۱۶ پاسخ

عزیزم خودت بهشون بگو که لطفا این کار بکنین وسایل اشپزیتو برای ناهار یا شام بذار رو سینک بعد بگو امروز میشه ناهار اینو درست کنین خودت بچتو بگیر بعد شام هم به همین ترتیب بعد بگو میشه خونه رو جارو بزنین و یا اب چایی رو گذاشتم زحمت بکشین چایی رو دم کنید یا میوه رو گذاشتم تو سینک بشورین لطفا

الهی عزیزم....دوس دارم بغلت کنم بخاطر خستگی هات شب بیداری ها درک نشدن ها....چقدر سخت میگذره بهت درکت میکنم...
ولی سعی کن حالا که معلوم نیس تا کی هستن بعداز ظهرا بچه خوابه تو هم استراحت بکنی
یا شبها زود شب بخیر بگی و بخوابی اونا برای خودشون شب نشینی کنن
.....

چند باری جلوشون غذای عادی بذار حالیشون بشه ک تو یه مادری و نمیتونی همش سرویس بدی مگه خونه خودش کار نمیکنه

وای من پسرم ۱۵ روزه بود خودشونو شام دعوت کردن همون شبشم پسرمو خننه کرده بودم هم شام بپز هم بشور هم این وسط پسرم بیقراری میکرد همش صدا میزدن ک بیا بیا بگیرش میخاستم جرشون بدم
تنها راهش اینه بزنی سر به پررویی و بگی ی کاریو دست بگیرن

عزیزم چند بارشو دیگه از بیرون سفارش بدین چون واقعا سخته
بعد مثلا بگو بچه داری سخته و کسی به کاری نمیرسه
بگو همش می گفتم کاش شما نزدیکم بودین کمکم می کردین

چرا من الان باید این مطلب رو بخونم از هفته بعد سر من میریزن قوم شوهر یه خدمتکار بیست و چهار ساعته میخوان از تنبلی میگن ما نمی‌خوریم باز مال تو خوبه الان میاد بهم میگه درست بگیر تو بغل من آرومه تو رو نمی‌خواد اصلا طوری رفتار می‌کنه انگار من نامادریشم

خودت بگو خب مامان غذا بزار سفره بنداز طرف بشور اصن نباید تو بگی که باید خودش کمک کنه

بهشون بگو، من مادرشوهرم اومد خونمون الکی گفتم دستپختت خیلی خوشمزس خودش پاشد غذا درست کرد، به برادرشوهرت بگو میشه وسایلا رو جمع کنی بهشون کار بسپر

من زمانی که باردار بودم خانواده شوهرم اومدند همه کارها رو مادر شوهرم و جاریم می کردند از پخت و پز تا ظرف شستن و پذیرایی ، اگر هم من می خواستم کاری انجام بدم اجازه نمیدادن و می گفتند استراحت کن ، بعد از زایمان هم ما رفتیم چند روز موندیم.

ن شکر خدا مال من کمک میکنن حتی میگن برو ب بچه شیر بده ما غذارو آماده میکنیم، ظرفارو هم همیشه خودشون میشورن، بنظر من یجوری ب شوهرت بفهمون ک حداقل خودش کمکت کنه چون بگی مامانت کمک نمیکنه فکر بد میکنن، بهتره ب خودش بگی یکم تو این چند روز کمکم کن واقن نمیتونم از پس همه کارا بر بیام

من دوروز خواهر شوهرام بودن پذیرایی و غذایی به عهده خودم بود اصلا نذاشتم کسی دست بزنه ولی بچه اول تا اخر از پوشک عوض کردن و لباساش و خوابوندن و گریه و شب بیداری با خودشون بود ظرفا هم خودشون میشستن

من تا الان مادرشوهرم اینا نیومدن خونه ام نهایت اومدن یک لیوان چایی خوردن رفتن یا میان سر میزنن یا هم بچه رو ۱و۲ ساعتی میبرن میگن دلتنگ میشیم باز خودشونم میارن
اونا طبقه پایینن
بیشتر وقتام برام غذا میفرستن
مامانم اینا و ابجیامم بیان بنده خدا کارای بچه با مامانمه کارای خونه با ابجیام غذام یک برنج مرغی ماکارانی سریع سرهم کنم

خانمی نیست باهاشون که کمک تون کنن

وا خیلی سخته اینجوری برات
تو هم انقدر خوب سرویس نده بهشون
از شوهرت کمک بگیر

چقدر بی درک هستن به نظرم همسرتون باید یجوری بفهمونه البته با احترام و مودبانه

خب همسرت کمکت کنه منکه همسرم همه کار ها می‌کنه مهمون میاد

سوال های مرتبط

مامان فندوق کوچولو 😍 مامان فندوق کوچولو 😍 ۷ ماهگی
مامان رادوین ودوقلوها مامان رادوین ودوقلوها ۴ ماهگی
دیشب کلا دو ساعت خوابیدم از صبحی ساعت پنج که بچه ها خوابیدن می‌خوام بخوام هنوز وقت نکردم ساعت شد یازده .
عصر هم قراره برام مهمون بیاد شوهرمم شبکاره نبسته کمک عصر میان تا آخر شب میمونن. امروز از بیخوابی قاطی نکنم خیلیع . شما در این مواقع چکار میکنید از بیخوابی توروخدا بگید من خیلی خسته ام نسکافه و قهوه هم نمیتونم بخورم معده درد میشم بالا میارم .
اگه تاپیک های قبلی یادتون باشه گفتم هر وقت خسته ترینم مهمون میاد چرا اینجوریه آخه برا شما هم این شکلیه.
من کل حاملگیم استراحت مطلق بودم الا دیگه دارن تلافی میکنن از هفت روزی پنج روزش مهمون دارم .
ماه پیشی گوسفند بزرگ کشتیم الا تموم کردیم .بسکه شلوغیم اینا مهم نیست فقط خسته ام سرما هم خوردم دیگه کشش ندارم . از طرف خانواده پدریم میان با مادرمم خوب نیستن که اون بیاد کمک خواهر برادر هم ندارم دست تنهام همیشه ‌..متاسفانه هیچ وقت نه نمیتونم بگم و مهمون دوست دارم ولی واقعا این چند وقت کشش ندارم
پسرمم ایراد گیر شده به شدت .
فکر کنم از بیخوابی و خستگی دیگه خیلی غرغر کردم