طبیعی بودم
۴۰هفته دقیققق زایمان کردم
اول ترشح ژله ای قهوه ای رنگ ازم اومد
ساعت۴عصر روز پنجشنبه ۲۱تیر دقیق ساعت۴ ترشح ژله ای اومد بدون درد
بعد فکردم عادیه ولی خب شنیده بودم نشونه زایمانه
بدووون هیچ دردی بودا
بعد ساعت ۹اینا درد پریودی خفیف داشتم
ساعت ۱۱رفتم گف انقباض داری
باید بستری شی
ترسیدم نرفتم بیمارستان دیگه🤣
یهو ساعت ۱شب دردم شدید شد قابل تحمل
۲شب دردم بیشترو بیشتر شد
۳و۴۵زاییدم😍
خیلی راحت بود خداروشکر
خلاصه گفتما🫤
دکتر من میزان تو ۴۰ هقته وقت سزارین اختیاری داد با ۶ تومن زیر میزی بچه من بریچ بود ولی دکتر میگفت نه میچرخه خیالت راحت تو ۴۰ هفته بهم وقت سزارین داد همه چی خوب بود تا اینکه فردا صب قرار بود برم بیمارستان که من از ۱۱ شب دل درد پریودی گرفتم تا ساعت ۱ بعد شدید شد هی میگرفت هی ول میکرد خلاصه شبو تو توالت بودم حس پی پی داشتم ولی هیچی نبود مردمو زنده شدم اصلا فکر نمیکردم یهو میزایم تا ساعت ۴ من بخودم پیچیدم هی به شوهرم میگفتم حالم خوب نیستا اونم هیچی نمیگفت فقط پشتم دست میکشید میگفت بخواب خوب میشی من داشتم میمردم اون میگفت بخواب خوب میشی😡😕خلاصه همش تو دسشویی بودم که ساعت ۴ نیم از ترشح خونی اومد دردام هر یه ربع شدید میگرفت ول میکرد خلاصه پدرم دراومد تا بیمارستانم یک ساعت راه بود مامانم اینام که صب اماده شدن بریم اونا تو یه ماشین دیگه بودن رسیدیم ساعت ۹ سزارین شدم بعدش تا فرداش من از درد مردمو زنده شدم کلا زایدن چیز مزخرفیه😬😬
من سی هفته رفتم سنو بهم گفتن اب دورش کمه رو ۱۰ بودولی کیسم اصلا سوراخنبود دیگع تا سی و دوهفته با مایعات وسرم بردمش تا ۱۵ دیگه نرفتم سنو تا ۳۶هفتع رفتم ی سنو بیو فیزیکال برام نوشت همه چیزش خوب بود. ولی ابش باز امده بود رو ۱۰ دوباره. سی وهشت هفته رفتم باز ۱۰ بود دوباره سی ونه هفته رفتم دکتر دوبارع گفت باید سنو بیو فیزکال انجام بدی منم به همسرم گفتم نمیخام انجام نمیدم. اونم گفت باشه هرجور خودت راحتی منم رفتم خونه مامانم سه روز بعدش همسرم زنگ ژد گفت من فردا امتحان گواهی نامه دارم میرم ایلام منم انگار یکی گذاشت زیر زبونم ب همسرم گفتم منم میام سنو گفت چی شد توکه گفتی انجام نمیدم گفتم نه میخام مطمعن شم اب دورش چنذ مامانم گفت من تورو تنها نمیفرستم سنو باهات میام حال جالبیش اینجا من هرسری میرفتم سنو ساک بچه باهام بود اون روز ب مامانم گفتم بیارمش اونم گفت نه برا چته ی سنو سادس انجام میدیم و برمیگردیم خلاصه رفتیم سنو گفت خانم اب دور بچت شیش برو طالقانی بیین چی بهت میگن منم رفتم طالقانی اونجا معانیه کردن و سنو رو نگا کرد گفت باید بستری بشی منم زنگ زدم همسرم گفتم ی راست بروخونه ساک بچه رو بیار اونم گفت بابا. تو قرار بود ۱۹مرداد ب دنیا بیاد الان کع ۱۶مرداد گفتم دیگع شده برو بیارش اونم رفت منم ساعت ۱۱صب بخش زایمان بستری شدم اصلا ن دردی داشتم ن چیزی فقط وقتی دستگاه رووصل میکردن انقباض رومشخص میکرد برام ناهار اوردن ناهار خوردم. یکمم پباده روی کردم تو بخش. ی دختری اورد پیشم بااون گپ زدم دیگع
من دکترم گفت ۳۸ هفته و ۷ روز که شدی جمعه ۱۵ تیر بیا بچتو درمیاریم ( چون من بشدت از درد و طبیعی زاییدن میترسیدیم از قبل بش ۱۲ تومن زیرمیزی داده بودم که سزارینم کنه )
بعد من اصرار داشتم دو روز قبل زایمان برم سونوگرافی وزن جنین رفتم ساعت ۱۲ شب ۱۳ تیر نوبت سونوم شد
نوار قلب ضعیف بود مایع ام کدر شده بود
پزشک سونو کف بگو دکترت فردا صب بچتو دربیاره احتمال پی پی کردنش هس
هیچی منم صب دوش گرفتم زنگ زدم دکترم گف بیا سریعتر چرا همون دیشب نیومدی گفتم فک کردم خوابین شما
انقد دعوام کرد
ساعت ۱۱/۵۰ دقیقه آمپول بیحسی زد ۱۲/۱۰ ظهر پنجشنبه ۱۴ تیر بهارم بدنیا اومد
بعدش هم تا ۱/۵ تو ریکاوری بودم بیحسی پرید دردم شروع شد که پمپ درد فعال کردیم راحت شدم دیگ درد نداشتم تا جمعه شب که اومدم خونه یه شیاف زدم بازم دردم کنترل شد
درکل من از زایمانم راضی بودم خیلی
سلاام
از 40هفته منتظر بودم دردام شروع شه ولی دردی نداشتم ماما همراه گرفته بودم.ی شب با شوهرم بحث کردیم ک من احساس کردم بچه تموم نمیخوره.کلی چیز شیرینم خوردم ولی تکونی نخورد.نگران بلند شدم با شوهرم رفتیم بیمارستان.نوار قلب گرفتن و دکتر زایشگاهم گفت ک 40هفته هستی باید زایمان کنی .منم درد نداشتم ولی کلی می ترسیدم حتی نزاشتم معاینه ام کنن.نوار قلب بچه هم خوب بود خلاصه با رضایت خودم و همسر از بیمارستان اومدیم.صبح ساعت 8 توخاب خارش شکم گرفته بودم شکمو خاروندم در حین خاب.بعد یهو احساس کردم ک مایع قهوهای قرمز ازم اومد مث آب.فوری رفتم زایشگاه معاینه کردن گفتن کیسه اب سوراخ شده.خلاصه منو بستری کردین.ی قرص فشارم بهم دادن.مامام اومد بهم تمرین داد با توپ هی رفته دردام شدید شدن.با خانومی ک اونم صبح ساعت9 با من اومد تو زایشگاه.بستری شدیم. اون تا ظهر زایمان کرد من نه
تا عصر اینقدر دردام شدید شده بود ولی تا 3سانت بیشتر باز نشده بود رحم
هی میرفتم دوش آب گرم میگرفتم با مامانم کل راهرو قدم میزدم دردا هی میگرفت ولمیکرد.
تا دکتر اومد ساعت6 دکتر معاینه کرد کیسه ابمو پاره کرد با دستش.اونجا کلی جیغ کشیدم و گریه کردم.
اندازه دهانه رحم شد 6سانت مامام اومد کلی ماساژ داد دردام خیلیییییی زیاد شده بود بقدری ک دلم میخواست فرار کنم از بیمارستان
کلی ماما و پرستار هر دقیقه می اومدن معاینه میکردن.خیلی ترس داشتم خیلیم درد داشتم در آخر هر چی زور میزدم بچه نمی اومد پایین.یهو بعد دیدم هی میرن بیرون حرف میزنن باز میان هی گفتم چی شده به من بگین
بعد مامام گفت بچه مدفوع کرده باید سریع سزارین شی.
من ۸ صبح وقت سزارین داشتم ۳۸ هفته و ۶ روز
بعد روز قبلش انقدر تمیز کاری کرده بودم و کرفس سرخ کرده بودن و ترشی و ...😂
خلاصه ۱۲ونیم شب یهو کیسه آبم پاره شد . رفتیم بیمارستان ساعت ۲و ۲۰ دقیقه هم بچم دنیا اومد
سه سانت بودم معاینه کردنی ...
ساعت ۹ شب دلدرد و کمر درد داشتم اما میگفتم از خستگیه ... نگو درد زایمانه😂
اینم از زایمان من اما سز بعدش خیلی سخته من درد زیاد کشیدم 😭
منک خیلی طولانی حوصله نرارم😂
فقط یچیزی ببخشید ولی بابات چرا اینطوری گفت 😐اخه این چ لحن صحبت
دیگ خودمم برگه را امضاء کردم پرستار امد اصلاحم کرد سون بهم وصل کردن مامانا فرستادن رفت لباس اتاق عمل گرفت پشیدم رفتم اتاق عمل سوزن بحسی را زدن ک دیگ پام داشت داغ میشود دیگ چیزی نفهمیدم بعد 15 دقیقه فرشته کوچولو را گذاشتن تو بغلم من انقدر خوش حال بودم داشتم گریه میکردم بعد سریع بچه را بردن منم کارم تموم شود داشتم میبردن تو بخش ک شوهرمم امد گفتن بچت رفته تو دستگاه بعد دوساعت اوردن بچه را گفتن خداروشکر همه چیزش خوبه
بعد رفتم اصفهان گفتن تو ک همه چیزت خوبه برا چی امدی اون یکی پرستاره گفت نه فشارش بالاس نوارشم خوب نیس ب منم مامانم گفتن لباس بچه را بده من فکر کردم ک الان دیگ میرم برا زایمان طبیعی بستریم کردن گفتن هنوز حالت خوبه زایمان نمیکنی منم خوشحال شدم یاعت 4 صبح بود ب شوهرم گفتم تو برو جا نیس بخابی اذیت میشی خلاصه ک شوهرم برگشت من موندمو مامانم صبح شود فشارم پایین نیمد حتا با سرمم خو ب نمیشود بعد ساعت 3 ضهر بود ک گفتن باید بری اتاق عمل منا بردن برو تخت زایمان طبیعی ب مامانم گفتن برو ب شوهرش بگو بیاد امضاء بده گفتم شوهرم اینجا نیس تا بیاد دو ساعت راهه
من بخام بگم دو صفحه میشه 😂چون دوتا زایمان داشتم یکی طبیعی یکی سزارین ولی هردو با درد
35 هفته از دکتر برمیگشتیم که تصادف کردیم و توی مسیر توی آمبولانس کیسه آبم ترکید مارو رسوندن نزدیکترین درمونگاه و اونجا شانس گوه من دکتر نبود یه ماما بود و گفت شرایط بچه خطرناکه نباس جا بجا بشی و طبیعی بچمو بدنیا آوردم
خوب بعدش چی شد
خب؟
دیگ حال نمیکنم بقیشا بنویسم 😂
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.