۴ پاسخ

سزارین برای منم خیلی تجربه خوبی بود

منم سزارین میخام

خب اینقدر استرس داشتی چرا طبیعی نرفتی گلم ؟

درخواست میدی عزیزم من درخواست هام پره

سوال های مرتبط

مامان شاهان کوچولو مامان شاهان کوچولو ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۱
من تو بیمارستان بهمن زنجان سزارین شدم ۶ آبان
صبح ساعت هفت رفتم بیمارستان از قبل همه مدارکم کپی گرفته بودم ک اونجا معطل نشم رفتم بلوک تایید کرد مدارکمو شوهرم رفت پذیرش و پرونده تشکیل داد بمن ی دست لباس دادن گفتن عوض کن اینارو بپوش پوشیدم لباسامو تحویل مامانم دادم ولی گوشیم دستم بود ی سری ازم سوال پرسیدن ک بیماری خواصی داری یا ن با شوهرت فامیلی یا ن و... کد پستی ام خواستن ک باید حتما باشع من تو گوشیم داشتم دادم بعد بردنم ی اتاق بهم ان اس تی وصل کردن و سرم وصل کردن ی نفرم اونطرف اتاق مثل من عمل داشت یکم یا اون حرف زدیم یهو پرستار اومد گفت میخوام سوند وصل کنم یکم دیگ میری اتاق عمل ی استرسی گرفتم ک‌نگو چون شنیده بودم سوند خیلی درد دارع یهو پرستار گفت تموم شد پاهاتو دراز کن تعجب کردم واقعا هیچ دردی نداشت هیچیییی رفت یکم دیگ یکی اومد لباسای بچرو ازم گرفت با بتوش گفت بده من خودم پاشو بریم اتاق عمل رفتیم گوشیمو دم‌ در دادم ب همراهم رفتم اتاق عمل خیلی استرس داشتم چونم‌ میلرزید ب پرستار گفتم خیلی درد داره گفت نه اصلا استرس نداشته باش هیچ دردی نداره
مامان پنبه مامان پنبه ۳ ماهگی
تجربه زایمان قسمت چهارم
ماماهای مهربون بخش به تکاپو افتاده بودن. خودمم حدس میزدم که میخوان برای عمل آمادم کنن. منی که از زایمان وحشت داشتم و همیشه بزرگترین ترس زندگیم بود، و از سزارین وحشت مضاعف داشتم، اون لحظه از خدام بود منو ببرن سزارین و از اون درد خلاص بشم. شنیدم از بیرون اتاق دارن میگن زجر جنینه. اومدن آمادم کنن برای اتاق عمل و گفتن دکترم دستور داده بریم برای عمل. مدام درد سراغ میومد و دوست داشتم سریعتر فقط بیهوش بشم اون دردو تحمل نکنم. اما وقتی درد میومد نباید کسی بهم دست میزد چون دردم 10 برابر میشد. و این وسطا مدام درد میومد. گفتن دکترم تو اتاق عمل منتظره. سریع سوار ویلچر شدیم و رفتیم دم اتاق عمل. تا سوار تخت بشیم و از راهروها رد بشیم تا اتاق عمل چند بار دیگه هم درد سراغم اومد. تا اینکه رسیدیم به اتاق عمل و رفتم رو تخت. کادر اتاق عمل مدام شوخی و خنده میکردن و ازم سوالای مختلف میپرسیدن که حواسم پرت بشه. منم سعی میکردم زیاد نگاه نکنم به تجهیزات، که استرس نگیرم. قبل از بیحسی هم بازم درد سراغم اومد و پزشک گفت نباید درد داشته باشی. هروقت دردت رفت بگو...
مامان کارن🩵👶 مامان کارن🩵👶 روزهای ابتدایی تولد
تجربه به دنیا اومدن پسر نازم🩵
بیمارستان اردی بهشت شیراز با دکتر شهلا شهریور
پارت ۱
تاریخ عمل که دکتر بهم دادن ۱۴۰۴/۰۹/۰۶ بود که میشدم ۳۸ هفته و ۳ روز
روز قبلش رفتیم تشکیل پرونده دادیم بیمارستان ازمایش خون،ویزیت پزشک عمومی و پزشک بیهوشی و کارهای پذیرش و حسابداری که چون زود رفته بودیم حدودای ساعت ۹ دوساعت بیشتر نشد کل کارها انجام شد
اول بهم گفتن صبح عمل ساعت ۶ بیمارستان باش ولی ممکنه دکتر دیرتر بیاد باهاتون تماس میگیریم و ساعت جدید بهتون میدیم که من اخر شب تماس گرفتم بیمارستان گفتم صبح ساعت ۹ بیمارستان باش
منم دوش گرفتم و شام هم فیله با یکم برنج خوردم ساعت های ۱۱ دیگه از ۱۲ به بعد حتی اب هم نخوردم
صبح ساعت ۹ بیمارستان بودم اتاق بهم تحویل دادن که من درخواست اتاق خصوصی داشتم ولی اتاق خصوصی ها پر بود دو تخته بهم دادن تا بقیه مرخص بشن
لباس عوض کردم گان اتاق عمل پوشیدم گفتن منتظر باش تا صدا کنیم من متظر بودم بیان انژیوکت و سوند وصل کنن ولی خبری نبود
حدودای ساعت ۱۰ و نیم صدام زدن و با ویلچر منو بردن اتاق عمل اونجا هم چندتا سوال پرسیدن و دوتا پرستار فوق العاده مهربون منو بردن تو اتاق عمل و چقدر ارامش بهم دادن و از استرسم کم کردن
من دراز کشیدم رو تخت و دوتا پرستار شروع کردن وسایل آماده کردن
مامان آنیا 🩷 مامان آنیا 🩷 ۳ ماهگی
سلام مامانای گل
منم ۱۸ ام شهریور ماه سزارین کردم و دخترمو گرفتم بغلم؛
#تجربه سزارین
دیشبش از استرس تا صبح خوابم نبرد، رفتم حموم ، موهامو سشوار کشیدم، وسایلامو جمع کردم، یکم آرایش کردم و منتظر نشستم، ساعت ۶:۱۵ صبح رسیدیم بیمارستان
تا پذیرش بشم یک ساعتی تو نوبت نشستیم، بالاخره نوبتم رسید ، از استرس زبونم یادم نمیومد باید چجور فرم های پذیرش رو امضا کنم، یکم بعد صدام کردن ، رفتم داخل بلوک زایمان ، لباسامو عوض کردم و لباس اتاق عمل رو پوشیدم و همراه نزاشتن باهام بیاد و منو تنها فرستادن بخش زایمان
استرسم از تنها موندن شدیدتر شد، تو یه اتاق تنها بستریم کردن و نوار قلب و فشار اینا گرفتن ازم، داشتم از ترس میمردم که دیدم صدام میکنن که بیا بیرون همسرت کارت داره، با قوت قلب از جام برخاستم و با خوشحالی به سمت خروجی بخش زایمان رفتم، پیش خودم فکر میکردم که حتما دارم خواب میبینم که دارم زایمان میکنم ، تا رسیدم پیش همسرم دیدم با فیلمبردار اتاق عمل اومده تا قبل و حین عمل و بعدش ازمون فیلم و عکس بگیرن ، یکم سرم گرم شد و از استرسم کم شد
ادامه در کامنت
مامان گل خوشبو ریحانه مامان گل خوشبو ریحانه ۳ ماهگی
سزارین سوم
پارت دوم
تقریبا ساعت ۵ وارد بیمارستان شدیم پذیرش به مامانم گفت شما داخل اورژانس منتظر بمونید و به من و همسرم اجازه دادند که با مدارک وارد بلوک زایمان بشیم . توی بلوک زایمان همسرم رو پشت در اتاق انتظار نگه داشتند و من به همراه مدارکم وارد اونجا شدم . پرستار شیفت برام لباس اتاق عمل رو آورد و لباس و کفش خودم رو تحویل همسر داد . آخرین سونو و آخرین آزمایش و سونو و آزمایش ان تی رو ازم گرفت و بررسی کرد نوار قلب جنین رو گرفت و یکسری سئوال در مورد وضعیت سلامت و دوران بارداری و حساسیت و ....ازم پرسید و بعد آنژیوکت رو به دستم وصل کرد و سرم رو به دستم وصل کرد و داروهای لازم برای قبل عمل رو داخل سرم تزریق کرد .حدود ساعت ۷ آماده بودم برای انتقال به اتاق عمل . که توی مسیر همسرم رو صدا کردند تا با همدیگه رو قبل از اتاق عمل ببینیم و همسر جان با اون خنده ی مهربون و دستای همیشه گرمش با چشمایی که نگرانی داخلش موج میزد ولی سعی می‌کرد به من حس خوب منتقل کنه با بوسه ی گرمش منو راهی اتاق عمل کرد