونودوست نداره و یک هفته ست میگه نمیخوام برم مدرسه این مدرسه بده درس زیاد میگه میگه همش باید بشینیم مشق بنویسیم در صورتی که گزارش کار میده بازی هاش بیشتر از قبلی و متنوع تره اون قبلی حیاط نداشت و تو منطقه مسکونی بود همش بچهارو ساکت میکردن امااین میبرن حیاط توپ بازی و اینا خمیربازی رنگ انگشتی ولی اون قبلی اینارو نداشت اصلا امااونجا یه دوست صمیمی پیدا کرده بود حالامیگه هم از مدرسه م بدم میاد هم از دوستام هم از معلمم خانمشم میگه همش از جاش بلند میشه میاد پیش من گریه میکنه میگه میخوام برم خونمون بیشتر از همه ی بچها براش وقت میذارم که استرس نگیره ناراحتم چه کنم