#پارت-۲
دوباره رفتم بیمارستان و باز بستری نکردن گفتم تشخیص مامای ما اینه ک هنوز بستری نشی ( خدا لعنت کنه بیمارستای دولتی رو)
من دوباره رفتم پیش مامای خودم ک گفت نامه مینویسم برات که نشتی داری برو ی بیمارستان دیگه تا بستریت کنن
منم رفتم ی بیمارستان دیگه ک ی ساعت تا خونمون فاصله داشت ک اونجا فوری بستری کردن
ساعت ۷ غروب منو بستری کردن. تا ساعت ده دو س بار معاینه کردن ک دیدن باز نشدم اول کاری ساعت ۱۰ شب زدن کیسه آب رو ترکوندن🙄 (بیشورا با اینکه میدونستن آب دور جنین کمه باز اول کاری بدون اینکه که حتی ی سانت باز بشم کیسه آب رو ترکوندن)
ساعت یازده شب سرم فشار بهم زدن که آخ نگم از درداش💔
اون وسط ضربان قلب دخترمم هی نامیزون میشد و هی اون وسط ی سرم دیگه هم بهم وصل میکردن ک نمیدونم برای چی بود
خلاصه تا ۸ صبح اینطور گذشتو منم هی دردام بیشترررر میشد ولی دهانه رحمم همش ی سانت بود🥲
یکی از پرستارا ک دید واقعا دارم زجر میکشم بهم گفت چون همراه نداری اینمهه اذیتی میخای ماما همراه بگیر فقط قبلش باید همسرت پولشو واریز کنن تا بیاد
منم سریع زنگ زدم ب شوهرم گفتمو اونم پولو واریز کرد واسه ساعت نه و نیم ماما همراه اومد.
کلی باهام ورزش کرد و ماساژم داد و کلی دلداری و اینا تا ساعت شد ۲.
منم ک از ی طرف داشتم از درد میمردم و از طرفی بالا میوردم کلی التماااس که خواهش میکنم منو ببرید سزارین دیگه طاقت ندارم (الان که دارم میگم دوباره بدنم یخ کرد😪)
ماما همراهم نذاشت گفت اینهمه درد کشیدی نمیزارم درد سزارین هم بکشی اگه تا ساعت ۴ دنیا نیومد میبریمت سزارین

آخی دردای روز زایمانم زنده شد اومد جلو چشمم.منم همینطور بودم میاوردم بالا.دهانه رحمم باز شده بود ولی میگفتن دو ساعته بچه گیر کرده نمیاد بیرون بهم میگفتم بچت الان میمیره‌زور بزن من نمیتونستم چه دردها کشیدم چه زایمان بدی بود...

منم مثل تو بودم درد ها کشیدم

به خدا که بدنم یخ کرد

ععععع چ سخت بودی

بازم خداروشکر میکنم نرفتم طبیعی😐

اخ اخ اخ عزیزم چ عذاببیییییییی

چقد ما خانوما بیچاره ایم ک واسه بدن خودمونم نمیتونیم تصمیم بگیریم خدا لعنتشون کنه