۷ پاسخ

چه اجباری عزیزم

اخی عزیزم میدونم سخته ولی همس خداتو شکرکن ک هست خیلیا ارزوی داشتنشو دارن

ببخشید می پرسم ولی چه اجباری؟

گلم درخواست میدیی

عزیززم میدونم سخته ولی مطمئن باش از پسش برمیای

منم همین مشکل و دارم فعلا شیر
میخوره و به سختی میخوابه چند روز دیگه قرار از شیر بگیرمش نمیدونم چکار کنم چطور بخوابونمش خیلی بد قلقه

خدا قوت مامان مهربون
مادر شدن یه نعمت که خدا بهمون داده
اللهی که اونایی که آرزوی بچه دار شدن دارن هم بده
اره خسته میشیم ولی خسته شدن بخاطره کسی که دوسش داریم لذت بخشه

سوال های مرتبط

مامان گل پسر مامان گل پسر ۲ سالگی
چقد در روز با بچه بازی میکنید من الان یه ساعت باهاش بازی کردم
از شعر خوندن هم بدش میاد جیغ میزنه میگه یعنی نخون
هنوز با ژسچر با من میفهمونه یه چیزایی رو
یا خیلی منظم بازی در میاره که من خیلی بدم میاد
مثلا پوشک در بیارم حتما باید آنی ببره بذاره سطل
یا تا یه چی میخوره زود پامیشه حتما باید کاسه و سینی و لیوانش رو بذاره رو اپن بدم میاد از این منظم بازی در آوردن
متوجه میشه چی میگم ولی چندتا کلمه فقط میگه
مامان
بابا
هان هان
لولو
گردن
جوجو
جی جی به سینه میگه
لالا
الو
همسایه

شمارش اعداد رو نامفهوم یه چیزایی میگه
ولی بگم کو چشمات و گوش و مو و ابرو لب دندون زبون گردن دست پا رو نشون میده
یا در پنجره
لامپ
ساعت
پتو و...
بخاری
میز
صندلی
یخچال
تلویزیون
کنترل اینارو نشون بده نشون میده
خیلی چیزارو متوجه میشه ولی هنوز کلمه های زیادی نمیگه
هر روز شاید چندین بار کتابهاشو میاره براش به زبون خودم تعریف میکنم نه اون متنی که کتاب نوشته بیشتر تصویرهای رو براش میگم که چی هستن ولی هنوز دو کلمه ای نمیگه و حتی همون دایره تک کلمه اش هم کمه
راه و روش شما چیه چیکارا میکنید ?
مامان ایلیا مامان ایلیا ۱ سالگی
قطعا سختترین کار دنیا برای یک مادر زمانیه که هم شاغل باشه هم درحال درس خوندن هم بخواد یه مادر کافی برای بچه اش باشه.
امروز یه لحظه حس کردم دیگه تمام توانم تموم شده و دلم میخواست از شدت خستگی برم به یک خواب عمیق چندین ساعته در سکوت مطلق. تا ساعت یک و نیم دانشگاه اونم به زبانی که زبان فارسی نیست و در واقع زبان سوم هست که هزار برابر بیشتر انرژی میبره. بعدش بدوبدو رفتن به مهد و برداشتن پسری و بعدشم درست کردن یه عصرونه مقوی و یه شام درست حسابی برای پسر خونه.
همزمان کتاب خوندن برای پسرک و در اوردن صدای انواع حیوانات درحالیکه یه ایمیل کاری هم باید تنظیم میکردم. و مابین تنطیم فایلهای پروژه درحال ساختن اتوووسوس (اتوبوس) برای شازده بودم.
شام پسری گوشت تو شیشه بود تو خود همون شیشه و آب گوشت داخل شیشه شویدپلو و هویج هم درکنار گوشت پختم.
غذای موردعلاقه ایلیاست. و بیشترشو خورد البته ناگفته نماند که ناهار رو در مهد هیچی نخورده بود.
الانم پسری رفته با باباش بخوابه و من تازه باید تکالیف دوره ام رو انجام بدم. خدا به همه مادرا خصوصا مادرای توی کشور یا شهر غریب که دست تنها هستن توان هزار برابر بده.