۱۳ پاسخ

ترسیده سعی کن یکم بغلت باشه دو روز اینا خوب میشه باز

درد بگیره الهی بچه ۱ساله داد زدنش چیه

الهی بگردم بچه شوکه شده چرا بعضیا اینقدر نفهمن آخه اه

میریدی بهش بچه ترسیده بگردم الهی🥺

مقصر خودتون هستین که باهر کس نشست برخواست میکنید...
بچه فوری میفهمه وبچه ای که ترسیده باشه خیلی بد هست تا مدتهااا روحیه اش،خراب حتی ممکنه توخواب بپره
من ازوقتی بچه دارشدم مادر ۳تابچه هستم خدا شاهد هرجا هرمهمونی نمیرم

کانال غذای کودک در روبیکا با بیش از ۲۷۰۰ مادر❤️
@food_babyy

بچه رو مهمونی شلوغ نبر

عزبزم ترسیده 🥹

خدا لعنت کنه هرچی آدم نفهمه از جمله جاری خودم😑😑

عزيززمم😞😞ستيا هم خيلي از صداي بلند ميترسه و گريه ميكنه

بعضی ها جو میگیرشون گاهی ...بعد نمیدونن یه لحظه چه اثرات روانی بدی به بچه میزارن

باز خوبه که قهوه ایش کردی
بیشعور رو
نمیدونه بچه اس

بگردم الهی طفلی ترسیده😥

سوال های مرتبط

مامان شاهان مامان شاهان ۱۳ ماهگی
امشب دلم خیلی پره خاطرات یکسال پیش میاد جلو صورتم وقتی بی حسی به کمر رو زدن و خوابیدم رو تخت اتاق عمل پرده جلوم کشیدن و دکتر شروع کرد ب بریدن دکتر گفت قل اول دختر مرگ داخل رحمی اون لحظه نفهمیدم چی گفت فقط منتظر صدای گریه بچم بودم همش میگفتم چرا صداش نمیاد پس یهو دکتره گفت خاااااانم قل دخترت که مرده من جیغ گریه گفتم خداااااااااا چرا اینکارو کردی باهام یهو گفت قل دوم پسر سریع صداش اومد اوردنش جلو صورتم من گریه شاهان گریه من جیغ میزدم شاهان جیغ میزد یهو شاهانو بردن دیگه صداش نیومد بچم نفسش قطع شد بردن احیاش کنن فقط گفتم یا فاطمه زهرا به دادم برس گفتم یا رباب بمیرم برا دل شکستت ب دادم برس بعد یکی دو دقیقه به مامایی که بالا سرم بود گفتم بچه چیشد گفت حالش خوبه خیالت راحت باشه برگشت . گفتم خداااا نمیدونم گلایه کنم ازت یا تشکر کنم . بعد ۲۰ دقیقه بخیه ها تموم شد بردن ریکاوری یه شوهرم خبر دادن میزد تو سر صورت خودش میگفت دخترم دخترم . پرستارا بردن شاهان بهش نشون دادن یکم اونجا اروم گرفت چه روزی بود خدا حکمتتو شکر تو خودت ارحم و راحمین هستی حتما میدونی صلاحم چی بوده شکرت بازم
مامان کیان😍 مامان کیان😍 ۱۷ ماهگی
وضعیت_اسف‌بار_دیشب_من #پریودی

🩸 این ماه پریودم ۳ روز زودتر شروع شد...
البته بهتر شد چون جمعه می‌رم شهرستان پیش خانواده‌م 😊

دیشب که روز اول پریودیم بود، با همسرم دعوا کردم.
گاهی حس می‌کنم فقط منم که می‌بینم، می‌فهمم، پیگیرم…
همه‌ی مسئولیت‌های خونه رو دوشم حس می‌کنم، مخصوصاً این چند ماه که همسرم بیکاره (نیسانمون رو دزد بی‌خدا برده...)
کلاً خیلی وقتا بی‌تفاوته. دیشب وقتی خونه به‌هم ریخته بود و کیان بی‌قرار، من با درد و اشک کارا رو انجام دادم. ظرف شستم، لباس پهن کردم، با کیان ور رفتم… اون فقط روی مبل، گوشی دستش، و من در حال انفجار.

کیان حتی اومد پشت در دستشویی، جیغ می‌زد. اون براش بالشت گذاشته بود که نیاد جلو. بچم گریه می‌کرد، من اون‌طرف در، با اون حال زارم گریه می‌کردم… و اون، گوشی دستش، انگار نه انگار!

آخرشم تشک و پتو رو برداشتم، با بچم اومدم تو اتاق و خوابیدیم. 😭😭

بقیه‌ی مامان‌ها هم این حسو دارن؟
شما هم وقتی حالتون بده، تنها می‌مونید؟ یا همسرتون کنارتونه؟