تجربه زایمان پارت ۱
از ۳۵ هفته هر روز ورزش میکردم کلاس های آمادگی زایمانم کامل رفتم از ۳۷هفته گل مغربی دکتر داد گذاشتم از ۳۸هفته ام هر روز پیاده روی میرفتم ۳۹هفته ۶ روز ساعت ۷ صبح کمر درد داشتم زیاد اهمیت ندادم هی بیدارم میکرد از خواب اما با خودم میگفتم ماه درده چون ماه درد داشتم تا ساعت ۹ صبح بی خیالش بودم ساعت ۹ شدید تر شد اما اونقدر نبود ک جدی بگیرم بیدار شدم ۲۰دقیقه منتظر موندم دیدم منظمه دردام هر ۵ دقیقه اس زنگ زدم ماما همراهم گفت استراحت کن یک ساعت تا ببینیم درد زایمان یا کاذبه دراز کشیدم یکم با تلفن حرف زدم ک حواسم پرت شه اما بعد یک ساعت دیدم ادامه داره زنگ زدم ماما همراهم گفت یه چیز سبک بخور چایی نبات بخور برو دوش بگیر ورزش کن منم یکم سوپ خوردم زنگ زدم شوهرم از سر کار بیاد رفتم دوش گرفتم زیر دوش اسکات زدم اومدم بیرون خونه رو مرتب کردم موهامو بافتم ورزش کردم وسایلمو حاضر مردم تا شوهرم رسید چایی نبات خوردم تا ساعت ۱ ظهر خونه بودم ورزش میکردم ساعت ۱ماما همراهم گفت برو بیمارستان انتخابم بیمارستان ۱۷شهریور بود رفتم معاینه ام کردن گفن۴سانتی لباس دادن بهم فرم پر کردن بسازیم کردن دردام قابل تحمل بود هر ۵ دقیقه می‌گرفت ول میکرد ب ماما همراهم خبر دادم راه افتاد بیاد بیمارستان سرم وصل کردن بهم معاینم کردن یه بار دیگه کیسه گفت ۵سانتی چیکار کردی دردات زیاد نیست اما ۵سانتی گفتم ورزش کردم گل مغربی ام تقریبا ۱۵ یا ۲۰تا الان استفاده کردم کیسه ابمو پاره کرد ماما بیمارستان نیم ساعت بعدش ماما همراهم رسید دیدن ن من همچنان دردام زیاد نیست سرم فشار وصل کردن با ماما همراهم یکم ورزش کردیم ساعت ۲:۳۰بستری شدم ساعت ۵:۳۵زایمان کردم

۹ پاسخ

ببخشید زمان ملاقات گذاشتن همسرتون هم بیاد؟ بعد اینکه بی دردی ک گرفتین هزینش چند بود

اپیدورال ک تزریق میکنن چجوریه بی حسیش مثل سزارین نمیتونی تکون بخوری یا فقط مثل مسکن عمل میکنه دردت میره

خداروشکر عالی بوده زایمانت

بیشترین ورزشی ک‌کردی چی بود؟ با توپم ورزش کردی؟

اجی چطور باید همکاری کنیم ک ن خودمون ن کادر درمان اذیت نشن؟!

من دقیقا مثل تو با این تفاوت ک من دردادم از ساعت ۴ صبح شروع شد تا ساعت ۴ بعد ظهر تحمل کردم رسیدم بیمارستان ساعت ۴.۴۵ دقیقه بود و ۸ سانت بودم . ک ساعت ۵.۲۰ دقیقه بچه ام‌.بدنیا‌اومد ولی تو زایمان رو زور زدنش خیلی بهم سخت گذشت خیلی درد داشتم تهشم دستگاه وکیوم گذاشتن در آوردن

ب سلامتی عزیزم خدانگهدار خودت و نینی باشه راضی بودی از بیمارستان؟

طبیعی آمپول اپیدورال نزدی

تجربه زایمان پارت ۲
ساعت ۴ بعد از ظهر ۶ سانت بودم بی دردی گرفتم کل بیمارستان تعجب کرده بودن زایمان اولمه انقدر خوب خدارو شکر همه چی پیش رفت اول از همه زایمان خوبمو مدیون خدام بعدم همکاری خودم ماما همراه خوبم خانم توانا از کلینیک طپش عالی بود واقعا حتی بعد زایمان شام آوردن لقمه گرفت گذاشت دهنم خیلی هوامو داشت واقعا احساس تنهایی نکردم توی زایشگاه انگارخواهرم کنارم بود از من ب شما نصیحت اصلا ب حرف اطرافیان گوش ندین برای بیمارستان و ماما همراه اول خودتونو بسپارین ب خدا بعدم حتما ماما همراه بگیرین ورزش کنین پیاده روی پله نوردی رابطه بدون جلو گیری همکاری خودتون داخل زایشگاه خیلی تاثیر داره

سوال های مرتبط

مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۸ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان کیان ☘️ کاوه☘️ مامان کیان ☘️ کاوه☘️ ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

من از ۳۸ هفته ماما همراه گرفتم و برام فیلم های ورزشی فرستاد هروز خیلی انجام میدادم ولز ۳۸ هفته هر شب یدونه شیاف گل مغربی میزاشتم تا روز زایمان بعد ۳۹ هفته و ۴ روز بودم ۶ صبح از خواب بیدار شدم دیدم خیلی کم درد دارم هر ۱۰ دقیقه یه بار بلند شدم خونرو تمیز کردم ورزش کردم رفتم دوش گرفتم زیر دوش اسکات زدم ساعت شد ۹ دردام کم کم زیاد شدن زنگ زدم مامانم اومد تا رسیدم بیمارستان معاینه کردن گفتن ۳ سانتی بستری کردن ۱۰ نیم شد دیگه دردام زیاد شدن و شدن هر دو دقیقه یک بار ماما همراهم اومد و معاینه کرد شده بودم ۵ سانت از تخت اومدم پایین و ورزش کردم اومدم بالا گفت برو سجده رفتم سجده تو همون حالت بچه میخواست بیاد بیرون یهو چشام سیاهی رفت هیجارو ندیدم گفتم داره میاد بیرون بزور بلندم کردن چشام هیچ جارو نمی‌دید از رو تخت که خواستم بیام پایین بشینم رو ویلچر ویلچر یهو رفت اونور من خواستم بیوفتم گرفتم از لبه تخت بغلی بردنم رو تخت زایمان گفتن اصلا زور نزن فکر کن داری شمع فوت می‌کنی فقط فوت کن وگرنه پاره میشی منم کارایی که اونا گفتن انجام دادم و پسر قشنگم دقیق ساعت ۱۲ ظهر بدنیا اومد 😍بدون هیچ بخیه و پارگی 🫠
مامان توت فرنگی مامان توت فرنگی ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی با اپیدورال ( پارت ۲ )
دیگه رفتم خونه و سه روزی که تا زایمانم مونده بود رو شروع کردم به ورزش و پیاده روی روزی یک ساعت و نیم پیاده روی میرفتم و یک ساعت هم ورزش کردم
روز زایمانم بدون درد رفتم بیمارستان معاینه کردن هنوز ۲ سانت بودم بهم گفتن از کی آبریزش داری گفتم آبربزش ندارم گفتن چرا کیسه آبت سوراخ شده😐 فکر کنم شب قبلش سوراخ شده بود که متوجه نشده بودم
ساعت ۶ و نیم صبح بستری شدم یه قرص دادن گذاشتم زیر زبونم و کیسه ابمو هم پاره کردن دردام کم کم شروع شد ولی شدید نبود یه کیسه آب گرم هم دادن گذاشتم رو کمرم دردام کم کم شدید میشد ولی بازم قابل تحمل بود مثل درد پریودی یکم شدید تر بدنمم شدید میلرزید که گفتن بخاطر سرمه چون سرده وارد بدنم میشه حالت تهوع شدید هم داشتم مدام استفراغ میکردم بعد یک ساعت یعنی ساعت ۷ و نیم باز معاینه کردن ۴ سانت شده بودم گفتن اگه ماما همراه یا اپیدورال میخوام بگم که گفتم هر دو رو میخوام اپیدورال بهم تزریق کردن ۵ دیقه بعدش همه دردام خوابید ماما همراهمم همون موقع رسید اولش چون یکم پاهام بی حس بود نمیتونستم پاشم ورزش کنم ماما همراه با روغن بچه پاهامو ماساژ داد بهترین قسمت زایمانم اونجا بود انگار همه خستگی بارداریم با اون ماساژه داشت خارج میشد😂 انقدرم ماما همراهم خوش اخلاق بود قربون صدقم میرفت خوراکی میزاشت دهنم اینا کلا خیلی خوب و مهربون بود بعد یک ساعت که بی حسی پاهام رفت از تخت اومدم پایینو ماما همراه بهم ورزش داد تا ساعت ۹ و نیم که تو واژنم احساس فشار کردم
مامان آیهان کوچولو مامان آیهان کوچولو ۷ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۶ ام رفتم دکتر بهم گفت ۲ سانت بازی برو پله بالا پایین کن رفتم ساختمان پزشکان ۱۰ طبقه رو بالا پایین کردم اومدم ولی دردی نداشتم مامانم گفت نرو اذیتت میکنن منم خلاصه نرفتم اومدم پیاده روی کردم و ورزشهای لگنی کردم ۱۷ ام هم رفتم ورزش لگنی خصوصی انجام دادم شب دردام شروع شد کمر درد داشتم منتظر موندم تا صبح رفتم ساعت ۶ بیمارستان معاینه شدم ۵ سانت بودم بستری شدم تا ماما همراهم اومد ساعت ۸ بود هنوز ۵ سانت بودم ورزشارو شروع کردم کیسه آب و زدن ساعت ۱۰ دوباره ۵ سانت بودم دیگه تا امید شده بودم کامل که یهو بالا اوردم حس دفع پیدا کردم دردام زیاد شد اومد معاینه کردن ۸ سانت بودم آماده شدن برا زایمان ساعت ۱۱ و نیم با دردای زیاد زایمان کردم تا ۲ ریکاوری موندم بعد اومدم تو بخش ۶ تا بخیه بیرون خوردم داخلی هارو نمی‌دونم خلاصه خیلی سخت بود ولی گذشت
حتما حتما ماما همراه بگیرین خیلی خوبه خیلی
من ماسک بی دردی گرفتم اصلا تاثیری روم نداشت استفاده نکردم
مامان دیار💙 مامان دیار💙 ۲ ماهگی
گفتید که بیام از تجربه زایمانم بگم
من ۲۳ ام ساعت ۱۱ظهر کیسه آبم خونه پاره شد ۱۲ رفتم بیمارستان تا بستریم کنن ۲شد،اما خودم درد نداشتم فقط همینجوری آب میریخت و بوی بدی میداد ،رفتم بلوک زایمان و سرم و آمپول فشار زدن من ساعت ۳ونیم دردم شروع شد همراه با درد زیر دوش اسکات زدم و ورزش کردم البته من یک هفته بود که دهانه ۲سانت باز بود ،خلاصه هی معاینه میکردن میگفتن ۲سانتی ولی خوبه نرمه ،دردا و انقباضای من هر یک دقیقه یکبار بود خیلیییییی زیاد اذیت شدم ،دیگه داشتم از حال نیرفتم از درد میگفتم اسپاینال میخوام میگفتن تا ۶سانت نشی نمیزنن ،ساعت ۸شب معاینه کردن گفتن ۵سانت شدی قرار بود ماما همراهم از ۴سانت بیاد ،بهش زنگ زدن اومد ،ساعت۱۱شب شد من ۸سانت بودم ماما منو برد تو‌ وان و آبزن ریخت تو‌وان و ماشاژ و ورزش داد که من یکم تو آب آروم شدم نیم ساعتی اون تو بودم اومدیم بیرون دوباره معاینه کردن ۹سانت بودم زود زدنام شروع شد ،همه اومدن بالا سرم منم ساعت ۱۲:۴۰شب زایمان کردم بخیه هم ۳تا بیرون خوردم بقیه هم داخل
مامان پسته پسر👶🏼🩵 مامان پسته پسر👶🏼🩵 ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
یک هفته قبل زایمانم رفتم معاینه ۱ سانت بودم ولی سر بچه بخاطره ورزشام پایین بود و جای خوبی بودی دیگه کلی ورزش کردم و اسکات زدم و … اما دردم نگرفت که نگرفت🫠چند روز قبل زایمانمم رفتم مجددا معاینه دیدم همون ۱ سانتم دیگه مامام گفت اب ولرم و خاکشیر و عسل و یکم زعفرون بخورم ، شب خوردم ، صبح زودم بیدار شدم خوردم و دردام همون ۱ ساعت بعد شروع شد ساعت ۸ صبح درد داشتم دیگه دوبار حموم داغ رفتم و اینا ساعت ۴ رفتم بیمارستان ۳ سانت بودم اما چون درد منظم داشتم بستری شدم تا بستری شدم ساعت ۵ اینا شد ، یکم رو توپ ورزش کردم شدم ۴ سانت زنگ زدم ماما همراهم امد و ورزشارو شروع کردیم که خوب خیلی موثره و اینکه شوهرمم کل پروسه زایمان پیشم بود که واقعا تاثیر مثبت داشت اگه ماما همراه و شوهرم نبود قطعا دیوونه میشدم ، خلاصه ساعت ۹ شب اینا معاینه شدم دیدم ۵ سانتم که کیسه ابمو پاره کردن و من چون دیگه نمیتونستم برم تو وان رفتم روی توالت فرنگی نشستم و کمرمو اینارو زیر اب گرم گرفتم و همچنانم ورزش کردم ساعت ۹:۳۰ دیگه داشتم از شدت درد جون میدادم چون از ۸ صبح بیدار بودم و درد داشتم خیلی خسته بودم هیچی نخورده بودم از ترس مدفوع و اینا فقط اب عسل میخوردم که قندم نیوفته خلاصه وقتی ۹:۳۰ کفت بیا رو تخت برای معاینه چشمام سیاهی میرفت پیش خودم میگفتم بقیشو چجوری ادامه بدم و .. همین که دراز کشیدم گفت فول شدییی😳چشمام ۴ تا شد اصلا انگار دوباره امدم بیمارستان یا انگاری از خواب بیدار شدم دیگه هیچ خستگی نداشتم وقتی اینو شنیدم ( برای همین بود که همه ماما ها میگفتن از ۵ سانت تا ۱۰ سانت خیلی زود میگذره )
مامان فندق🩵 مامان فندق🩵 ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت ۲
خلاصه خوشحال و لباس دادن بهم گفتن آماده شو برو اتاق زایمان ولی خییییلی استرس داشتم همش می‌پرسیدم ک خیلی طول می‌کشه زایمانم ؟ میگفتن نمیدونیم معلوم نیست و اینا
دیگه زنگ زدن به ماما همراهم ک بیاد منم انتقال دادن اتاق زایمان و بهم سرم وصل کردن منم درد. داشتم ۶.۷ دقیقه یکبار اما شدیددد فقط کمرم می‌گرفت و ول میکرد اینا دوباره معاینه کردن گفتن ۷ سانتی. بعد نیم ساعت ماما همراهم اومد کیسه ابمو پاره کردن شدم ۸ سانت دیگه دردام شدن ۳.۴ دقیقه یکبار و شدید تر درد داشتم معاینه کردن گفتن ۱۰ سانت و فول شدی . ساعت ۱ بود تقریبا . دیگه ماما همراهم گفت میخای بری دوش بگیری رفتم اما نتونستم ورزشم نمیتونستم بکنم .. زور زدنام شروع شد تقریبا ۱ ساعت و نیم زورزدم همین سخت بود اما قابل تحمل.. سر بچه نمیومد داخل لگن بخاطر همین طول کشید با تمام قدرتم زور میزدم دیگه کلافه شده بودم که گفتن سر بچه رو میبینن .. مامام خییییییلی تو زور زدنام کمکم کرد که واقعا اگه نبود نمیتونستم
بردنم روی تخت دیگه که بچه بدنیا بیاد .
اونجام چند تا زور محکم زدم و بچم بدنیا اومد🫠🫠
اصلا باورم نمیشد که زایمان کردم.. ساعت ۲ و بیست دقیقه بود
مثل اینکه چند تا جیغ هم زدم موقع زایمان ولی خودم اصلا یادم نیست آنقدر ک حالم دست خودم نبود اما مامانم صدامو پایین شنیده بود...
و بخیه زدنا شروع شد که خیییلی درد داشت با سه تا آمپول بیحسی کاااامل حس میکردم یعنی اونقدر ک درد بخیه کشیدم درد زایمان نداشتم 🫠

ادامه تاپیک بعد
مامان نیلا مامان نیلا ۳ ماهگی