این بچه منو روانی میکنه اخرش راهی تیمارستان میشم ی مرضی میگیرم ب امام حسین قسم
بردمش بیرون یکم گشت هوا سرد بود گلوم درد گرف ترسیدم اونم مریض شه اوردم خونه از وقتی اومدم یکسرههههه گریه میکنه اخرش عصبی شدم یکی زدم تو سرشو جیغ کشیدم خوابید
یعنی باید منو سگ کنه بعد
ی هفتس روزوشب من اینه فقط گریه ب هیچیم گوش نمیده از بس حرف میزنم تا قبول کنه نمیکنه تا اخر سر جیغ بکشم بعد بره

متاسفانه لجبازی بخاطر حس استقلال طلبی تو این سن همه گیره

دختر منم تا جیغه منو نشنوه نه میخابه نه وسایلاشو جمع میکنع نه غذا میخوره نه لباس میپوشه،اخه ینی چی من باید خودمو عصبی کنم این ازم بترسه به خودش حرکتی بده.منم روانیم از دستش از صبح با حال پریودم مثل سگ خونرو تمیز کردم الان نشستم پاهام ذوق ذوق میکنه نگا میکنم باز وسایلاشو پرت کرده همه جا از بس دولا پهنا شدم حالت تهوع میگیرم خم شو اینو وردار خمشو اونو وردار دوکون شده رسما واسم اخرش عصبی میشم میکوبم زمین میشکنه یا میندازم آشغال یا قایم میکنم وقتی همش یه اسباب بازی زمینه میخوره بع پام هرجا میرم ،میگم از وسط نصفش کنم...

الهی بگردمت میدونم سخته اونم بچس حالیش نیس زبونش بگیز

منم هروقت دخترم میبرم پارکی جالب باید با بدبختیو گریه کردنش تموم شده ، چون میگه نریم خونه، منم دیدم اینطوره دیگه نمی‌برم

منم هروقت دخترم میبرم پارکی جالب باید با بدبختیو گریه کردنش تموم شده ، چون میگه نریم خونه، منم دیدم اینطوره دیگه نمی‌برم

دقیقا همه بچه ها تو این سن همینن
پسر من از صبح که چشاشو میماله هنوز صبحانه نخورده میره پشت در کفشاشو پاش میکنه میگه ددر یک بار صبح میبرم یک بار هم عصر بازم وقتی میخوایم بیایم خونه اینقد گریه میکنه که همه فکر میکنن من کتکش میزنم 😐

یاد گرفته گریه کنه تا کارش پیش بره
منم همینجوری هستم اما ما یادمون میره اونا بچه هستن از قصد که نمیکنه همه این مشکلات دوره داره تموم میشه همیشه تو این سن که نمیمونن ماها کم حوصله شدیم فقط پیش خودم میگم پس قدیم چکار میکردن با این همه بچه

وای ببین حالا منم اخرای حاملگی ،تو این هفته کاری کرد باهام که ساعت پنج صبح وقتی همه خواب بودن نشستم های های گریه کردم