۱۴ پاسخ

زایمان ک سخته ولی خداییش توم خیلی ترسووویی😂😂 از همه چی

واقعا من خودم از اون طبیعی هایی بودم که نمیدانم چرا با وجود سومی برام غیر قابل تحمل شده بود از دهانه رحم دو اتاق زایمان بودم واقعا وحشتناک بود من که به همه پیشنهاد طبیعی میدادم خودم کم آوردم .شرایط سختی برام پیش آمد ،😩😩😩😩دلم نمی‌خواهد یادش کنم

وای منم خیلی میترسم🥲

ترس نداره کجاس ترس داره😂😂

همه میترسن، حتی اونا که تجربه داشتن، هر دوتاشم یکسری سختیا داره، هممون همینیم ولی راهیه که هست، سعی کنین خیلی به جزئیات بلوک زایمان فک نکنین و انشالله خدا همراه هممونه، بچه هامون به موقع بدنیا بیان، دستگاهی چیزی نرن، بخوایم واسه اونم اذیت شیم

ماما خصوصی بگیر خیلی خوبه خیلی کمکت میکنه

تخت بغلی من موقعی که تو زایشگاه بودم با یکم درد تا ۵ سانت رفت، بعدم درخواست اپیدورال کرد و خیلیییی راحت تا ۱۰ سانت رفت و وقتی صداش برای بیرون اومدن بچه ش میومد، حقیقتا داشت با ماماها و دکتر بگو بخند میکرد.

هرچ کنی طبیعی آخرش بچه میاد جیغت درمیاد

اونا الکی جیغ میزنن باید درست نفس عمیق بکشی از هزار تا جیغ بهتره من تا بچم بدنیا اومد صدام در نیومد خیلی هم درد داشتم فقط نفس عمیق می‌کشیدم

وای خداااا من تا الان دعا میکنم شاید سز بشم

طبیعی هستی ؟؟
به هیچی فکر نکن
من اون لحظه همش صلوات همش زیارت امام رضا فکر میکردم تو دلم میگفتم یا زهرا کنارم باش
حولستو پرت کن

اصلا ترس نداره طبیعی بودی درخواست اپیدورال کن سزارین هم شدی که چیزی نمیفهمی

🥺خدا خودش کمک میکنه بهمون

وااای عزیزم خدا خودش کمکت میکنه نترس 😊😊😊😅

سوال های مرتبط

مامان گل خوشبو ریحانه مامان گل خوشبو ریحانه ۴ ماهگی
سزارین سوم
پارت دوم
تقریبا ساعت ۵ وارد بیمارستان شدیم پذیرش به مامانم گفت شما داخل اورژانس منتظر بمونید و به من و همسرم اجازه دادند که با مدارک وارد بلوک زایمان بشیم . توی بلوک زایمان همسرم رو پشت در اتاق انتظار نگه داشتند و من به همراه مدارکم وارد اونجا شدم . پرستار شیفت برام لباس اتاق عمل رو آورد و لباس و کفش خودم رو تحویل همسر داد . آخرین سونو و آخرین آزمایش و سونو و آزمایش ان تی رو ازم گرفت و بررسی کرد نوار قلب جنین رو گرفت و یکسری سئوال در مورد وضعیت سلامت و دوران بارداری و حساسیت و ....ازم پرسید و بعد آنژیوکت رو به دستم وصل کرد و سرم رو به دستم وصل کرد و داروهای لازم برای قبل عمل رو داخل سرم تزریق کرد .حدود ساعت ۷ آماده بودم برای انتقال به اتاق عمل . که توی مسیر همسرم رو صدا کردند تا با همدیگه رو قبل از اتاق عمل ببینیم و همسر جان با اون خنده ی مهربون و دستای همیشه گرمش با چشمایی که نگرانی داخلش موج میزد ولی سعی می‌کرد به من حس خوب منتقل کنه با بوسه ی گرمش منو راهی اتاق عمل کرد