۸ پاسخ

عزیزدلمممم مبارکت باشه
خوش قدم باشه🥰انشالله زردی هم زودی رفع بشه
کمترم غصه بخور لطفا

مادرشوهرتو دیدی حالت بد شده
من اون صفت شیطانیشو ببینم کما میرم لرزش چیه

ایشاالله زودی خوب بشه🩷

۱۰روز اول خیلی سخته نگران نباش عزیزم میگذره خدا بزرگه نگران هیچی نباش خدا خودش به آدم طاقت میده سعی کن زیاد به خودت فشار روحی نیاری هیچی از خودت مهم تر نیست

قدمش مبارک لاشه ایشالله زود خوب میشه وایه دلت درمیاد

اره امروز دکتر گفت الان که شکمش کار کرد بعداز در اوردنش دوباراز زیر دستگاه و شیر خوردن الان دیگه خوابید فردا صبح هم باید ببرمش بهداشت برای تست تیروعید و شنوایی و بهداشتی کردن

به خدا قسم یعنی ۴تا سروم به وصل کردن تا یکم سر پا شدم اللن هم با زردی بچه گیرم هنش گریه نیکنه نفخ داره گلاب به روتون موقع دفع انقدر گریه میکنه که کلافه میشم بعدشم میزارم تو دستگاه بازم اینجوره

الهی عزیزم،
من خودم ذاتا فشارم پایینه ، ۸.۵ رو ۵.۵ همش ترس اینو دارم مشکلی پیش بیاد

سوال های مرتبط

مامان محمد جواد مامان محمد جواد روزهای ابتدایی تولد
هر کی میگه سزارین خیلی راحته و فلان اشتباه میگه چون بدن با بدن فرق می‌کنه مثلا من با راهنمایی های بقیه رفتم سزارین خودمم الان میفهمم که بدن با بدن فرق می‌کنه گفتن بی حسی میزنن هیچی نمی‌فهمی بعدشم فقط راه رفتنش سخته منو بردن اتاق عمل مردمو زنده شدم بعدشم توو ریکاوری ۳بار ماساژ شکمی دادن اثر بی حسی از شکمم رفته بود ولی از پاهام نه رفتم اون دنیا اومدم از دردش بعدشم اومدم بخش وقتی میخواستن انتقالم بدن تخت بخش انقد از درد گریه کردم داد زدم بعدشم گفتن پاشو باید راه بری دوباره رفتم اون دنیا برگشتم پدرمو درآورد درد تا الان که چند روزه بازم نمیتونم بلند بشم به بچم شیر بدم اصلا شیری ندارم خلاصه که خواستم بگم هیچ وقت از کسی نپرسین که چطور بود عملش یا از کسی توو این ضمیمه راهنمایی نخواین شاید بدن اون با شما خیلی فرق می‌کنه مثلا من زیر عمل نفسم تنگ شد نفسم رفت بی هوش شدم بعد از برش اول اکسیژن گذاشتن ولی تا برم بخش نفسم بالا نمیومد زیر عمل همش داد میزدم بیاین من دارم میمیرم خیلی سخت بود برای من اگر برگردم عقب سزارین رو انتخاب نمیکنم 😔
مامان هدیه زهرا مامان هدیه زهرا ۴ ماهگی
#تجربه_سزارین
پارت دوم
تو اتاق عمل اول متخصص بیهوشی خیلی مهربون بهم مشورت داد که وقتی میترسم، بی حسی خوب نیس و باید بیهوش شم. چون وقتی وارد اتاق عمل شدم، خیلی ترس داشتم و اینو همه شون متوجه شدن . یکم باهام حرف زدن تا ارومم کنن. و تصمیم گرفتن که بخاطر ترسم، بیهوشم کنن. و اینکه از عوارض بی حسی بهم گفتن که بعداز اینکه بی حسی تموم میشه، سردرد های شدید دارن .
دستگاه تنفس بهم وصل کردن و همونجا دیگه تو یه لحظه بیهوش شدم.
بیدار که شدم، ساعت ۲ و نیم بود.
دیدم تو اتاق ریکاوری ام و پرستار بهم شیاف میزنه تا درد نداشته باشم.
آرامبخش و شیاف خیلی خوب بود . باعث شد وقتی که به هوش اومدم، اصلا دردی نداشته باشم. واقعا خوب بود . اصلا نیازی به پمپ درد نداشتم. همه کسانیکه با ما سزارین کرده بودن هم همینطور بودن، هیچکدوم پمپ درد نداشتن . و همه مون با شیاف و سرم و آمپول ، آروم بودیم و هیچ دردی نداشتیم‌ . و بخاطر اینکه بیهوش هم شده بودم، هیچ عوارضی نداشتم و حالم اوکی بود.
تو این زمینه ی بعد از عمل، بیمارستان و عواملش خیلی مهمه. من که واقعا رااضی بودم. رسیدگی شون عالی بود.
مامان جوجو 😶‍🌫️ مامان جوجو 😶‍🌫️ ۸ ماهگی
تجربه زایمان من پارت دوم
شب قبل یه سوپ ماهیچه خوردم سر شب، و آخر شب هم حمام حسابی رفتم، و به هر زوری بود خوبیدم ۴ ساعتی، و ۶ذصبح رفتیم بیمارستان. اونجا کلی معطل شدیم و یه سری آزمایش خون دادم، و توی قسمت قبل از اتاق عمل لباس هام و عوض کردم و سرم زدن و آماده میشدم برم اتاق عمل.
دیگه بردنم داخل، اولش تنها بودم تا بی حسی و زدن، اول یه مایع سرد انگار وارد بدنم شد، بعدش هم بی حسی، دیگه دراز کشیدم دکتر اومد و انگار شروع کردن، کل مدت هم موزیک روشن بود که خیلی باعث کاهش استرس من شد. چند دقیقه بعد شوهرم هم با لباس اتاق عمل صدا کردن اومد تو و خیلی زود بعدش دکتر شوهرم و صدا کرد و نی نی و نشونش داد ساعت ۱۰:۱۰ به دنیا اومد و منم اشک شوق میریختم و بچه رو میدیدم بچه رو دادن به باباش، بعدم آوردن پیش من گرم بود و نرم و بوی بهشت میداد عجیب‌ترین زیبا ترین و قشنگ ترین حس دنیا و داشتم.
کل جراحی حدود شاید ۴۰ دقیقه طول کشید، بعدش به ریکاوری بردنم، بچه رو آوردن بغل کنم زیر سینه بزارم وای که دلم تنگ شد برای اون لحظه، نرمیش گرمیش. به باباش گفتم مثل بربری تازه از تنور دراومده اس🥹🤭 خلاصه که ۲ ساعتی هم اینجوری گذشت و بعد بردنم توبخش.
بعد از ظهرش هم گفتن زردی داره پسرم و گذاشتن تو دستگاه تا ۴۸ ساعت.
حالا نظر من در مورد سزارین پارت بعدی...
مامان نیلا🐥 مامان نیلا🐥 ۱ ماهگی
خب پارت دو داستان سزارین
وارد اتاق عمل شدم نگم که چه استرسی داشتم و مثل بید میلرزیدم منو تحویل اتاق عمل دادن مستقیم رفتم رو تخت اتاق عمل نشستم آمپول بی حسی به کمرم زدن و اصلااااا هیچی حس نکردم واقعا خیلی خوب بود و اصلا درد نداره نگران نباشید
آروم کمکم کردن خوابیدم دستامو بستن پرده رو کشیدن و دکترم کارو شروع کرد همش حس میکردم دکترم داره با شکمم کشتی میگیره 😅 یعنی فشار رو حس میکنید ولی به هیچ وجه متوجه درد نمیشید
دخترم به دنیا اومد آوردن نشونم دادن و بردنش کاراشو انجام بدن
دکتر منم داشت بخیه میزد و من همینجوری داشتم میلرزیدم بهم آمپول زدن لرزشام رفت و عملم تموم شد بردنم ریکاوری تو ریکاوری یه بار ماما شکممو فشار داد یه بار دکتر که بی‌حس بودم متوجه نشدم بعد که حسم رفت ماما اومد گف باید ماساژ بدم منم سفت‌ دستشو گرفتم و نمیذاشتم چون خیلی ترسیده بودم اما آروم فشار داد و خیلی درد نداشت
موقع تحویل به بخش هم دوباره پرستاری که اومده بود منو تحویل بگیره فشار داد که اونم درد نداشت البته درد داشتااا ولی قابل تحمل بود
پارت بعدی رو هم سعی میکنم زود بذارم از لحظه ای که وارد بخش شدم
مامان آرن👶 مامان آرن👶 ۴ ماهگی
ادامه
کم کم رفتیم تو اتاق عمل و دکتر بی هوشی اومد و به کمرم امپول بی حسی زد گفت شل کن وگرنه خیلی دردت میاد و من واقعا شل کردم و درد زیادی نداشت این بی حسی ،یواش یولش پاهام گرم شد و بی حس و بعدش کلا کمر به پایین بی حس شد پرده رو زدن و ماسک اکسیژن گذاشتن برام و عملم شروع شد هیچ حسی نکردم فقط موقعی که پسرم از شکمم کشیدن بیرون یه حس خالی شدن شکم و برداشتن چیزی از داخل شکمم متوجه شدم همون حین صداپسرم اومد ک خیلی خوشحال شدم😍 پسرم تمیز بود و یکم بعدش اورن بغل صورتم خیلی حس خوبی بود😍عالی ترین قسمت مادر شدن
تو همون لحظه اکسژن بدنم کم شد به پرستار بالا سرم گفتم نفس کم دارم و نمیدونم چیکار کرد و بهتر شد اکسیژنم ،بخیه هامو زدن و دکتر شکمم فشار دادن و میخواستنم بیارن بخش ریکاوری دوباره یه پرستار اومد شکمم و فشار داد تختمو جا به جا کردن تو ریکاوری و منتظر موندم به بچه لباس پوشوندن و اوردن گذاشتن رو سینم و تماس پوستی قشگنگی گرفت و خیلی اروم شد نفهمیدم چقد زمان برد که اتاق اماده بشه و از ریگاوری بیام بیرون ،اما برا من حتی اگه۱۰دقیقه ام بود از نظرم ساعت ها بود انگار😥😥
بی حسی تو پاهام بود انگار به هر کف پام چندین تن وصله انقد که بد بود ،در این حد که پتو روی پام رو خیلی سنگین سر حسش میکردم
درد بی حسی زده بود به کتف راستم و خیلی درد بدی داشت به پرستار گفتم و گفت چیزی نیست بری تو بخش بعد سرم بهتر میشی،من تو پذیرش درخواست اتاق خصوصی دادم و گفتن نمیشه همون حین بعد عمل همسرم باید رخواست بده اگه بود بهم میدن که اونم نبود و اتاق من دو تخته شد (قسمت بد ماجرا کوچولو بودن اتاق بیمارستان بود چون به من حس خفگی میداد)
مامان shahan💙 مامان shahan💙 ۱ ماهگی