۷ پاسخ

بابا همش میگذره براتون خاطره میشه
چشم به هم بگذارید تموم میشه دیگه

والا من سزارینی بودم از ۸ روزگی دخترم آمدم خونه با کوله باری از وسایل سه تا چمدون لباس باید جابجا میکردم
چهاروز فقط خونه تمیز کردم ولی زندگیم افتاد روی روتین

هر چی سنت بالاتر میره و بچه چندمت میشه قدر بچه رو بیشتر میدونی و اصلا مسایل و حاشیه های بچه اول رو نداری
بچه اول و دوم سخته
از بچه سوم تازه میفهمی بچه چی هست قدرشو بیشتر میدونی
اینو قبلا به من میگفتند اما الان تجربه اش کردم

و مني كه دقيقا عين توام🥺🥺🥺

ای بابا من چی بگم؟؟ 😪😪 ی پسر کلاس،سومی ک تماااام درس و مدرسه و کاراش با خودمه، و دوتا دوقلویه ۲ماهونیمه، هیچ کمکی هم ندارم، هیشکی یه سر هم نمیزنه یه تلفن نمیزنه ببینه من چیکار میکنم؟ بپرسه حالت خوب هس یا ن؟ بعداز ۱۰ روزگی خودم ازجام پاشدم و همه کارامو کردم،اینقدر زود بلند شدم ک هنووووز رد بخیه هام و شکمم درد میکنه اصلا استراحت نداشتم ولی چاره ای ندارم. شوهرم طفلک کمکم میکنه ولی فقط تایم شب ک ساعت ۸ میاد نهایت تا ۱۲ شب دست کمک هس بعدش میخوابه و باز من میمونم و بچه ها و کاراااا.
حتی وقت ندارم بخام افسرده بشم😪

من تا ۲۸ روز تنها بودم بعدش تا الان اومدم خونه مامانم منم همش استرس دارم که از پس کار خونه بر بیام بعد از ۹ ماهم برم سرکار

من ی پسر 10ساله دارم الانم دخترم 2ماهشه همش بخودم میگم اینام میگذره لذت ببر این روزا دیگ تکرار نمیشه

سوال های مرتبط