سوال های مرتبط

مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
امشب رفتیم پارک جامون رو یه طوری انداختیم که روبروی سرسره باشیم و پسرم رو ببینیم اولش که شام خوردیم شلوغ بود یا من میرفتم سر میزدم یا شوهرم بعد خلوت شد فقط پسرم بود تو سرسره به بچه اومد یه عروسکم دستش بود پسره من کلا خیلی بچه ها رو دوس داره رفت سمتش برای بازی بچه هه ماشالله هاپاره بلند داد زد که نمیدم مال خودمه برو اونور میخاست قورت بده پسرمو من خیلی آتیش میگیرم کسی سر پسرم داد بزنه چون هنوز صحبت نمیکنه ونمیتونه منظورش رو بگه دیدم داره اشک میریزه میاد سمت ما بدو بدو رفتم سمت اون بچه رو سرسره داد زد که عروسکمو نمیدم بهش مال خودمو منم بهش گفتم خوب به جهنم که نمیدی بار آخرت باشه داد میزنی ها یهو مامان باباش از اونور اومدن که چکار به بچه ما داری گفتم ماشالله این بچس داره مارو قورت میده من پسرم رو آوردم اونام بچشونو بردن شوهرمم از جاش تکون نخورد بگذریم که چه دعوایی باهاش کردم چرا هر کی به پسرم چیزی میگی گریه میکنه میاد پیش من یعنی از این بچه های بی دست و پا قرار بشه که نمیتونه جلو کسی وایسه و خودش جواب بده
مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۲ سالگی
بچه ها امروز میخاستم بچه هارو ببرم حموم
دخترم خیلی حموم لازم بود
پوشکش هم کثثیف بود دراومده بود لباسش
(یهو اسهال مانند شد)خلاصه بردم که حموم وقتی لباسش رو کامل درآوردم آب هم باز بود
دیدم شکمش و پشتش خیلی گرمه با خودم گفتم این چرا اینقدر گرمه نکنه تب داره حمومش کنم بدتر بشه ب سرش دستمو گذاشتم پیشونش گرم نبود ولی کله اش گرم بود اما دست و پاهاش اصلا گرمی نداشت
حمومش کردم آوردم بخابونم نخابید یکم شیرش دادم چای دادم
ب شوهرم گفتم بازی می‌کنه بذار زود پسرمو حموم کنم خودمم حموم کنم عرق کرده بودم خیس بودم
وای تا یه بچه رو حموم بدم زهر دخترم ترکید حتی وسطش ب شوهرم گفتم بیا برو سرشو بشور بیارش
گف من نمیتونم بذار یکم برگردونم برو زود بیا
رفتم زود سر پسرم رو شستم آوردم
دخترم نفسش میرفت از گریه
گرفتمش
دیگ بعدش شیرش دادم خابوندم بعد خودم رفتم حموم
تا بیام دیدم بازم بیدار شده شدید گریه می‌کنه
زود گرفتمش آروم کردم
دوباره شیر دادم بازی میکرد منم رفتم شام گذاشتم
موقع شام خوردن دیدم سرش خیلی گرمه رفتم تبش رو گرفتم دیدم۳۸.۸اینا هست
قطره نداشتم آوردم نصف شیاف رو گذاشتم نیم ساعت بعد تبش پایین اومد خابید
میگم این ویروس هست یا از دندون است
آخه دیروز ک شهرستان بودیم پسرم رف کوچه منم بچه بغلم رفتم دنبالش اصلا نیماومد تو
خیلی هم باد میاومد
هی گفتم الان بچه سرما میخوره خیلی موند تو کوچه
میگم نکنه دیروز سرما خورده خاک بر سرم😥😥😥
بخدا شام هم نخوردم هنوز یه قاشق نخورده بودم بلند شدم
دیدم تب داره دیگ داغون شدم