مادرم از شدت سختی های زندگیش انگار آلزایمر گرفته
مثلا یکساعت قبل زنگ میزنه بهم یه چیزی می گه
بعد می گه چی شد پس چرا نگفتی !
چندین بار تکرار می شه این موضوع
خیلی دلم برای خودم گرفته
بخاطر شدت سختی های زندگیمون
چون مادرم هم پدر بود برای منو برادر مریضم هم مادر
حالا هم که من ازدواج کردم پسرم پارسال رفت تو کما تو ۵ ماهگی
یکساله داره دارو می خوره
منم وسواس شدید فکری گرفتم
امشب که به دستام نگاه می کردم دیدم ترک خورده تو ۲۴ سالگی

الهی بمیرم پسرت چرا اینجوری شد بمیرم واسه دل غمیگینت انشالله عاقبتت به خیر باشه انشالله سایه مادرت رو سرت باشه پسرتو خدا حفظ کنه

حتما پیش ی متخصص مغز و اعصاب ببرید داروهایی هست ک حافظه رو تقویت کنه.....خودتم سعی کن قوی باشی و تا بتونی ب بچت و مادرت برسی حتما پیش روانپزشک برو دارو میده تاثیر داره واس وسواس فکری فلوکستین میدن آب رو آتیشه......

چرا عزیزم بچت چش بود

انشاالله خدا کمکت کنه و مادر و بچت خوب بشن

هر دکتری بردن میگن افسردگی شدید گرفته

سلام گلم حتما مادرتون ببرین دکتر مغز و اعصاب خوب و نوار مغز بگیرین ببینم افسردگی گرفته یا اینکه مغزش داره کوچک میشه من مادر شوهرم که خالم میشه همینه که شما میگین بخاطر دخترش که با یه بچه گرفتار شد و شوهرش معتاد بود رفت که رفت و سراغی ازشون نگرفت همینجور شد هر سوالی چند بار می‌گرفت و خیلی تکراری حرف میزد و بعد سه سال اصلا ما را نمی‌شناسه حتی پسراش
یک ماهی میشه که خیلی مریضه و حتی آروم نمیگیره و میخواد از خونه فرار کنه میگه منو ببرید خونه خودم اینجا خونه من نیس وخدا کنه بدتر نشه که تو جا بیفته که ذلیل بشه
حتما دنبال درمان باشید تا دیر نشده

خدا بهتون سلامتی بده عزیزم