۷ پاسخ

من چندین بار له شدم و گریه کردم. همین دیروز اینقدر گریه کردم جلو رادین اصلا نمیتونستم جلو خودمو بگیرم اول فکر کرد دارم میخندم بعد کم کم فهمید دارم.گریه میکنم گیج شده بود گریه میکرد همش میپرسید چرا گریه میکنی بغلم کن نمیدونست علت گریه هام بهانه گیری ها و بدخوابی های زیاد خودشه داشتم از بی خوابی میمردم ذهنم مغزم جسمم از کار افتاده بود چندین بار اینطوری شدم خیلی سخته

میفهممت یعنی همه ی مادرا میفهمن..ان شاالله همیشه ازکارهای خونه وروزمرگی وشیطنت هاشون خسته باشیم نه خدای نکرده ازمریضی هاشون..الهی هیچ بچه ای توهیچ کجای دنیا تو تختخواب بیمارستان نخوابه...آمین

مادربودن سخته منم دوس ندارم دخترم تنهاباشه بچه دوس دارم ولی اززایمان وبیمارستان وحشت دارم فوبیادارم رسما

برای همینه که میگن بهشت زیر پای مادران هست. منم چند بار واقعا داغون شدم و درک کردم چقدر مادر بودن سخته ولی به قول دوستمون میگذره و امیدوارم همیشه به خوشی بگذره واسه همه

خیلییییییی

منم چند شب پیش دخترم تب داشت تا حالا چنین شب سختی نداشتم ولی مهم اینه که میگذره

خیلی سخته
من ک دوتا دارم دیگه آخر شب کم میارم 🤷

سوال های مرتبط

مامان آراد♡آیلین مامان آراد♡آیلین ۲ سالگی
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
دلیل حال بدو گریه هام 🛑🛑🛑🛑🛑
امشب برا اولین بار ازخودم خجالت کشیدم !برا اولین بار از خودم حالم بهم خورد!
برا اولین بار کافر شدم و تکرار میکنم خدا کجاست ؟!!
برا اولین صدای شکستن همزمان قلب چندنفرو باصدای شکستن قلب خودم شنیدم !پس خدا کجاست
برااولین بار غم انگیزترین غم نشسته ی دختر معصومی رو باعمق دلم لمس کردم احساس ‌کردم از خودم خجالت کشیدم !
مگه میشه این صحنه بااون غمو بغض اون دختر بچه رو فراموش کنم
وقتی پشت سرهم جلو چشام پلی میشه صداشم لا مصب بلنده مغز سرم درد گرفته !!
برا اولین بار شرمندگی مادری رو دیدم .....حس عذاب وجدان برهدر ۱۰ساله ای رو دیدم 🥺😞حس له شدن غرور مردانشو میتونسم درک کنم
بیرون بودیم تو یکی از بلوارا شهرمون نشسته بودیم رفته بودیم پیاده روی خیلی راه رفتیم خسته شدیم نشستیم
چشمم افتاد ب یه دختر کوچولو ک داره با عروسکش بازی میکنه !با لبخند زیر نظرش گرفتم ی دختر خیلی بانمک و ناز 🥺مامانو برادر حدودا ۱۰ ساله ای هم همراهش بودن ک یهو تلفن پسره زنگ خورد ب گمانم منتظر کسی بودن !
ی آقا با دخترش اومد
برادره عروسک خاهرشو گرفت نشون آقاعه دا د آقاعه هم داد دست دخترش
رفتن غم داداشو حس کردم شرمتدگی مامانه وای امان از دل اون دختره😭😭😭😭😭😭
زد زیر گریه بلند عروسکمو چرا فروختین
وای خدایا اخه جرا باید من این اتفاقو میدیم اینو میشنیدم چرا😭😭بقران قلبم درد میکنه 😭
تااینو شنیدم رفتم جلوتر توجیبم شکلات داشتم دادم ب دختره
هنوز بغض داشت و اشکا رو گونش
سو وضعشون بسیار فقیرانه و کهنه پوش 🥺😟
بی رو در بایستی گفتم برا عروسکش گریه میکنه؟ مادرع گفت اره دسگه باهاش بازی نمیکرد فروختیم ازطریق دیوار
دلم اتیش گرفت میدونستم از مجبوری فقر فروخت