۷ پاسخ

مامان آیلین جان
یه لحظه پیامم رو بخون با دقت
ببین عزیز من بچه هامون آینه رفتار ما هستن
اینارو همه رو یه لحظه دونه دونه تو ذهنت بچین کنار هم بعد ببین بازم ازش متنفری ؟ اینطور نیست چون هیچ مادری چنین حسی از ته دلش نداره اون فقط به خاطر خستگی و حال روحی خودته ..
یکی اینکه دختر شما درسته که ممکنه همبازی و دست توی مهد یا بیرون داشته باشه و با اونا بازی کنه گاهی
اما همیشه اولین رفیق بچه ها پد رو مادر هستن مخصوصا مادر چون بیشتر میبینن
توی طول روز هر چقدرم سرت شلوغه یه تایم کیفی خوب براش بزار مثلا ۳۰ دقیقه فقط با آیلین ارتباط بگیر و بازی کن نه تلوزیون نه گوشی نه هیچ کاری فقط با آیلین باش بدون دعوا و بحث و این چیزا سعی کن همراهیش کنی عمیق و مهربون توی چشمش نگاه کن نوازشش کن بهش بگو هر وقت دلت خواست مامان اینجاست تو پیش من جات امنه اگر مشکلی بود به من بگو می‌شنوم..
توی ذهنش امنیت ایجاد کن
این بهترین کاری هست که میتونی در حق حال خودت و حال بچه انجام بدی
و این روتین رو هر روز سعی کن داشته باشی زمانش میتونه کوتاه تر باشه ولی اون حس امنیت و دلبستگی ایمن رو تو دخترت ایجاد کن اون باعث میشه کمتر لجبازی کنه چون میدونه مامان با آیلین توی یه تیم هست نه مقابلش
یه چیز دردناک بگم 🥲 بچه ها وقتی از پدرو مادر ترد میشن و به احساساتشون بی توجهی میشه اینطور نیست که از مادر یا پدر ناراحت بشن درواقع اونا از خودتون متنفر میشن احساس بی کفایتی نسبت به خودشون پیدا میکنن و این اشتباه ترین حسی هست که یه بچه ممکنه پیدا کنه

اینقد بهش سخت نگیر، زندگی رو برای خودت زهر نکن
این بچه 5 سالشه، بزار کمی مستقل باشه
شما بخاب خوب، اونم خابش میبره
یا مثلن اگه تو طول روز خوابیده دیر خوابیده یا زیاد خوابیده، انتظار نداشته باش ساعت 10 خاب باشه...

هوفففف دخترمنم اینجوریه ولی چندمدته سعی میکنم اروم باشم

درست شده عین بی ادب ترین دانش آموز کلاسم

عزیززززززم ببین همه چیزایی که نوشتیومن بتخووم انجام دادم وجلوم یه دختربچه ناروتصورکردم که اینکارهارومیکنه ودلم ضعف کردبراش
پسرمنم همینه خواهریه موقع هایی بلندش میکنم وباحالت عصبی میذارمش زمین
خیلی اذیتم میکنه همشم کارهای خطرناک
روزی یه لیوان شیروهم میریزه توخونه
سرم به شدت دردمیکنه وتاالانم نخوابیده

😂😂😂😂😂😂

😂😂😂😂😂🤦🤦🤦🤦

سوال های مرتبط

مامان مهتا مامان مهتا ۵ سالگی
مامانا حال روحیم خیلی خرابه بااینکه دخترم به شدت اذیت می‌کنه توخوذدن خوابیدن حتی به لحظه براخودش بازی نمیکنه دایم چسبیده به من یاباباش برا بازی و بیرون اصلا بدون من جایی نمی‌مونه حتی با باباش وحتی یه دقیقه وقت بزاخودم ندارم شوهرم خسته شده میگه بفرست مهد باید بره پیش یک میگه اونجا بازی می‌کنه خسته شدم دایم میگه بازی کنین اما من و دخترم تاحالا اصلا ازهمه جدانبودیم حتی برا یه روز چون کسی رو نداشتم دایم نوخونه بامن بود همه جا حالا می‌دونم مهتا بدون من مهد نمی‌مونه منم بدون اون تو خونه نمیتونم بمونم بااینکه به شدت خستم امافکراینکه از دو بعداز ظهر تاهفت نیست وبایدتوخونه بدون اون باشم نمیتونم تحمل کنم هیچ‌چیزی لذتی ندارن بدون اون نه ببرون نه خوردن تنهایی حتی به بستنی نمی‌دونم چه مرگمه به شوهرم میگم نمیتونم بفرستم مهد تحمل کنم دوتایی خسته ایم فقط ترخدا شعارندید سال دیگه بایدبغرستی اجباره خودم می‌دونم این حال لعنتی وچه کنم