سلام‌مامانا نمیدونم چرا بعضی اوقات بعضی شبا خیلی ب این موضوع فک میکنم ک میگم خدا بهم جقد رحم کرد من یه دکتر پولکی و بی مسولیت داشتم اخرای بارداریم بود دو دور بندناف دور گردن بچم پیچید خیلی حالم بد بود و هر روز سونو بودم اگرم دکترم نبود میرفتم بیمارستان صدای قلبشو چک میکردم چون حرکاتش اخرا خیلی کم شده بود خلاصه من ب هفته های اخر رسیدم ۳۸ هفته ک شدم بهش گفتم سر بجه بدجور بهم فشاراورده جوری ک قشنگ یه طرف َشکمگ بالا میومد و شبا خواب نداشتم گفتم بیا سزارینم کن ب تعطیلات خوردیم خانوم واسه اینکه ک از تعطیلاتش نگذره عملو گذاشت ۳۹ هفته تمام منی ک درد داشتم و بندناف پیچیدع بود و خودشم اخرا بخاطر تعطیلات نبوو و من میرفتم اکو قلب بیمارستان تا یه روز نزدیک ۳۹ هفته بودم کیسه ابم ترکید و رفام بیمارستات دکترم اومد ولی دکتر بیهوشی اون موقعه شب نیومد چون من ۱۳ بدر ۳ صبح زایمان کردم اتقالم دادن یه بینارستان دیگه با هزار بدبختی دکتر بیهوشی پیدا کردیم و اینم بگم کلی ازم پول گرف تا سزارینم کنه بعضی اوقات میگم خدا جقد بزرگه من داشتم از درد میمردم و روز شمارس میکردم و اخرم اورژاتسی عمل شدم

خدایی دکتر من فرشتست
من اسرار به طبیعی داشتم و کلی تشویقم میکرد
اما همیشه میگفت امکان داره من برای طبیعی نباشما چون اگه شب اینا باشه نمیتونم بیام
اما ساعت دوازده و نیم شب اومد بیمارستان بالا سرم و طبق تشخیصش ساعت یک و نیم سزارینم کرد چیزی که ماما های بیمارستان نفهمیده بودن خدایی دستای خدا بود برام روی زمین 🥺

کی بود دکترت

وای خدایا چقدر بیرحم بودن 🥺🥺🥺
منم با این که زایمان دومم بود دوازده اسفند نوبت عمل داشتم چهار اسفند درد زایمان طبیعی گرفتم دو عصر رفتم بیمارستان تا به دکترم زنگ زدن سریع خودشو رسوند خدا خیرش بده یک ریالم ازم نگرفت

بازم شکرخدااا سالم هستین

بعضی دکترا خیلی دلسنگ و بی مسئولیتن فقط به فکر خودشونو جیبشونن