بچه داری خیلی سخته تربیت از اون سختتره!!دخترم از ساعت۸ونیم خوابه و دل من و شوهرم خونه!!!فقط به این خاطر که براش مسواک زده بودم و آب پرتقال خواست و چون شوهرم گفت نمیشه منم بخاطر تربیت صحیح که حرف پدرومادر باید یکی باشه گفتم نمیشه و صبح میخوری و سعی کردم قانعش کنم ولی بخاطر یه آب پرتقال انقدر گریه کرد که آخرم با گریه خوابید😭😭😭میدونم کار ما اشتباه بود و همیشه فرصت برای جبران اشتباه هست ولی واقعا بچه داری سخته و هرلحظه بعنوان پدرومادر مخصوصا کادر باید نقشای متنوعی بگیری و هزار جور فکر و تصمیم رو آنی و در لحظه بگیری!!مثلا وقتی یه چیزی میخواد باید در لحظه تصمیم بگیری براش خطر داره یا نه خوبه یا نه تربیتی بده یا نه چه میدونم از لحاظ جسمی و ذهنی و جنسی خوبه یا نه و همون لحظه جواب بدی و یا بگی آره یا بگی نه و سر حرفت بمونی و با گریه و... حرفتو عوض نکنی!!واقعا سخته کاش ماهم میتونستیم مثل قدیمیا دیمی بزرگ کنیم بچه هامونو و مسئولیت تغییر سبک به گردن نسل ما نبود واقعا خیلی سخته بعد در کنار همه سختیا یه سختی هم هست اونم ایستادن جلوی حرف و نظر دیگرانه هوووووووففففف

۱۲ پاسخ

چرا دروغ بگم من بودم میدادم کار. تو درست بوده ولی من دلم خیلی نازک هست

قانون زیادیم خوب نیست بچه زدع میشع درست پدر مادر ب هدفشون ک تربیت درسته میرسن و کیف میکنن ولی بچع بچگی نمیکنه ازاد نیست همه چی قانون دارع براش کسل کننده میشع

من اینجور مواقع میذم اون پشت ب شوهرم میگم حالا ه ذره بذار لخپره لیا بگو فقط ی ذره ها
نباید میذاشتین ب گریه میکشید البته
بعد م باباش اومد گفت اگه دو داری ی ذره میت نی بخپری من و پسرم باهم تشکر میکنیم از بابا😃😃

حستو کاملا درک.میکنم.اما کار اشتباهی نکردی.گاهی ناکامی ها درس های بزرگ زندگی بچه هامون میشن.و در جواب یکی از دوستان که گفت خیلی سخت گیریه برای بچه ی دو ساله که درکی نداره باید بگم که اتفاقا بچه ها کاملا اگاهن و متوجه موضوعات هستن.من خودمم برای بچم قانون گذاری دارم.مرز بندی دارم.توضیح مسئله دارم .
من وقتی پسرم هنوز خیلی کوچیک بود و شاید هنوز درک درستی از جملات من نداشت من براش بایدها و نباید هارو توضیح میدادم.و خیلی هم از نظر دیگران کار بیهوده ای به نظر میومد.اما الان پسرم کاملا منطقیه.و حرفهامو میفهمه.و میدونه جواب اره ی من نه نمیشه.جواب نه من اره نمیشه.میدونه مادرش جز حقیقت بهش نمیگه.و من ارامش الان خودم و بچم رو در همون قانون ها و توضیحات میدونم
دختر شما هم قطعا اگاهه و گریه هاشم احتمالا به خاطر بحران 2 تا 4 سالگی هست.
اما کاملا احساسات الانتو درک میکنم.چون برای خودمم پیش اومده بود.نگران نباش.بچه ها یاد میگیرن اما به دل نمیگیرن

عزیزم هم تاپیکت خوندم هم کامنت هات
تو دوراهی قرار نگیر،با خودت کلنجار نرو که آیا کارت اشتباه بود یا درست
خودت میدونی که اشتباه بود
من به عنوان یه مادر سخت گیر تو تربیت و مسائل روانشناسی بها میگم شاید اون آب پرتقال خوردنه بعد مسواک یادش نمیموند و برای خودش چیز شگفت و عجیبی نبود ک بخواد شب‌های بعدی تکرارش کنه اما این با گریه خوابیدن و به قول شما قانون و تربیت یادش میمونه و یه خاطره ی بد میشه
اما خب خودخوری نکن کاریه ک شده
ن ب ماها که زیادی تو بطن این مسائل تربیتی فرو رفتیم و یه جورایی همه چی. و برا خودمون و بچه هامون سخت میکنیم ن ب اونا ک کلا رها کردن همه چیز رو و بقول شما هنوز روش قدیمی دارن تربیت میکنن
ولی من یه قانون هایی گذاشتم برا پسرم اما انقد جزیی و ریز نه
برا همین تا الان کار ب اینجاها نرسیده

اب پرتقال اشکال نداره که بهش میدادی بعدشم یکم اب میدادی بخوره که روی دندونهاش نمونه اگه شکلات یا شیرینی بود اون بد میشد بخوره و بخوابه،سر چیزایی که میبینی ضرر نمیزنه به بچه خیلی سخت نگیر،ولی مامان ها بعد ی کاری که میکنن کلی عذاب وجدان میگیرن منم همینطوری ام

یه اب پرتقال چی بود میخای با خوردنش ادبش کنی؟؟یه کار اشتباه کرد یادش بده چی بچرو با گریه هوابوندی بنظرم کارت خیلی اشتباه بود😑

بسیار کار خوبی کردید من دخترمو اینطوری کردم که اگ یچیزی نه یعنی نه وتمام قبول میکنه شوهرمم تازگی همراهیم میکنه ولی اوایل همراه نبود و کوتاه میومد الان خیلی نه شوهرم واسش معنی نداره ولی کم کم داره یادمیگیره حرف منوبابا یکیه دقیقا همین جریان شما دیشب واسه ما اتفاق افتاد که بعد مسواک ابمیوه میخواست از شوهرم ولی مقاومت کرد بهش نداد دخترمم قبول کرد تربیت از همین چیزای کوچیک شروع میشه و درسته سخته واسه پدرومادر ولی تربیتشون مهمتره

منم همینجوریم هم اینکه وقتی بگم نه ینی نه و تمام
هم اینکه قانون داریم هرچیزیو اروقت بخواد نمیتونه بخوره

من که میدمش مسواک نزاره بزنم مهم نیست شیریه میریزه بخاطر این چیزا خودت وبچه رو عذاب نده

خب چه اشکالی داشت بهش میدادین
بعدش باز مسواک میزدین براش

الاک حرفتون یکیه بهتره میفهمه برا چیزی گریه کنه بهش نمیرسه اگ بادادو گریه بدین میشه عادت براش

سوال های مرتبط

مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
امروز یکی از بدترین روزای زندگیم بود من واقعا هر روز با پسرم یه چالشی دارم دیگه از هیچ چیز و هیچ کس نمیترسه نه برای من نه باباش تره هم خرد نمیکنه سر خوردنش داغون داغونم شوهرم امروز بهم گفت یه مشکلی داره وگرنه مگه میشه بچه هیچی دوس نداشته باشه انصافا مگه میشه بچه از شیر انبه غلیظ یا همون شیک انبه اونم خودم زحمت میکشم درس میکنم یا شیر موز یا معجون یا بستنی خوشش نیاد به خدا هیچ بچه ای رو ندیدم بستنی دوس نداشته باشه آنقدر شوهرم اصرار کرد بهش بخوره از صبح هیچی نخورده بود ساعت ۶غروب اومدیم بهش شیک انبه بدیم جفتمون رو رنگی کرد بسکه حرص خوردیم آخرم شوهرم کاسه رو کوبید تو دیوار حتی نمیخواد لب بزنه ببینه مزش چطوریه فقط ناهار خورده بود که اونم بلافاصله کلش رو بالا آورد روز به روزم داره بدتر و حرف گوش نکن تر میشه خیلی خستم خیلی روح و جسمم داغونه دلم میخاد یه کوله ببندم نصفه شب برای همیشه برم و دیگه هیچ کس رو نبینم حالا در کنار همه اینا بعد اون پروسه شکستن کاسه بردیمش پارک یه خانمه متولد ۷۸سه تا بچه داشت ۷ساله ۶ساله و۶ماهه یه طوری حرف میزد که میگفتی وای زندگی با بچه چه لذت بخشه با اینکه اون دوتا بزرگه مدام صداش میکردن و اون شش ماهه داشت گریه میکرد قشنگ داشت می‌خندید و سیگار می‌کشید نمیدونم من مشکل دارم یا اونا خوش به حال بچه هاش با همچین مادر آروم و ریلکسی بیچاره پسر من با این پدرو مادرش
مامان 🍒حلما🍒 مامان 🍒حلما🍒 ۲ سالگی
بیاین یک ترفند فوق العاده برای جلوگیری از رقابت و حسادت بین فرزندان بهتون یاد بدم که زندگیتونو دگرگون میکنه!!!
[اسمش هست بچه رو مقصر ندون]
چقدر همه ما اینطور جملات روگفتیم...
《نه الان نمیتونم باهات بازی کنم،دارم به بچه شیر میدم》
《پسرم،ساکت باش،سروصدا نکن،بچه خوابه》
《نه،الان نمیتونیم بریم پارک،خواهرت خیلی بی قراری میکنه》
حالا از نگاه فرزند کوچکتون به این موضوع نگاه کنید...
از وقتی این موجود کوچولو که همیشه گریه میکنه وارد زندگیش شده...
یکدفعه ای،نمیتونه طوری که دلش میخواد سروصدا کنه،مامانش به اندازه قبل باهاش بازی نمیکنه و نمیتونه بره پارک
یکدفعه ای،زندگی دیگه مثل قبل خوش نمیگذره و میخوای دلیلش رو بدونی؟
بخاطر وجود خواهر یا برادر کوچکترم!
برای جایگزین،میتونی دقیقا همون جملات رو بگی،میتونی《نه》بگی،فقط《 بچه رو مقصر ندون》
《حتما،خیلی دوست دارم که باهات بازی کنم،فقط ۶ دقیقه بهم وقت بده،بعدش باهم بازی میکنیم》
《همین الان نمیتونیم بریم پارک،ولی بعد از اینکه چرت زدیم،میتونیم بریم،باشه؟》