بعدش علی رو برداشتن کمی اونورتر برای وزن و لباساش
بعدش که جفتمو در آوردن با فشار شکمم که زیاد درد نداشت
بعد برام خرما مغز گردو و ابمویه طبیعی گرفته بودم تو خونه از مامانم گرفت و آورد گفت بخور
منم خوردم
یکم گذشت یه مامایی اومد واسه بخیه زدن
کلی بی حسی ریخت
گفتم عزیزم ترو خدا تمیز بخیه بزنی ها من خیلی حساسم😅😅
گفت چشم گلم هیچ قصه نخور
و خداییش کارشو خوب انجام داد بنده خدا 😁
اون که رفت صدا زدم
گفتم بچمو بیارین میخوام شیر بدم
اونا هم آوردن و به علی شیر دادم
خوشبختانه تو کلاس های بارداری طرز شیردهی هم دراز کش هم نشسته رو آموزش داده بودن بهم
دیگه ناهارم آوردن برام
بعدش لباسامو با کمک پرستار عوض کردم
شورت یه بار مصرف و پد برام آورد از مامانم گرفته بود
پوشیدم
یه ویلچر آورد و کمکم کرد بشینم
علی رو هم داد بغلم فداش بشم
منو از زایشگاه خارج کرد
در که باز شد
همسرم رو دیدم
مامانم بابام
که خیلی خوشحال بودن
همراهم اومدن تا بخش
و دیکه فقط مامانم رو راه دادن تو
موقع ملاقات اونا هم اومدن
اره دیگه اینم از تجربهی زایمان طبیعی من
اینکه فقط میدونم خدا کمک میکنه
همچی رو باید بدی دست خودش
کلاسای بارداری هم حتما برین، حتی اگه بچه دوم یا سوم بارداری، چون سطح آگاهیتون رو بالا میبره
از بارداری تا زایمان و مراقبت های بعد زایمان
واقعا به من کمک کرد 😊
همین دیگه
امیدوارم همه یک بارداری خوب و زایمان راحتی داشته باشن، انشالله 🫂🩷🌸🎀
وختی تایپ تو خوندم گریه ام گرفته که چقدر به یاد خدا بودی خدا چقدر کمکت کرد دعا منم کن که زایمان خوبی داشت باشم 🥺♥️🥰
خداروشکر راحت زایمان کردی
من اول طبیعی میخواستم اول خواهرم زایمان کرد دیدم چه سختیهایی کشید رفتم سزارین و خیلی راضیم خداروشکر
دکترت کی بود دیر اومد
وای خیلی خلاصه و راحت تعریفش کردی😂
اون حس سبکی و راحتی
با دیدن اون کوچولوی نرم و سفید
صدای نازک گریه هاش
موهاش چشماش همه چیزش
همهی اون دردا رو فراموش میکنی ، به یکباره🥲
قربون عظمتِ خدا برم 😍😍😍
دکترم بهم روحیه داد و کلی تعریف کرد ازم
گف تو اولین مامان امروز هستی که انقدر تمیز و راحت زایمان کرد
آفرین که انقدر قوی بودی دهانه رحم ۸نیم سانت اومدی
بعدش رفت
علی هم که روی سینه ام بود تو بغلم
نرم گرم کوچولوی باور نکردنی
ساعت تقریبا ۱۲ بیست اینا بود
من اصلا باورم نمیشد که
تموم شد
علی تو بغلمه
همش تو فکرم و ذهنم میگفتم خدایا شکرت
خدایا ممنونم که بغلم کردی
ممنونم که انقدر هوامو داشتی
خیلی خیلی خوشحال بودم
اون لحظه برای همه مامانا دعا کردم
بعدش علی رو برداشتن کمی اونورتر برای وزن و لباساش
بعدش که جفتمو در آوردن با فشار شکمم که زیاد درد نداشت
بعد برام خرما مغز گردو و ابمویه طبیعی گرفته بودم تو خونه از مامانم گرفت و آورد گفت بخور
منم خوردم...
وای عزیزم چقد قشنگ حس و حالتو نوشته بودییییی🥺😍❤️
امیدوارم منم بتونم زایمان طبیعی داشته باشم و خدا بهم تواناییشو بده تا راحت باشه برام🥺🧡🦋
ولی من اصلا نمی تونستم خودمو کنترل کنم همش داد میزدم خیلی خیلی درد داشتم همش میگفتم من که این هم درد دارم چرا نمی میرم ولی هنوزم دوست دارم زایمان کنم🥲😂😅
چقد دیر تعریف کردی تجربه زایمانتو😂
من انقد ذوق داشتم ک تو بیمارستان تجربمو گذاشتم
چه خاطره قشنگی
راستی گلی خانوم از بیمارستان دولتی راضی بودی؟ خودتون خواستین دولتی برین؟ منم دولتی بودم
يعني تو اون حالت از حضرت زهرا كمك خواستي؟
از خدا نخواستي؟
خدا گل پسرو واست نگه داره عزیزم
سلام عزیزم خوبی کدوم بیمارستان بودی؟ خداروشکر به سلامتی فارغ شدی عزیزم❤️
از اینا بگذریم
تو چرا توی دوتا دستت النگو کردی😂😂😂😂
بچه دوم وای زایمان خیلی بده
خداروشکر که زایمان راحتی داشتی
من فوبیای زایمان طبیعی داشتم و دارم
قرار بود طبیعی زایمان کنم اما بدون درد بستری شدم از ۸ صبح تا ۱ شب با قرص زیرزبانی و امپول فشار دهانه رحمم فقط ۱ سانت باز شد
تهش دکترم ساعت ۱ شب اومد دید هیچ پیشرفتی تو زایمان طبیعی نداشتم منو برد واس سزارین اونم تو ۳۹ هفته و دوروز
خداروشکر واقعا
دکترت کی بود؟
کدوم بیمارستان زایمان کردی؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.