۳ پاسخ

عزیزم درخواست دادم قبول کن

خب بقیش

بقیشم بگو

سوال های مرتبط

مامان کسری جون🥰 مامان کسری جون🥰 ۱۱ ماهگی
پارت دو:همه چی داشت به روال عادی برمیگشت دیگه آخرای ماه ششم بودم که خیلی به فکر نحوه زایمان افتادم توی اینستا زیاد میچرخیدم همه حا تبلیغ زایمان طبیعی بود خداروشکر بابت هزینه سزارین و بیمارستان مشکلی نداشتم چون بیمه تکمیلی داشتم مقدار زیادیش رو میداد. خودم تصمیم گرفتم بدون هیچ اجبار و فشاری که طبیعی زایمان کنم افتادم دنبال اینکه چه کنم چه نکنم ورزش رژیم همه چی
از هفته ۲۸رفتم کلاس آمادگی زایمان شرکت کردم سبکه بهداشت برگزار میکرد هم اطلاعات تغذیه میدادن هم ورزش میکردیم خیلی خوب بود هفته ای یک جلسه بود و مابقی روزها تو‌ خونه تمرین میکردم ،حال خودمم خیلی بهتر شده بود پادرد و کمردردم هم کم شده بود . چکاپ دکتر رو هم ماهی یکبار میرفتم اونم بهم ورزش میداد همه چی خوب بود پیاده‌ روی میکردم کارهای خونه به غیر از جارو‌طی رو‌انجام میدادم و حسابی آماده بودم برای زایمان طبیعی و میخواستم ثابت کنم من میتونم اگه کسی نظرش اینه زایمان وحشتناکی خودش تلاش نکرده وگرنه خیلیم درست و اصولی
مامان کسری جون🥰 مامان کسری جون🥰 ۱۱ ماهگی
پارت ۴: رفتم داخل اتاق یه شجاعتی خدا بهم داده بود که ذره ای استرس نداشتم چون من خیلی آدم شجاعی نیستم😅
تا نشستم و‌پوزیشن گرفتم دکتر اومد یه کم تو‌دلم خالی شد خودمو سفت گرفتم دکتر که دستش رو برد داخل من جیغی کشیدم که دکتر گفت مثانه ات خیلی پر نمیتونم اصلا برم داخل برو سرویس و بیا رفتم و برگشتم دوباره انجام داد ایندفعه خودم رو شل کردم خیلی بهتر شد درد کاملاااا قبال تحمل بود برام دکتر گفت رو به ۳سانتی فوق العاده رحمت بکنن عالی عالی یه زایمان سریع و آسون خواهی داشت منم میگین رو ابر ها بودم خود دکتر گفت ورزش ها و فعالیت هات جواب داده خودم همش به شوهرم و آبجیم میگفتم دیدین حرف هام درست بود خلاصه دکتر بهم گفت از الان هر ثانیه باید منتظر درد منظم باشی هر وقت اینجور شدی زنگ بزن بریم سمت بیمارستان دیگه باید برای بیمارستان تصمیم میگرفتم
من میخواستم برم نیکان دکترم نیکان بود انصاری هم بود گفتش هردوش یکی از لحاظ امکانات فقط نیکان پول بیشتر به خاطر بزک دوزک میگیره یه کم
البته اینم گفت که من بیمه ام با نیکان مستقیم نیست و باید پول دکتر رو پرداخت کنید بعد از بیمه بگیرین من همچنان میخواستم برم نیکان دکتر گفت البته تو زایمانت طبیعی باید بدونیم اون تایم کدوم بیمارستان تخت خالی داره انصاری خیلی باهام تو اینجور چیز ها همکاری میکنه ولی بازم اون لحظه که دردت گرفت بهم زنگ میزنی میگم کدوم بیمارستان بیای خودم هم میرسونم شماره منو سیو کرد و منم اومدم خونه راستی بهم یه شیاف گل مغربی هم داد و گفت شبی یه دونه بذار داخل واژن من و همسر و خواهرمم اومدیم بیرون دقیقاااااا یادم دلم آش میخواست رفتیم آش خوردیم خیلی بهم خوش گذشت نمیدونستم که چه بلایی میخواد سرم بیاد🤦🏻‍♀️
مامان کسری جون🥰 مامان کسری جون🥰 ۱۱ ماهگی
پارت ۸:بچه ها اومدم‌خونه‌فرداس ترخیص شدم‌دگتر لحظه آخر اومد و بخیه ها رو‌چک‌کرد وایه معاینه سطحی و گفت همه چی خوبه و میتونی بری یه سرم شستشو داد بهم که هر دفعه دسشویی رفتی با این خودت رو بشور و خشک کن با سشوار .
من دیگه کم کم درد هام شدیدتر شد خودمو گول میزدم که همه چی خوبه اینا طبیعی بدن درد به خاطر فشار زایمان و ایناس خونه مادرم بودم همه هم میگفتن زایمان طبیعی بچه بیرون میاد درد میره کلا هیچی هیچی درد نداشتیم منم میگفتم پ حتما من یه کم لوس شدم اسنجوری میکنم چیزی نیست ولی هی بیشتر و بیشتر میشد جوریکه نمیتونستم بشینم به کسری شیر بدم به شدت رنگ پریده شده بودم تا یه چند دیقه شیر میخورد کسری من از حال میرفتم همه میگفتن بنیه نداره از بس غذا مذا نخورده بی جون شده خلاصه که هی میگفتیم چیز خاصی نیست بعد بیست چهارساعت دیدم من اصلا نمیتونم روی باسنم بشینم اون پام که بخیه ها به اون سمت بود سمت راست خیلی درد میکرد انگار راه رفتنی باید میکشیدمش درد لگن سمت راستم خیلی زیاد شده بود زنگ زدم به دکتر گفتم اونم گفت دیکلوفناک رو زود به زود بخور خوب میشی ولی من هی بی جون تر میشدم همش خودمو به اون راه میزدم که خوب میشم عادی دیگه زاییدما الکی نبوده درد هم داره خلاصه بعد دو روز دیگه نمیتونستم کسری رو بغل کنم اصلااااااا نمیشد بشینم باید کج مینشستم
مامان کسری جون🥰 مامان کسری جون🥰 ۱۱ ماهگی
پارت ۱۶:به هوش اومدم تو ای سی یو بودم باز بیمارستان جدید باز با همه اون دستگاه ها دوباره همه اون کار ها شروع سد حالم از خودم بهم‌میخورد سوندی که از روز اول بهم وصل بود نمیدونم تجربه دارین یا نه بدترین چیز دنیا سوند .
درمان رو جدی شروع کردن حالا امکانات بود دکتر مطابق جواب آزمایش برام انتی بیوتیک موثر تجویز کرد با حجم خیلی زیاد و هر روز میرفتم اتاق عمل دوازده روز تمام براش شستشو محل میبردنم اتاق عمل بی هوشی میگرفتم تا بتونن محل رو پاکسازی کنن هیچی که نمیخوردم نهایت به ذره سوپ یا ماست باید چندین ساعت قبل عمل ها چیزی نمیخوردم بی جون بودم تب و لرز داشتم هی بیهوشی دوباره ریکاوری دوباره یکی دوساعت به هوش بودم حرف میزدم باز از اول شروع میشد.
حالم تقریبا به ثبات رسیده بود حداقلش میدونستن باید چیکار کنن و داشتن انجامش میدادن ،حالا هر روز یه سری دکتر باید چکاپم میکردن قلب ،ریه،عفونی،اورولوژی،انکولوژی،زنان
دایم داشتم چک میشدم هر روز چند نفر میومدن ای سی یو و چند نفر ترخیص میشدن به بخش پلی من همچنان بودم هر پرستاری میومد میپرسیدم امروز آخرش میگفتن خوب میشی دوباره فردا همین تکرار میشد
آنقدر اکو قلب گرفتن که پوست روی سینه هام کنده شده بود ،گردنم از بس تکون نداده بودم از درد خشک شده بود یه عالمه سیم پیچیده بود دورم
ولی حداقل روزی نیم ساعت ملاقات داشتم اینجا بود که یه کم امید گرفتم
همه خودشونو جمع میکردن و جلوی من میخندیدن باهام‌حرف میزدن و من مثل یه چوب فقط گوش میدادم
مامان نی نی مامان نی نی ۱۳ ماهگی
پارسال همین ساعت ها بود که برای خودم سوپ درست کرده بودم و آناناس و آب و خوراکی جمع کرده بودم آخرین تایمی که می‌تونستم برم برای زایمان طبیعی دو روز دیگه بود ولی الان یه مقدار درد می‌گرفت ول میکرد که تایم که گرفتم هر پنج دقیقه یکبار بود تقریبا
ولی دردم خیلی قابل تحمل بود
به شوهرم گفتم درسته دردش بچه بازی است اما تایماش خیلی نزدیک بهم است یه سر بریم بیمارستان معاینه بشم فوقش بر میگردیم در کل هم نمی‌خواستم به مامانم بگم که میرم میخواستم هروقت زایمان کردم زنگ بزنم و خبر بدم
ولی رفتن همانا و معاینه همانا و پاره شدن کیسه آب همانا
و موندگار شدیم
صبح ساعت تقریبا ۷ و نیم بود که زایمان کردم

اون دفتری هم که دستمه نکاتی که تو کلاسا گفته بودن نوشته بودم به خیال اینکه میتونم بخونم اون موقع
که بعدها یادم اومد یکی از ورزش هایی که تو دفترم نوشت بودم دقیقا مشکلی بود که سر زایمان بهش برخوردم و اگه ماما همراهم بهم اون ورزشها رو میداد شاید کمکی میکرد ...


ولی در کل مشکلات من از بعد زایمان شروع شد🤧🤧
مامان کسری جون🥰 مامان کسری جون🥰 ۱۱ ماهگی
پارت ۷:دیگه آبجیم گفت تو چرا هنوز اینجایی کسی نیومد سراغت گفتم نه بی جون بودم خودم حال نداشتم همسرمم تجربه ای نداشت اصلا نمیتونست ما رو تنها بذاره و اعتراض کنه از اونرم نه که ظاهرا هم من هم بچه حالمون خوب بود دیگه حرفی نزدیم که منم گذاشتن روی ویلچر و میخواستن ببرنم تو اتاقم اون خانوم سرپرستان لباس پوشیده بود بره اومد سریع ویلچر رو گرفت گفت من خودم میبرمت آنقدر که ماه بودی کلی به مامانم اینا تبریک گفت و اینکه چه شیر دختری خوسبحال شوهرش آنقدر زن صبور و آرومی داره و تا اتاق منو آورد دیگه خودتون تصور کنید اوضاع رو منم اتاق وی ای پی گرفته بودم یه اتاق خیلی خیلی قشنگ پسرم زیبام کنارم همسرم و خونواده ام بودن ته خوشبختی بود 🤍🥲 نمیدونم شماهم اینطور بودین یا نه بعد از زدن بخیه ها یه شیاف دیکلوفناک بهم زد و بعد بهم گفت هر ۴ساعت شیاف باید بذارم با چند تا چرک خشک کن و قرص آناهیل
اون شب حالم بی نهایت خوب بود برای اولین بار به کسری شیر دادم ۴۰دقیقه یه سره شیر خورد حتی خانومه اومد شیردهی آموزش بده دید این حرفه ای تر از این حرف هاس خودش کاملا وارد بود😍 خداروشکر بچه ام خیلی آروم بود کامل شیر خورد و خوابید منم خوابیدم شوهر و خواهرم هم تو اتاق باهام بودن همه اومدن دیدنمون گل و شیرینی و بادکنک و عکس یادگاری و خیلی لحظه های قشنگی بود 🥲🥲
🤍:عکس یه بخشی از اتاق بیمارستانم بود
شما چی عکس دارین از اونروز؟
مامان ماهلین و تودلی مامان ماهلین و تودلی ۱۱ ماهگی
سلام سلااام . بیاید میخوام از تجربه ام تو بیمارستان قائم کرج بگم . البته توجه کنید که هنوز زایمان نکردم . فشارم بالا رفته بود و مشکوک به مسمومیت بارداری بودم یک‌روز تحت نظر بستری کردن .
باید بگم که تو قسمت زایشگاه رسیدگی ماما ها و کمک پرستار عالی بود ، تند تند سر میزدن . برخورد و اخلاقشون عالی بود . چه اونا که جوون بودن و چه اونا که سنشون بیشتر بود . غذای هم خوب بود . اصلا بیمارستان کثیفی نبود . من چون بستری بودم خیلی کارا سریع برام انجام شد ، سونوگرافی و اکوی قلب و آزمایشات و ... بعدم که رفتم بخش ، اتاقم دو تخته بود تنها بودم ، اونجا هم رسیدگی خوب بود .
در کل بخوام بگم
اگر برگردم عقب پارسال هم برای زایمان ماهلین میرفتم قائم ، نه که برم آرام و الکی کلی هزینه کنم ، چون دقیقا همون خدمات رو گرفتم فقط زایمان نکرده بودم😂😂 این عکس هم اتاق تحت نظر بود پره اکلامیسی ،تو زایشگاه .
اینجا فقط تو زایشگاه باید گوشی و طلا و اینا رو بدید به همراهتون ، دلایلی که آوردن برای من قانع کننده بود الته تا حدودی . لباسشون هم قشنگ بود😂