۱۷ پاسخ

خدابه هیچ مادری نیاره طفلکی خودشونم میترسن
چندوقت پیشم دخترمن بالای چشش خورد تیزی اپن صورتش پرخون شد از ترس فقط میکوبیدم صورتم میگفت وای چشش روی چشمش خون بود شوهرم ک پاک کرد دیدیم ابروش شکاف برداشته خدارحم کرده بود

عزیزم خدا همه ی بچه ها رو حفظ کنه پسر من شنبه با دوچرخه خورد زمین دسته ی دوچرخه دقیق رفته بود تو چشمش ک دقیقا کنار پاکش زخم شد بقییه کبود چنان جیغ کشیدم خون ک دیدم گفتم کور شده الان هی گلوم درد میکنه

جاش پیداست؟

صدقه بده یه قربونی براش بده شده در حد یه خروس بکش بده نیازمند انشالا هیچ اتفاقی واسه بچه ها نیوفته گلم

دقیقا پارسال همین موقع دختر من پشت سرش خورد ب لبه پنجره تراس یکدفعه کل لباسش‌خون بود منم تنها بودم انقد دستم میلرزید و تمام ائمه رو‌صدا میزدم ب زور تونستم ب شوهرم زنگ‌بزنم بیاد خیلی صحنه بدی هس ۵تا بخیه خورد انقد گریه کرد ب زور نگهش داشتیم بدترین شب زندگیم بود تا چن شب با گریع میخابیدم هنوزم ک هنوزه یادم میفته قلبم درد میگیره خدا براهیشکی نیاره

الهی بگردم پسر منم پارسال پیشانیش خورد به لبه راه پله ۷تا بخیه خورد صورتش کلا خون بود من که زبونم بند اومده بود

پسر منم چند روز پیش تلویزیون با میزش افتاد تو سرش سرش چاک خورد حال تو رو داشتم

خداروشکر بخیر گذشته ،صدقه حتما بده

خدا بد نده عزیزمم سعی کن خدایی نکرده اتفاقی میوفته اصلا خودتو گم نکن
ممنم دو هفته پیش پنجشنبه سر مسزگ ساعت ۱ شب گیخوره به لبه تاج تخت پاره میشه پره خون شوهرم نبود اصلا خودمو گم نکردم جفت بچه هام از ترس خون جیغ میزدن گریه میکردن ولی تو خونسردی تموم آرومشون کردم باید خونسردیتو حفظ کنی حتی اگه ترسیده باشی خیلی ترسیده بودمم حتی میلرزیدم ولی خونسردیمو حفظ کردم که نترسن

صدقه بده عزیزم خداروشکر ک بخیر گذشته🥺

الهی بگردم عزیزم حق داری
صدقه بده
انشاالله که حالش خوب بشه

‌الهی انشالله هرچه زودتر خوب بشه گلم

الان 17سالشه جاش پیداهست

بدترین اتفاق بچه خواهرم کوچیک بود
دویید افتاد بالای ابروش خورد لبه کاشی اشپزخونه

بلا به دور .مواظبش باش گلم

خیلی بد بر پسر من بدتر بود اجرا ریختن پایین افتاد سرش پنجتا خورد معجزه شود زنده موندنش منم مردم زنده شدم

الهی دورش بگردم بلا ب دور باشه خدا حفظش کنه مادرشوهرتو ک کمکت کرد

سوال های مرتبط

مامان عروسکِ من مامان عروسکِ من ۳ سالگی
دخترا
دختر من یجوریه یا یجوری شده:
قبل عید رفتیم خونه مادرشوهرم و پسردایی شوهرم مجرده چهارشونه و هیکلی و قدبلند اونجا بود دخترم گریه کرد و تا اون یه روزی ک اون اونجا بود دخترم از اتاق بیرون نیومد. اگرم بزور میومد با بغض بود.
یا یروز دیگه یکی از خانم فامیل مادرشوهرم اونجا بود دخترم قشنگ باهاش اوکی بود و حرف و خنده و بازی اما بعد چن ماه ک همون خانم رو دید گریه کرد بحدیکه اونا رفتن از خونه مادرشوهر اگرم ساکت بشه از اتاق بیرون نمیاد. یا یروز دیگه دایی و زندایی شوهرم اومدن خونه مادرشوهر و اصرار داشتن ماهم بریم از قبل ب دخترم گفتم همش میگفت نه نمیام اما واس اینکه عادت نکنه با بدبختی بردیمش اولش بغض کرد بعدش ک دید اونا مهربون و باهاش بازی میکنن باهاشون خوب شد و موقع برگشت میگفت دایی و زندایی و دوس دارم اما چن هفته بعد گفتم بریم خونه مادرشوهرم دخترم میگفت اگه دایی زندایی اونجان نمیام و نریم.
یا چن روز پیش فرشامو نو دادیم قالیشویی کارگرا اومدن پشت در وایستاده بودن ک بیان فرشارو جمع کنن دخترم اونقد گریه کرد یعنی گریه کردا در بحدیکه کبود شد آخرش من با این کمرم با شوهرم تنها وسایل رو بلند کردیم و فرشارو جمع کردیم یعنی دخترم نذاشت اونا بیان داخل و کارشونو بکنن. یا تعمیرات داشتیم تو خونمون هرکاری کردیم دخترم از گریه کبود شد و اجازه نداد اوستا کار بیاد کار کنه مجبور شدم ببرمش بیرون تا اونا بیان کار کنن تو خونه. یا امروز ک قالی هامونو آوردن قبل اینکه بیان تماس گرفتن دخترم تا شنید یکی میخاد بیاد از گریه کبود شد و آخر بردمش بیرون و قالیها رو شوهرم تحویل گرفت هرچیم ازش دلیل میپرسم میگم چرا می‌ترسی گریه میکنی میگه آخه دوس ندارم هیچ دلیل قانع کننده ای نیست.
مامان دردونه مامان دردونه ۴ سالگی
تا قبل بچه دار شدنم همیشه وقتی می‌دیدم بزرگترها سر دعوای بچها تو پارک یا جایی دعوا می‌کنند میگفتم با خودم ببین بچه ها بی عقلند بزرگتراشون بی عقل تر. تا چند روز پیش تو پارک دخترم تو پارک داشت تو شن با نوک کفشش لگد میزد می‌رفت (دخترم تا حالا حتی یه بارم بچه ای نزده و عاشق بچهاست) از قضا کون بچه یه خانم نزدیک لگد دخترم بود و من دیدم که پاش از کنارش رد شد (دختره خوابیده بود تو شن). خانمه فک کرد دخترم زده و دوید سمت دخترم مثل (سگ)بعله سگه که حمله می‌کنه واسه یه بچه به سن دختر من🙂 بازوی دخترم کشید چرا دخترم زدی؟ حالا دخترش ریلکس نشسته بودا
منم بحث کردم با زنه که حق نداشتی دست به بچه من بزنی(کنترل کردم خودمو وگرنه حقش یه سیلی آبدار بود) تا دستش با دست بچه مردوم نخوره
حالا میفهمم عامل خیلی از دعواها همین بزرگترای بیشعور هستن که زودتر از عکس العمل بچشون میپرن وسط .
من خودم بارها دخترم کتک خورده و گریه کرده حتی خودم دخالت ندادم و بعداً دفاع کردن یاد دادم اگه کسی زد دفاع کنه از خودش
اینارو گفتم اگه کسی شخصیتش دور از جون همه شماها مثل این خانمه هست خودش تغییر بده چون دعواهای بدی دیدم شده و میشه