هوووووووف چقدر خسته ام
میدونین من کار کردن اصلا برام مهم نیست معمولا خستگی جسمیم خیلی زود رفع میشه یعنی ی جورایی برام مهم نیست
ولی در اصل من خستگی روحی و فکری منو از پا درمیاره

مثلا از دیروز کلا سر پا بودم ولی ذره ای برام مهم نیست اما از صبح که درگیر غذا نخوردن دختری ام انگار تمام بدبختی های دنیا رو سر من ریخته
و البته دو روزه که بعد خواب بعدازظهریش بیدار میشه ب معنای واقعی روانیم میکنه فقط نق زدن و‌گریه کردن اونم نه کم ب مقدار زیییاد روانی کننده
اینم از غذا نخوردن بدتر


من قبلا زندگی ب شدت آروم و منظمی داشتم الان هزار مرتبه خداروشکر بخاطر بچم با همه سختی هاش
ولی ی جورایی آرامش ندارم میدونی نمیخوام بگم آرامشم رو بچه گرفته
ولی خب سختی ها بیشتر از لذت ها شده
خیلی دوست دارم بیخیال باشم بی تفاوت باشم ولی نمیشه
الان اینقدرررر اذیت کرد که انگار تمام جونمو کشید و بی رمق شدم
میخواستم برم بیرون ب اینکه قراره با اون همه تنش حاضر بشم کلا پشیمونم کرد


بازم فقط شکرت خدا

تصویر
۸ پاسخ

خیلی سخته و همه توی همین شرایط هستیم خصوصا اینکه یه عده هم هستن هی بهت بگن چقدر لاغر شده انگار تو غذا نمیدی بچه بخوره..😒😒

قشنگ حرفای منو زدی😅😅😅👌🏼👌🏼👌🏼
والا من پسر بزرگم اینجور نبود این یکی پدرموووووو اره خلاصه😅

واای منم تو حال و روز توام. افسردگی دارم انگار
با کوچکترین چیزی از هم میپاشم مثلا همین غذا نخوردن پسرم. الان مغزم داره منفجر میشه

واقعا خدا قوت🥺دختر منم همینه ولی خب چون داره دندون درمیاره کاری به کار غذاش ندارم ولی از دست نق و جیغاش دلم میخواد سر به بیابون بزارم

دختر من که درگیر این ویروس شده من به سختی دیگه دسشویی میرم کلا چسبیده به من. خدا حفظش کنه

منم مث تووو.ی بارداری ناخواسته هم روش.دیگه گشش ندارم خدایا

دقیقا حرفه‌ای منو گفتی 16 ماهه، 16 ساعت خیالم راحت نبوده
خدایا شکرت ولی خیلی سختی کشیدم
از دو ماهگی تا الان بسختی بهش شیر میدم از 9 ماهگی بسختی غذا
از پا دراومدم
رفتم دکتر میگه اضطراب و استرس مضمن داری دارو میخورم
شبها از خوابم غش کنم تا ساعا 3 خوابم نمیبره کلا بهم ریختم
خدا کنه یکم باهام راه بیاد این بچه دارم از پا در میام....

١٧ ماهگی بچه منم بدتر شده

سوال های مرتبط

مامان پسر کوچولو مامان پسر کوچولو ۱ سالگی
نه اینکه از مهمون بدم بیادا
ولی واقعا الان شرایطشو ندارم
دو روزه مهمون دارم توخونم با دوتا بچه شون شلووووغ و شیطون
دیروز بچم تب داشت و دیشب کلا بیدار بودم بچمم ساعت دو تازه خوابید نخوابید امروزم بیقرار بود و هیچی نمیخورد از بغلم پایین نمیومد واقعا مهمونداری برام سخت بود و دوست داشتم زودتر برن اما امان از بچه هاشون عصری میخواستن برن ک بچه هاشون گریه کردن ک ما میخوایم بمونیم و موندن و باز امشبم اینجان
ناراحتم از اینکه جلوی بچه هاشونو نمیگیرن همه وسیله های پسرمو خراب کردن پسر 11سالشونه سوار تاب پسرم شده و انقد بد بازی کرد ک تابش پاره شده از اون ور دختر 8سالشون سوار روروئک بچم شده و شکسته انقد تب سنجشو زدن ک باتریش تموم شده من خودم چند باری تذکر دادم ولی پدر و مادرشون عبن خیالشون نیست از ی طرف هر چی میخوام درست کنم بچه هاشون نمیخورن ولی باز مامانشون کمکم میکنه مگرنه از پا در اومده بودم اما فکر کنم خستگی این مهمونی ی ماه تو تنم باشه و فعلا فقط دعا میکنم فردا ک سومین روزه اخرین روز باشه
مامان کشمش 👩‍👦 مامان کشمش 👩‍👦 ۱۷ ماهگی
بالاخره امروز هم گذشت با همه تلخی و شیرینی هاش
امروز دخملی اولین روز گودبای پستونکش بود
از صبح با خودم سرگرم کار شد عاشق کمک کردن ب مامان تو کارای خونست
این مه ی دستمال داشته باشه و من پیس پیس بزنم اون پاک‌کنه
خلاصه که تا بعد. از ظهر اینجوری سر کردیم هر بار رفت پستونک نصفه خودشو پیدا کرد آورد با اون زبان مخصوص خودش کلی بعد نشون دادن ب من غصه خورد بازی کرد و بعد پرت کرد گفت اه ( یعنی پستونک بد )
از صبح که برای غذا ب شدت بدعنق شد ولی از بعد بیدار شدنش ب طرز عجیبی همش گفت به به بده و من هربار جون تازه گرفتم با درخواست هاش
خلاصه که روز ب هر طریقی بود گذشت
تا آقای پدر اومد سریع رفت استقبال بعد شروع کرد تند تند صحبت کردن راجع ب پستونکش که نصفشو پیشی خورده 😂 بابا هم کلی همدردی مرد با دخملی

کشمش هرشب ده تا نهایت یازده میخوابه مستقل و در عرض چند دقیقه
ولی امشب از اون شبا بود ‌خداروشکر بداخلاقی و گریه نمیکرد ولی پستونکش رو میخواست بعد کلی رقصیدن و تاب تاب دیگه وقت خواب رسید ولی خبری از خواب نبود تا خود الان ده دقیقه لی میشه خوابید
خداروشکر روز اول بخیر گذشت فقط عیبش دیر خوابیدنش بود مه فکر کنم بعد چند روز عادت کنه
همسری کفت فردا شب تایم خواب با ماشین میبرمتون بیرون مه همونجا بخوابه و بیاریم بزاریم سر جای خودش تا کمتر اذیت بشه

دیگه تنها راهم ترک پستونک بود برای غذا خوردن خانمی
شنیدم سیری کاذب میده ب مغز بچه
امیدوارم شب بهونشو نگیره و بخوابه چون معمولا شب بکی دوبار بیدار میشد میخواستش در هرصورت من برا همه جیز آماده ام 😂😂😂
مامان کشمش 👩‍👦 مامان کشمش 👩‍👦 ۱۷ ماهگی
مامان گل پسر مامان گل پسر ۱ سالگی
از دست یچم عاصیم
گاهی فکر میکنم بد ترین بچه ای که میشد داشته باشمو خدا داده بهم
غذا نمیخوره
درست نمیخوابه
برا لباس عوض کردن یا پوشک عوض کردن یا حتی شستنش یه قشقرقی به پا میکنه انگار دارم شکنجش میدم
یک دقیقه نه یک ثانیه حتی برا خودش نیست
صبحا چشماش که باز میشه دهنشم باهاش باز میشه
عذاب الهیه انگار برام
دیگه بریدم از دستش
نه داد زدم سرش ، نه کوچکترین بدرفتاری یا حتی کم صبری کردم، نه دعوا کردیم جلوش ، همه زورمو زدم محبت بدم بهش اعتماد به نفس بدم ، نمیفهمم چرا اینجوری شده و روز به روز داره بدتر میشه
هیییییچ بچه ای رو ندیدم به بدقلقی و نقنقو بودن بچه من
پیرم کرده
خسته شدم دیگه بریدم
نمیدونم دیگه چیکارش کنم ، نه خواب دارم نه زندگی دارم ، فقط نفس نفس میزنم از دستش ، شبا بالا میارم از خستگی و بی خوابی ، روزا دائم تهوع دارم دیگه، حتی نمیزاره یه چیزی کوفتم کنم ، اه اه اه
خستم ازش به معنای واقعی خستم
بعد به خاطر همه این حسا از خودم بدم میاد ، منی که تا الان همه تلاشمو کردم مامان خوبی باشم براش ، چون میدونستم بچه از من و آرامشم حالش خوب میشه ، ولی این انگار با همه بچه ها فرق داره ، بدترینه به قرآن ، یه ذره چیز مثبت نداره ادم دلش خوش باشه بگه من دارم تلاش میکنم پاره میشم ، صبوری میکنم ، شادم براش ، ایییین همه بازی جدید براش اختراع میکنم، کلی اسباب‌بازی ، پارک ، خانه بازی هممممه جا
انگار نه انگار
خستم به قران چرا این بچه همچینه اخه اه
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام یه سری مامانا خیلی شکایت دارن از اینکه بچشون نق میزنه اول بگم طبق تجربه خودم میگم این یه چیز طبیعیه تو این سن .خودتون رو بزارید جای این بچه ها نمی‌تونید حرف بزنید و نیازتون رو بگید تنها کار همین جیغ و گریه و گاز گرفتن رو بلدید بهتون بی توجهی میشه مادر و پدر عصبانین بچه تنهاست دوست داره یکی باهاش بازی کنه بچه متوجه حال شماها نیست نمیدونه گرونی و دعواهای شماها چیه فکر می‌کنید بچه باید همه چیز رو الان بفهمه چون بشین و پاشو و نکن رو فهمیده پس باید همه چیز رو بفهمه نه بچه داره کشف میکنه داره یاد میگیره .تا همه چیز رو بدونه چجوریه و بتونه حرف بزنه و همه کاری یاد بگیره باید صبور باشید بتونید کمکش کنید .اینکه شما حالتون بده با شوهرتون یه چیز جداست .اینکه بچتون اصلا بلد نیست بازی کنه یاد بگیرید از الان چون باید کم کم شروع کنید مستقل بازی کردن رو .الان خیلی هاتون جای خواب رو عوض کردید ولی الان مهم مستقل بازی کردنه و اینم بگم بچه ها الان ترس جدایی دارن مهراب که قبلا گریه نمی‌کرد برای دوری از من الان یه وقتایی در طول روز اینطور میکنه ولی نباید داد بزنید باید کنارش باشید باشه مامان نمیرم ببین من کنارتم من هیچوقت تنهات نمیزارم با هم بازی می‌کنیم بیا با هم بریم این رو بخوریم خب یکم آروم تر شده حالا میتونی کم کم ازش دور بشید و برید دستشویی یا هرجایی و اینکه ثبات رفتاری داشته باشید اگه الان دستش گوشی دادی یکدفعه نیا بگو فقط تو موقع غذا خوردن یا ساکت کردنت میدم دستت و این میشه باج خواهی
من یه موقع سر غذا دادن مهراب حتما گوشی بدم دستش بعد کم کم ازش دورش کردم با چیزهای دیگه و با رقصیدن و هزار تا جنگولک بازی عادتش دادم یا قاشق میدم دستش یه قاشق اون به من غذا میده یه قاشق من به اون میدم