۳ پاسخ

اتفااااقا هروقت هرکسی که گفت هانا به زبون دخترت مثلا بگو مادرجون اسم من همتاس اصلاااا تند برخورد نکن فقط ریلکس باش تاکید کن همتا همتا خانم همتا جون اینجوری
اسم قشنگش هم مبارکش باشه نامدار باشه الهی❤

به اونذ گوش نده بچه خودته خودت زحمت کشیدی همون همتا خوبه تو صدا بزن همتا

خیلی قشنگه اسمش مبارکش باشه عزیزم
شما هرچی بزاری دوروبریا یه ایرادی میزارن نگران نباش تو همه این مشکل هس که هرکی یه نظری بده
درحالیکه اسم حق مامان بچه هس هرچی مامان انتخاب کنه همه باید احترام بزارن و با اون اسم صداش کنن ، ولی وقتی کسی اهمیت نمیده و هرچی خودش دوس داره صدا میکنه ببخشا از نفهمی خودشه

سوال های مرتبط

مامان لیانا خانم 😍 مامان لیانا خانم 😍 ۳ ماهگی
برای اولین بار می‌خوام اینجا درد و دل کنم
شمام رو بچهاتون حساسین ؟!
من خونواده خودم اصلا بچمو نمیبوسن چون میدونن دوست ندارم فعلا کسی بوسش کنه
ولی خونواده شوهرم چند بار بوسش کردن اصلا اهمیت نمیدن بهم
مادر شوهرم وقتی میاد اینجا بچم داره شیر میخوره هی میگه از دهنش در بیار بدش من ، آروغ می‌خوام بگیرم میگه نمیخاد بگیری بدش من ، یبار دادم دستش بچه بالا آورد تو حلقش ، خوابه بلندش میکنن ، یبار هم که نذاشتن شیر بخورع بچم انقد گریه کرد از چشاش اشک میومد
الان هم خواهر شوهرم سرماخورده ، میگه دو روزه خوب شد امروز همه خونه مادر شوهرم هستن گفته بیا اونجا من میترسم برم بچم سرما بخوره ، چون تازه خوب شده و کل خونوادش مریض بودن حالا هی شوهرم میگه تو خیلی حساسی
تازه مادر شوهرم همیشه به من می‌گفت عکس بچه رو بفرست این سری زنگ شوهرم زده که عکس بفرست شوهرمم گفته خب برو ببینش گفته زنت حساسه من دوست ندارم برم اونجا ، از اون روز شوهرم همش میگه آره تو حساسی تو عقده ای تو فلانی بیساری
خیلی دلم گرفته 🥲
الانم می‌دونم برم اونجا همه بوسش میکنن تو خواب بلندش میکنن نمیزارن درست شیر بخوره
مامان دوقلوها👩‍❤️‍👩 مامان دوقلوها👩‍❤️‍👩 ۱ ماهگی
بخدا این زنه دیونم کرده دیشب بچها کریه میکردن یکی از قلا رو پاهام بود خاب بود قل دیگه رو زمین بود وقت شیرش بود گریه میکرد مادر شوهرم داشت‌ شام میخورد اومد‌ پاشه خودم برداشتم ک شیر بذم اومد گفت بدش به من گفتم خودم شیر میدم ناراحت شد یه قیاقه کج و راست کرد رفت نشست یهو بعد دو دقه اومد دستشو زد زیر بچه برداش بچه ترسید یهو میگه اون نمیدی اینو میبرم من هیچی نگفتم شوهرم داشت نگاه میکرد فهمید عصبی شدم رفت رختخواب مامانشو اورد انداخت برای خودمونم تو اتاق من رفتم رختخوابمو بیارم پیش بچها گفت چی شده گفتم بچها‌ گریه میکنن عصبیم بعد گفت بگو‌ راستشو گفتم چیزی بگم میگی حساسی گفت نه بگو گفتم چرا مامانت اینکارو کرد اگ بچه رو ندادم شیر بده یعنی خودم میخام نگهدارم بچمو باز اومد اون یکی رو برداشت گفت تو خیلی رو بچها حساس سدی گفتم حساس نیستم من بچهارو ب زور میخابونم اون میاد ماساژ میده پشت گوشاشون و ماساژ میده فشارشون میده گفتم اینا برای بیدار کردن بچه وقتی میخان شیر بدنه یهو هردو بچها گریه کردن منم اصن بلند نشدم شوهرم گفت بچه رو ساکت کن بعد بیا گفتم بزار نگهداره وقتی بچه خوابه دست نزنه گریه های اینا هی بلندتر میشد منم رفتم تچ اشپز خونه ظرفا رو بشورم شوهرم دید من دست نمیزنم خودش اومد تا در اتاق باز شود شوهرمو دید به من گفت بیا بچهاتو بردار من میام میشورم منم گفتم شما ک بیدار کردی خودت نگهدار به من مربوط نیس بعدم رفتم تو اتاق یه ساعتی الاف بودن اومدم دیدم رختخواب پهن کرده یکی از بچهارو هم گذاشته رو جای خودش منم اومدم نشستم رو رختخواب تا صب هم نزاشتم دستش ب بچها بخور صب باز جلو شوهرم بچه رو برداشت ک اروغشو بگیر ه اون ک رفت گفتم بزارش سرجاش