نه اصلا
من بچه دوممه بعد ده سال دوباره آوردم و خيييلى ذوق دارم
اره خیلی
همش به این فکرمیکنم قرارع بعدش زندگیم چی بشه قراره دیگه رابطم باهمسرم عینه قبل نباشه
تنهایی بیشترداشتم الان قراره چی بشه
من با خیانت دست پا میزنم فقط میگم کاش نبود که شوهرم رو آدم میکردم الآنم شرایط خیلی سخت فقط از خدا میخوام کمکم بکنه نمیدونم راه درست چیه آنقدر روم فشار روزی سه ساعت نمی توانم همش فشار رو هفت یا شش نیم هست دارم نابود میشم بازم خداروشکر می کنم انشالله خدا کمک بکنه سالم بغل بگیرمش 🙃
عزيزم اين حس طبيعيه اجازه نده كسي سرزنشت كنه كه ناشكري نكن و اين حرفا .خودتم اينو بدون كه ما ادميم و حق داريم گاهي خسته بشيم و حتي دوس نداشته باشيم اينهمه مسئوليت و درد و بيخوابي داشته باشيم پس حق داريم از حاملگي و از بچه مون هم گاهي خسته بشيم و احساس پشيموني كنيم.
من وقتی به این فکر میکنم که خودم همه شرایط هارو دارم تحمل میکنم و نمیتونم به حساب پشتوانه بودن یا توان مدیریت کردن خانواده خودم. اگه جایی از زندگی بر خلاف میل و تحمل من باشه. من نمیتونم تنها بسازم بسوزم و مطمعنم خانواده ام کاری از دستش برام برنمیاد. به این فکر میکنم توان به دوش کشیدن بچه مو دارم یه جایی نخواد بمونه برگرده من برای همیشه میتونم کنارم کمکش کنم. میبینم منم نمیتونم میگم این جامعه خطری و غیر انسانی که الان نه میشه به کسی اعتماد کرد نه شناخت زیاد شده طلاق اونهام که تحمل میکنن خیلی بازنده ان چیزی بهتر نمیشه اکثرا هر کی میشناسم زندگی اش ناچار ادامه داده. بچمو میخوام اما از این دنیا و آدمایی که سر راهش میان میترسم
دقیقا من همش به این فکر میکنم زندگیم چه تغییری میکنه رفتار شوهرم ومسولیت های دیگه ای که رو دوشم اضافه میشم خلاصه نگرانی های که همه دارن ،ولی با تموم وجودم عاشقشم نمیتونم فکر کنم که پشیمونم از بارداری
من تا همین الان پشیمونم که چرا باردار شدم
هرچی جلوتر میرم پشیمون ترم
تازه بارداری ناخواسته بود
من خب ۴ سال بچه دار نمیشدم و خیییلی برای داشتنش تلاش کردم .اما الان گاهی اوقات ذهنم خیلی درگیر میشه از این به بعد چی میشه..بچه دردسر داره..سختی..گرونی..تربیت..مسئولیت...
اما توکل به خدا.
من که فردا زایمانمه این حس و دارم بالاخره طبیعیه اینا به این فکر میکنم که قبل بارداری چقدر ازخدا میخاستمش بعدشم مطمعنن مادر بافکر و مسئولیت. پذیری هستیم که نگرانیم و ترس از نگهداریش داریم انشاالله هممون از پسش برمیایم
اره منم همش میترسم از پس خیلی چیزاش بر نیام
طبیعیه من که هنوز ۳ماه از عروسیم نگذشته بود با تصمیم خودم باردار شدم الان گاهی اوقات میگم کاش یکم دیر تر باردار میشدم اما وقتی به خوشی هایی که قراره به زندگیم بیاره فکر میکنم واقعا براش کلی ذوق دارم خدایا شکرت☺️
اوایل خیلی ولی الان نه سپردم به خدا واقاصاحب الزمان انشاءالله که خودشون کمکمون کنن
حالا بزار دنیا بیاد بعد ببین چه حسی داری
من اوایل بارداری ام خیلی ازاین فکرا میکردم ولی اولین تکون هاشو که خورد تو دلم دیگه ناشکری نکردم وتوبه کردم ازناشکری هام بجای ناشکری دعا میکنم که بتونم براشون کن نزارم🥲
چیزی نیست از هورمناس🫠
به نظرم ترس طبیعیه
منم استرسم بیشتر از ذوقمه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.