۴ پاسخ

و خدایی که به شدت کافیست...

الان من که پسرم چهارده سالشه کلی ذوق میکنم از اینکه بزرگ شده و میگم کاش دومی رو همون موقع میوردم که دو تا الان بزرگ بودن

نه بابا نگران چی هستی عزیزم
یه نگا به مامانا و مادربزرگا خودمون بنداز که چند تا بچه تازه نه یکی نه دوتا شیر به شیر آوردن

عزیزدلم
خدا قوت
خدا بهت توانشو میده
انشاالله سلامت بدنیا بیاد
مطمئن باش از پیش بر میای
مادرا خیلی قوین

سوال های مرتبط

مامان محمدهادی مامان محمدهادی ۱۶ ماهگی
یه درد و دل
خانوما شما رابطتون با مامانتون چطوره؟
من شهر غیر از مامانم اینا زندگی میکنم. خب وقتی میاد یه مدت خودمون میمونه. هرررربارررر میاد کلی با هم دعوا داریم، چون مامانم توی همه چیز خیلی نظرات عجیب غریب داره. خصوصا بچه‌داری. حتی وقتایی که شهر خودشونه و تلفنی حرف می‌زنیمم باز میگه
هربار میاد خونه ما کارایی میکنه که کل تربیت منو داغون می‌کنه. مثلا از اول گیر داد تو باید بچه رو زیر سینه‌ت بخوابونی. اگه اینجوری نکنی مامان نیستی. همه مامانا اینجوری می‌کنن. الان پسرم جوری شده که حتی وسط مسجد روی زمین دراز می‌کشه میگه بیا شیرم بده. بیچاره شدم از دستش.
هی دنبال بچه می‌دوعه تا بهش غذا بده. به زحمت این عادتو از سر پسرم انداختم که یه جا بشینه بهش غذا بده.
یا مثلا یهو میگه چرا نمیبرینش بهداشت قد و وزنشو بگیرین؟ این بچه ویتامین نداره بهش بدین؟ غذا دارین توی خونه بهش بدین؟
الان از صبح هی وسیله‌هایی دست بچه داده که ما کلا توی خونه بهش نمی‌دیم. ما هم مجبور می‌شدیم از بچه بگیریم. پسر من از صبح همش داره گریه می‌کنه. دیگه عصبی شده و لج کرده
دارم دیوونه میشم از دست مامانم. شوهرمم خسته شده.