سلام مامانای گل امروز بقول خودمون رفتیم برا پسر بزرگم لباس بخریم هر جا که قدم برمیداشتیم امیرحسام گریه یعنینعره میکرد که اسباب بازی میخوان الان چندین باره هر سری بیرون میریم اینکارو میکنه قبلا اینطوری نبودا جدیدن یاد گرفته انقد گریه میکنه یعنی حالمو بهم میزنه گریه خوبه که نعره میکنه که اسباب بازی میخواد هر چی هم تو خونه بهش توضیح میدم مثلا میگم امیرحسام الان رفتیم بیرون اونجا اگه چیزی دیدی گریه نکنیا من اینو میخوام اونو میخوام من براش اسباب بازی هم موقعی که بیرون میریم نمیگیرم زیاد مثلا هر ماه یه دونه اونم میگم اگه پسر خوبی باشی و حرف گوش بدی فلان روز رفتیم بیرون برات میخرم اینطوری نیست که هر سری بریم بخوام براش اسباب بازی بخرم ولی نمیدونم چرا جدیدن چند سری رفتیم بیرون یعنی ابرومونو میبره مردم هم یه جور نگاه میکنن انگار کلی کتک زدم پسرمو اصلا هم توجه نمیکنه هر چی بیرون بهش میگم باهاش حرف میزنم انگار نه انگار فقط نعره هاش کوفت آدم میکنه بیرون رفتنمونو باور کنید دیگه حالم بد میشه بخوام باهاش بیرون برم خسته ام کرده نمیدونم چیکارش کنم اینکارو از سرش بیرون کنم به شوهرم میگم با این بشر دیگه من بیرون نمیرم انقد که بده ابرو ی آدمو میبره 🤦‍♀️😮‍💨😮‍💨😖😖😖😖شما میگید چیکار کنم باهاش

تصویر
۶ پاسخ

درخواست بده گل🩷

سلام عزیزم به نظرم بیشتربچه ها همینن والا پسرمنم همینه پسر من واسه اسباب بازی ولباس گریه نمیکنه فقط خدانکنه مغازه سوپرمارکتی ببینه آبرو واسمون نمیزاره هرچقدرهم باهاش حرف میزنم بی تأثیره
هرچقدرهم واسش خوراکی بخریم ولی بازهم مارو اذیت میکنه البته وقتی با، باباش باشه فوراً اون چیزیکه بخواد واسش میگیره، بهش میگم نگیر بزار یاد بگیره میگه بخدا اونقدر گریه جق میزنه که خجالت میکشم ازکارهاش
نمیدونم کی میخوان بفهمن

پسرم منم دقیقا وقتی باشوهزم میرم همین میشه ولی وقتی تنها باهاش میرم اصلا ب مغازه و خوراکی و اسباب بازی اهمیت نمیده .

وای دقیقا دختر منم همینه خیلی بده

اینکه باگریه میخوادکارش راه بندازه وشماتوجه نمیکنی خوبه موقعه گریه کردن بگوامروزروزخریداسباب بازی نیست الان میتونی گریه کنی مامان میدونه دلت اسباب بازی میخوای اماپول امروزبرای لباس خریدنه اونم به مرورعادت میکنه به این قانون

مردم که اصلا برات مهم نباشه
درمورد رفتارشم اصلا توجه نکن حتی نگو گریه نکن انگار نه انگار خودش کوتاه میاد اگه دیگه خیلی ادامه داد بگو متاسفم نمیتونم با خودم بیرون ببرمت بزارش پیش پدرش و ببر
موقع بیرون رفتنم ی دفتر و کاغذ ببر بگو تو این نوشتم هروقت موقع خرید رسید باهم میایم میخریم

سوال های مرتبط

مامان درسا مامان درسا هفته سی‌وششم بارداری
سلام شب بخیر
دخترم ۳ سال و ۹ ماهشه‌ زندگی رو برامون کرده زهر مار خودمم ۸ ماهه باردارم
شب و روز گریه شده فقط هر چی بخواد گریه میکنه براش ااب هم بخواد حتی گریه میکنه
بیرون رفتنمون زهر مارمون میشه یا رو لباس پوشیدن گیر میده یا نمیاد موهاشو شونه کنم
یا هم رو کفش پوشیدن گیر میده بخدا دیگه خسته شدیم از دستش انگار روانی و عصبی شده رو لباس و کفشاش
شب موقع خواب رو پتو گرفتن روش گیر میده میگه پتو نبابد چروک توش بیفته صاف و یکدست باشه اگه گریه کنه اب از بینیش بیاد رو دماغش گیر میده و هی میکشه پایین ‍که تمیز کنید شما
اب نمیخوره میگه تو باید برام بیاری در حالی که قبلا میخورد
انقد اسباب بازی داره که نگو ولی یک دقیقه خودش بازی نمیکنه نقاشی میگم بیا رنگ کن کل کتابو خط خطی میکنه و پاره میکنه
بازی فکری براش خریدم همه رو پرت میکنه و میندازه و میگه من بلد نیستم در صورتی که پیشش نشستم دارم براش توضیح میدم
بقران از زندگی باهاش خسته شدم دلم میخواد نباشش فقط خفش کنم بمیره بره راحت بشم از ساعت ۱۱ تا الان یکسره داشت گریه میکرد
دارویی چیزی نیس بدم این اروم بشه اخه دوماه دیگه میشن دوتا پدرمونو در میاره این