امروز یکی از بدترین روزای زندگیم بود من واقعا هر روز با پسرم یه چالشی دارم دیگه از هیچ چیز و هیچ کس نمیترسه نه برای من نه باباش تره هم خرد نمیکنه سر خوردنش داغون داغونم شوهرم امروز بهم گفت یه مشکلی داره وگرنه مگه میشه بچه هیچی دوس نداشته باشه انصافا مگه میشه بچه از شیر انبه غلیظ یا همون شیک انبه اونم خودم زحمت میکشم درس میکنم یا شیر موز یا معجون یا بستنی خوشش نیاد به خدا هیچ بچه ای رو ندیدم بستنی دوس نداشته باشه آنقدر شوهرم اصرار کرد بهش بخوره از صبح هیچی نخورده بود ساعت ۶غروب اومدیم بهش شیک انبه بدیم جفتمون رو رنگی کرد بسکه حرص خوردیم آخرم شوهرم کاسه رو کوبید تو دیوار حتی نمیخواد لب بزنه ببینه مزش چطوریه فقط ناهار خورده بود که اونم بلافاصله کلش رو بالا آورد روز به روزم داره بدتر و حرف گوش نکن تر میشه خیلی خستم خیلی روح و جسمم داغونه دلم میخاد یه کوله ببندم نصفه شب برای همیشه برم و دیگه هیچ کس رو نبینم حالا در کنار همه اینا بعد اون پروسه شکستن کاسه بردیمش پارک یه خانمه متولد ۷۸سه تا بچه داشت ۷ساله ۶ساله و۶ماهه یه طوری حرف میزد که میگفتی وای زندگی با بچه چه لذت بخشه با اینکه اون دوتا بزرگه مدام صداش میکردن و اون شش ماهه داشت گریه میکرد قشنگ داشت می‌خندید و سیگار می‌کشید نمیدونم من مشکل دارم یا اونا خوش به حال بچه هاش با همچین مادر آروم و ریلکسی بیچاره پسر من با این پدرو مادرش

۱۰ پاسخ

خب عزیزم ببرش متخصص تغذیه کودک ، اونا بررسی و آزمایش میکنن بچه رو
اگه مشکلی باشه رفع میشه یا بهت راه حل میدن

البته اگه میتونی چون شرایط ت خاصه

ولی به نظرم یه لیوان خودت یه لیوان شوهرت بگیرید دستتون به به چه چه کنید به پسرت هیچ توجهی نداشته باش
بخاد میاد لیوانتو میگیره میخوره

عزیزم ناراحت نشیا اما تو فقط شکایت میکنی برای درمان چیکار کردی؟
متخصص تغذیه بردی یا مشاور کودک یا روانشناس؟
فکر میکنی مثلا اگه تشخیص بده حتی حتی بچه نیاز به دارو داره با این تعاریفی که میکنی چیز بدیه؟
غذا نخوردم دائم بچه اخه عادی نیست
حالا کم خوردن یا بستنیو چرت پرت خوردن اره
اما اینجوری که عادی نیست
بعد کاسه رو پرت کنه اون بیشتر اسیب روحی میبینه تا بخواد بخوره
بیا هم خودت مشاور برو هم پسرتو ببر شاید یه ازمایشی چیزی بده خودت راحت میشی عزیزم
میدونم چقدر تحت فشاری مخصوصا تو حاملگی

خب رازش همون سیگاره بوده دیگه😂

خب یعنی از صبح تا شب هیچی نمیخوره هیچی؟؟؟
اگه شیر و تنقلات میخوره دلش به اونا خوش کرده

دقیقا درکت میکنم با پوست و گوشت و استخوونم،اشتها اورم دادم دوروز خوب بود دوباره همون شد البته دخترمن کم خونه که غذا نمیخوره

شاید چون غلیظ بوده دوست نداشته نخورده. منم شیر انبه و شیرموز درست میکردم قشنگ پر ملات و غلیظ بعد هممون میخوردیم به پسرم که میدادم نمی‌خورد یبار شیرشو بیشتر ریختم میکس کردم دادم دستش قشنگ تا آخر خورد

عزیزم هممون با بچه ها چالش داریم بالاخره تموم میشه این روزا بچه ها بزرگ میشن🫀 ..برای غذا خودتون بخورین هی تعریف کنین از غذا و بهش محل نزارین گرسنه بشه میاد میخوره ،خیلی وقتا بس بکن نکن و سخت گیری داریم بچه ها بد غذا میشن. غذا رو تزئین کنین براش ک جذاب باشه واسش. بعد اینکه دکتر ببر چکاپ کنه مشکلی نداشته باشه .
کاردرمانگر هم میتونی سوال کنی چون بعضی بچه ها میبینی مشکل حسی دارن یا نمیخورن یا یک ساعت دوساعت ی قاشق غذا تو دهنشون نگه میدارن .

عزیزم به پرو بالش نپیچ...یه مدت اصلا نگو غذا میخوای یانه ببین واکنشش چیه
غذای رنگی رنگی درست کن بذار نگو بیا بخور کار بهش نگیر
باهاش دوست شوبازی زیاد بکن باهاش تا خسته و گرسنه بشه
دختر منم شیرموز و اینا نمیخوره

حتما به دلیل داره صدرصد

مگه شما چتونه که میگی بیچاره پسر من با پدر مادرش، نمیخوره کارش نگیر خودشم گشنه بشه میاد جلو، منم اوایل بچم همینکارو میکرد دیگه به زور ندادم بهش چیزی، الان خودش دنبالمه و هی میگه گشنمه ، هیچ بچه ای از گشنگی کارش نشده و بزرگ شده ، حالا بچه شما آب فقط در روز بخوره بزرگ میشه ، حرص نخور، ماهم مثل شما خیلی خسته و بریده ایم از دست بچه، خودم اسباب کشی کردم هنوز زندگیم ریخته چرا بچم نمیزاره همش باید با خودش وقت بگذرونم حتی نمیتونم تلفن حرف بزنم با کسی، تحمل باید کرد

سوال های مرتبط

مامان فندق   وتو دلی مامان فندق وتو دلی ۲ سالگی
مامان پرنس های من مامان پرنس های من ۲ سالگی
اومدم غرررررر بزنم سبک بشم 😪
این بچه پدر پدر پدرمو آورده جلو چشمم نه غذا میخوره نه حرف گوش میده از ظهر پامیشه فقط نق میزنه و گریه میکنه و آویزون منه تا ساعت چهار و پنج صبح هرچی مدارا میکنم تو روز نمیزارم بخوابه اصلا تاثیری نداره واقعا درمونده شدم هر شب از کجا تا کجای تهران میکوبیم میریم براش کباب بخریم که اطمینانی باشه بزور دو لقمه میخوره یه بچه ضعیف و نق نقو و همیشه مریض که هیچی حالیش نیست واقعا اسمش ناشکریه یا هرچی خستم کرده یعنی هممون و خسته کرده دیشب ب حدی ب دیوانگی رسوند منو که کوبیدم تو سرم که نزنمش تا بخوابه سکته داد منو و شوهرمو ، امروز از ساعت یک پاشده یه شیشه شیر خورده الان براش غذا آوردم عین دیونه ها گریه میکنه و با حرص دستاش و دندوناش و فشار میده که نخوره منم نشستم گریه کردم از دستش خب چه مرگته کوفت کن دیگه اینقد ضعیفه همش مریض میشه بخدا قسم آرامش و خوشبختی زندگیمون و گرفته این همه بچه دیدم هیچکدوم ب بدی این نبودن ولی بگو خونه رو خراب کن و بهم بریز و وسیله بشکن اندازه ده نفر رو داره بخدا یه ذره اعصاب ندارم تو تایم امتحانام اما امان از یذره آرامش بچه ی دوم آوردن بزرگترین اشتباه زندگیم بود 🤌 رفتیم ختنه سورون پسر خالم اینقد اذیت کرد اونجا همه فک میکردن از یه سیاره دیگه اومده بچه ۱۰ ساله رو گاز می‌گرفت واقعا شرمنده شدم بخاطر داشتن همچین بچه ای با اینکه تو خونمون همه چیز آرومه و هیچ مشکلی نداریم این بچه شده عذاب برام حس میکنم دوسش ندارم یعنی هیچ حسی بهش ندارم دیگه 😭😭😭😭😭😭
مامان آروین مامان آروین ۲ سالگی
تجربه ترک پوشک روز سوم
خوب آروین روز اول متوجه نبود و دوبار تو شلوارش جیش کرد اما از عصر همون روز خودش اعلام کرد که جیش داره هم ادرار هم مدفوع تایم دستشویی رفتنش هم دستم اومد روز اول هر نیم ساعت فرداش و امروز هر چهل دقیقه که اگه من یادم میرفت ببرمش خودش اعلام می‌کرد خدا رو شکر خیلی خوب پیشرفت خودم اصلا فکر نمیکردم بتونم به این راحتی از پوشک بگیرمش فقط یکبار خطا داد که اونم مقصر خودم بودم ک یکم دیر بردمش. من یک ماه قبل بهش گفتم تو بزرگ شدی و دیگه نی نی نیستی نی نی های کوچولو تو پوشک جیش میکنن و اینکه شب ها پوشکش خشک بود و اینم اضافه کنم تو این چند شب به هیچ وجه تو خواب جیش نکرد یه جورایی آمادگی ترک پوشک رو داشت به نظرم بعضیا میان میگن بچه ما هنوز آمادگی نداره البته جسارت نشه تنبلی خودشونه ک از پوشک نمیگیرن چون واقعا این مدت باید فکرت همین باشه که سر تایم بچه رو ببری سرویس و کلا بیخیال مهمونی و بازار و خرید و دورهمی باشی و مادر و کودک هم از لحاظ روحی آرامش داشته باشه و اینم در آخر بگم بچه ها رو با هم مقایسه نکنید گاهی بچه ها دیر به اون آمادگی لازم میرسن.راستی من اینم بگم در آخر بچه هاتون رو از دستشویی نرسانید اگه جیش کرد دعواش نکنید و صبور باشید و برای تشویق کردن بچه یک جایزه که خودش خیلی دوست داره در نظر بگیرین مثلا من پسرم ماشین کنترلی دیوونه خیلی دوست داشت منم قبل آر پوشک گرفتن بهش گفتم مامانی اگه جیش رو یاد بگیری بری دستشویی برات اونو جایزه میخرم پسرم هم با ذوق و شوق فراوون استقبال کرد و ما هم براش خریدیم🥰🥰🥰🥰امیدوارم تجربه ام براتون آموزنده باشه و همین راحتی این مرحله رو رد کنید
مامان نفس مامان نفس ۲ سالگی
مامانا دو روز دخترم رو دارم از پوشک میگیرم خیلی اذیتم مادرم بنده خدا اومده پیشم با اینکه کمر و پادرد داره مادرشوهرم خیلی وسواسه مخصوصا نجس پاکی خیلی حساسه به همه چی بعد که من دخترمو دارم از پوشک میگیرم میگه چند روز درست میشه حالا یه چی پاش کن منظورش مای بییی بیار ما ببینیمش زود برو وای که چقدر حرصم گرفت البته به مامانم تلفنی گفته بود که بچه رو بیاره زود بره بهش میگم الان اصلا دخترم مایبیی رو قبول نداره چطوری بپوشونم میگه به حرف بچه گوش نکن هر چی بگه که نباید کوش داد میگم خودش دلش نمیخواد بیرون بره هوا گرمه کلافه میشه گریه میکنه میگه مهم نیست بیار ما ببینیمش اینقدر اذیت میشم از طرز تفکر قدیمیشون حتی دکتر بردن دخترمو ایراد میگیره میگه قدیم اینقدر بچه رو دکتر نمیبردن اینقدر رو مخمن حالا من خیلی احترام نگه میدارم خیلی هواشونو دارم اما چه فایده طرز فکرشون دیوونم میکنه شماها جای من بودید چی کار میکردید اخه بیشتر حرص میخوره که هفته دیگه اربعین مراسم داره با اوضاع بچم میرم خونشون یا نه واقعا نمیدونم چی کار کنم