۱۸ پاسخ

عزیزدلم
بذار پای عشق زیادی که به بچت دارن
اگرچه واقعا رفتار بابات بد بوده
الآنم خودش پشیمونه

به دل نگیر عزیزم از دوس داشتن زیاد بچه ته

شاید عصبی شده اینجوری گفته

ناراحت نشو
از دوست داشتن زیاد و عصبانیت یه چیزی گفته
الان خودش ناراحت و پشیمونه

بزرگترا رو بچه بیشتر حساسن .ناراحت نشو عزیزم گریه نکن

ببخشیدا اما پدرتون نباید این حرف رو میزدن وقتی خودشون حواسشون نبوده
بعدم اگه خورشت داغ نبوده که اصلا همه باید میخندیدن و حق حرف اضافه نداشتن پسر منم تا حالا چندین بار توی دیس و بشقاب غذا رفته حالا مگه چی شده

خوب نرو دیگه والا من دخترم فرش مامانم دسشویی کرد کوچک ترین حرفی نزدن تازه قربون صدقش میرفتن من فک نکنم ناراحتن

مثل اینکه این یه چالشه همه گیره بین پدرا و دختراست😂😂
حق داری ناراحت یشی چون من چندبار سر پسرم این حرکتو بابام انجام داده از اونجایی هم ک خونه خودم شهر دیگه ست نمیتونستم بزنم برم بیرون ، قهر میکردم میرفتم تو اتاق، بعد جالب اینجاست ک پسرم ک میدید تز بابام نازاحت شدم اونم اخماش میزد ب هم برا بابام و میومد پیش من اتاق😅 حالا بحث رو پسرم بود چون اذیت کرد من دعواش کردم بابام ناراحت شد چی ب من گفت

مگه نمیگی سرویس بودی خب چطور حواست میبود اونا باید حواسشون بهش بود اون لحظه

دیروز ما هم تو باغ بودیم پسرم بغل مامانم میخواست بره تو ذغال دست بزنه اونم آتش بود دیگه خودم بلند شدم گفتم نگه دارم خودم بهتره نره مامانم میگه من میگه میخواستم ولش کنم گفتم نه من برای اطمینان خودم اومدم بگیرم خیالم راحته

همه میگن به دل نگیر پدر مادرت بوده و فلان و بهمان ولی اگه خودمونم جای این خانم بودیم حتماً ناراحت می‌شدیم مثلاً خودمون سرویسیم بعد دیگه الان پدر و مادر باید حواسشون به بچه می‌بود... هر کی بود جای این خانم ناراحت می‌شد به جای پرخاش می‌دیدنوش چیزیش نشده

عیبی ندارد اونم ناراحت بوده دیگه
حالا طوریش نشده که عزیزم

شاید نفهمیده رفته بودی سرویس
فک کده مشغول محفلی یا سرت تو گوشیه

الهی عزیزم حق داری منم بودم ناراحت میشدم
چ میشه کرد ناراحت میشی دیگه مجبوری فراموش کنی هرچی باشه پدرته کاریش نمیشه کرد

😑😑😑😑الله اکبر
اشکال نداره عزیزم چند روز دیگه حتما با زبون خوش بگو که ناراحت شدی
بچه تا بزرگ شه هزارتا اتفاق میوفته ربطی به بد یا خوب بودن مادر نداره
الهی برای دلت بگردم میفهممت♥️

رفتار بابات زشت بود باید رفتارشون و کنترل کنن هیچکس بیشتر از مادر و پدر جیگرش برای بچه نمیسوزه که بچه س دیگه تو خورشت میره دستش و به اجاق و بخاری میزنه میسوزونه انقدر خودشون و اینور اونور میزنن و زخمی میشن بچه همینه
بنظرم دیگه نرو خونشون بگو رفتار بابا خیلی زشت بود

ترسیذه عزیزم حق بده بهش

☹️ همه جا همینه

سوال های مرتبط

مامان روشنا مامان روشنا ۱۵ ماهگی
خانما یه چالش همگی بیاین از تجربه زایمانتون بگین چقدر دلم تنگ اون روزه

خب ب نام خدا من 36 هفته بودم خداروشکر ک امپول ریه زده بودم و سونو وزن گفت بچت دوهفته جلو تره من یه شب عصر زدم بیرون رفتم خونه مامانم اینا خیلی حالم خوب نبود شکمم انقدر سفت شوده بود خودمم دیگ خسته شوده بودم ما تو روستا زندگی میکنم بعد جاریمم باردار بود اون میخاست بره تو شهر دکتر زنان منم گفت ک ماشین ک خالیه منم برن یه نوار قلب بگیرم چی میشه بعد داشتم نیرفتم بابام گفت کجا گفتم دارم میرم زایمان کنم گفت برو بشین سر جات چرت نگو بعد خلاصه ک رفتم شهر پیشه دکتر گفت باید معاینه بشی وای معاینه ک وحشناک بود مردمو زنده شودم تازه اینم بگم من تنها رفته بودم با جاریم بعد ک معاینه کرد گفت یه سانت بازی هنوز وقت داری برو خونه استراحت کن منم خودسر رفتم بیمارستان برا نوار قلب بعد ماماازم نوار قلب گرفت یه ساعت بود ک هی ازم نوار قلب میگرفتن هی در گوش هم پچ‌پچ میکرن بعد معاینه یکم دردم شروع شوده بود فشارم رفته بود رو 16 نوار قلب بچه هی بد میشو جاریم هی بهم دل داری میداد میگفت چیزی نیس یهو یه پرستار امد گفت زنگ بزن ب شوهرت بیاد وقته زایمانته زود باش باید سریع بری اصفهان زایمان کنی چون مکنه بچه بره تو دستگاه بعد زنگ زدم شوهرم مغازه بود فکر کرد الکی میگم منم گریه میکردم ک بچه م نمیدونم چیش شوده اونم هی میگفتن زود باش دیر میشه زنگ زدم مامانم گفتم برو ساک بچه را اماده کن بیارین انقدر گریه میکردم 😂
مامان دوقلوها مامان دوقلوها ۱ سالگی
از دیروز که اومدم گهواره دیدم همه پستا شده مامان عماد ،
من ندارمشون ولی یکی دوتا از عزیزان عکساشو گذاشتن خواستم بگم مامان عزیز منم ۷۰ روز توی ای سیو بودم ، بشدت بچم عفونت ریه و قلب و کلیه از خود بیمارستان گرفت بشدت درگیر بودم ، ولی خواستم بگم بیاین قبول کنیم این بچه ها هدیه ی خدای بزرگمونن درسته خار بدستشون بره نمیتونیم ببینیم ، ولی بیایین حداقل کمی از این زجه زدنا کم کنیم ، بجاش امید جایگزین کنیم ،

از بچگی تو گوشم خوندن اگه دلت بشکنه با گریه از خدا چیزیو بخوایی خدا بهت میده ، اشک بندشو بی جواب نمیزاره ، ولی هروقت گریه کردم جواب نگرفتم،
ی بار با دل اروم و خنده ازش بخوایین ببین چجوری بهت میده ، ی بار بسپرین به خودش ، اگه صلاح باشه میده ،

ولی ناامید نشین ، منم بعد ۷۰ روز که هر روز بهم گفتن بچه نمیمونه خدا بهم بخشید ، یکم دلتو اروم کن . من دوقلو دارم ، ی قل تو خونه ی قل تو بیمارستان ، این وسط وقتی میرفتم قل دیگه رو ببینم از لباسهای من ویروس گرفت با اینکه کلی زدعفونی کردم ، اونم تو ۶ ساعت بندش از تب و اسهال دهیدراته شد ، بستری شد تو ی بیمارستان دیگ ، ی پام این بیمارستان ی پام ی بیمارستان دیگ ، روزای سختی گذروندم ولی هیچوقت ناامید نشدم .