سلام .خانما میخوام تجربه زایمان طبیعی رو به صورت کوتاه و مختصر بگم.راستش من به دلیل دیابت بارداری تا 37 هفتگی ورزش زایمان راحت انجام ندادم.ولی چون یه دختر دوساله ی دیگه دارم همیشه از اول بارداریم فعالیت داشتم و روی تمیزی خونه و کارهای خونه حساس بود همیشه کارهای خونه رو انجام می‌دادم وهفته 37 و 38 خواستم شروع به ورزش کنم کمردرد شدید گرفتم و تنگ نفس میشدم و خیلی هم زود خسته میشدم بنابراین اون دوهفته هم کار معمولی خونه رو انجام دادم و ورزش زایمان راحت رو انجام ندادم .ساعت دو شب بود لکه بینی قهوه‌ای داشتم یکم انقباض ولی اهمیت ندادم تا صبح که دوباره لکه بینی داشتم و درد رفتم دوش آب گرم گرفتم و بعدش شروع کردم به تمیزی خونه تا ساعت دو بعدازظهر .یعنی باوجود درد و انقباض خونه ام رو مرتب و تمیز کردم و برای دختر دوسال ام شوهرم هم غذا درست کردم .میخواستم تو خونه یه مقدار از دردام رو بکشم از معاینه خوشم نمی یومد و میترسیدم .برای همین دیگه دردم شدید شد رفتم زایشگاه .حقیقت چون ورزش زایمان راحت انجام نداده بودم فکر میکردم اصلا دهانه ی رحمم باز نشد به طور عجیب غریبی ماما گفت 7ونیم سانت دهانه ی رحمت باز شده سریع برو بستری شو من چی تا 7ونیم سانت فقط یه درد معمولی وضعیف داشتم اصلا شدید نبود بعد امپول فشار زدن ساعت 3بعدازظهر درد ای اصلی شروع شد و ساعت 6 بعدازظهر زایمان کردم کلن سه ساعت بیشتر نبود البته من باید یک ساعته زایمان میکردم اینکه سه ساعت طول کشید بخاطر این بود بچه سرش کامل پایین و تولگن نبود و بخاطر همین این آخر ها خیلی دردم شدید و غیر قابل تحمل شده بود .

۴ پاسخ

وقتی روند خوب بوده چرا آمپول فشار زدن ؟؟

خداروشکر عزیزم انشالله تن جفتتون سلامت باشع عزیزم برا ماام دعا کن خیلی استرس زایمان دارم

بسلامتی مبارکی قدمش خیر باشه گلم انشالله

خوبه لکه دیدی اهمیت ندادی منم سربچه اولم خون دیدم فورا رفتم بیمارستان از صبح تابعدازظهر طول کشید خودشون تیغ انداختن بچه نمیومد😕واسه این دومی هم خیلی استرس دادم

سوال های مرتبط

مامان سانی کوچولو مامان سانی کوچولو ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
جمعه شب همش دستشویی داشتم یه پام تو دستشویی بود یکی تو خونه یکمی احساس دل درد داشتم ولی گفتم شاید درد کاذب باشه زیاد اهمیت ندادم ساعت ۶ صبح رفتم دستشویی دیدم ترشح خونی ازم خارج شد سریع اومدم رفتم حموم شیو کردم دیگه همش راه میرفتم تو خونه ورزش میکردم تا ساعت ۴ بعدازظهر
ساعت ۴ رفتم بیمارستان فشارمو گرفتن و معاینه کردن گفتن ۲ سانتی برو یه ان اس تی هم بده
رفتن ان اس تی بدم یه زنی داشت زایمان می‌کرد منم رو به رو اتاق زایمان بودم قشنگ دیدم چطور زایمان کرد و شر شر براش اشک می‌ریختم ان اس تی که تموم شد رفتم پیش دکتر گفت یک ساعت راه برو
یک ساعت پیاده رویی کردم و دوباره معاینه شدم گفت از دوسانت یه کمی بیشتر باز شدی ولی سه سانت نشده برو بگو همراهت برات پک بیمارستان بگیره بستری بشی دیگه بستری شدم دکتر اومد بهم ورزش داد و توپ داد دیگه ورزش میکردم و رو توپ حرکاتی رو که میگفت انجام میدادم تا سر بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ شب با درد طبیعی خودم ۵ سانت باز شدم
مامان آریان مامان آریان ۵ ماهگی
تجربه زایمان من 😊
بعدش ک کمی انقباض شروع شد مامانم حراسون خودشو به من رسوند بعد اون هم مامای همراهم اومد وقتی دیدمش روحیه م واقعا عوض شد چون خیلی ترسیده بودم من هیچی با خودم بیمارستان نبرده بودم ن مدارک ن ساک 😅 بعدش انقباض هام بیشتر شد .
با اینکه ۴ سانت بودم ولی بچه بالا بود و باید با ورزش میکردم تا زودتر زایمان کنم . توی اوج درد منو ماما ورزش هارو انجام دادیم که خیلی کمک کرد به ۶ سانت ک رسیدم بی حسی خواستم ولی معاینه م کردن گفتن بچه بالاست هنوز ن
ورزش ها رو بیشتر کردم چون دیگه طاقت دردو نداشتم دوباره معاینه شدم خداروشکر بچه اومده بود پایین ، بی حسیو ساعت ۱۰ به من تزریق کردن سریع ماما منو خوابوند گفت فول شدی زور بزن . با دو سه تا زور ساعت ۱۰ و بیست دقیقه زایمان کردم بچه رو روی شکمم گذاشتن انگار دنیا رو به من دادن😍🥰 از دو جهت هم بخیه خوردم . دیگه درد نداشتم . من اون بعدازظهر بدون درد بودم نمیدونستم تا ۱۰ شب زایمان میکنم و تموم میشه 😅 توی ۴ ساعت زایمان کردم😅🥰
مامان ماهلین مامان ماهلین روزهای ابتدایی تولد
و منم هم زایمان کردم تحربه من از یه زایمان بد و پرخطر😐
جمعه ساعت ۱۲ بستری شدم با دوسانت نیم ساعت یک کیسه ابم پاره شد امپول فشارم بهم زدن دردای بدی داشتم تا ساعت شیش عصر خیلی درد داشتم فقط چهار ساعت باز شده بود امپول اپیدروال زدم بخاطر درد زیاد تا ۹ شب درد نفهمیدم خیلی میومدن معاینه میکردن تا کمک کنن دهانه رحمم باز بشه انواع ورزش روم انجام دادن اتاق پر خون بود ساعت ۹ شب ۶ سانت بودم دو تا همزمان سرم فشار بهم وصل کردن بی حسی امپول پریده بود دردام شروع شد بود داشتم میمردم همش معاینه میکردن تا ۱۱ شب ۸ سانت بودم ماماها به دکترم میگفتن پیشرفتی نداره بیشتر از ۸ سانت باز نمیشه دکترم میگفت ن خوبه ۱۲ شب شد باز نشد همش میگفتن مادر فرزند از دست میدیم دکترم قبول نمیکرد حالم خیلی افتضاح بود در حال مردن بودم اخر گفت تا دوشب صبر کنید باز نشد بیارید اتاق عمل دو شد من ۸ سانت بودم دیگ داشتم بیهوش میشدم اخر بردن سزارین بچه رو برداشتن من زایمان کردم
مامان کیان🩵👼🏻 مامان کیان🩵👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی:
من هفته۳۸و۶ روز بود که شب مثل همیشه رابطه بدون جلوگیری داشتیم و دو روز قبل هم معاینه تحریکی شده بودم من بعد اینکه رابطه تموم شد دیدم خیلیییی درد دارم هر پنج دقیقه یه بار همین که دیدم درد دارم دیگه اون شب نتونستم گل مغربی استفاده کنم ساعت ۲:۳۰ دردام شروع شد و تحمل میکردم بعد ساعت ۴ شد دیگه نتونستم تحمل کنم شوهرم و بیدار کردم و مامانمم و سه،چهار روز قبل همین درد که ترشحات قهوه‌ای داشتم گفته بودم از شهرستان بیاد خونه ما ارومیه
شوهرم و مامانم و بیدار کردم همه چیو برداشتیم و رفتیم بیمارستان با یه مامای بد اخلاق و ناز نازی روبرو شدم گفتم بهش درد دارم اومد معاینه کرد گف دو سانتی در واقع من سه روز قبل که معاینه تحریکی شده بودم دکترم گفته بود دو سانتی ولی من باور نداشتم به این ماما اومد آن اس تی وصل کرد گف درد داری ولی شدید نیستم منم همینجوری گذاشته بود زیر دستگاه خودش رفته بود خوابیده بود من دیگه دیدم شدید خوابم میاد خیلی گرسنمه و نیاز به دوش دارم دردام و هم میتونم تحمل کنم خودم و از زیر دستگاه کشیدم کنار و رفتم بیرون از اون اتاق رفتم دیدم یه مامای دیگه نشسته اونجا باهاش حف زدم و ساعت شش رفتم خونه اومدم خونه رفتم دوش گرفتم زیر آب ورزش کردم بعد یه چیزی خوردم و خوابیدم صبح ساعت ۱۲ بیدار شدم دیدم هیچ دردی ندارم بعد چن ساعت دردام باز شروع شد ولی خیلی کم بود باز شب شروع شد ولی هر سه دقیقه یه بار شده بود دردام تو خونه همش راه میرفتم و دردامو تحمل میکردم تا صبح ساعت ۷ دردامو تحمل کردم و ۷ رفتم حموم و ورزش کردم یه چیزی خوردم رفتیم بیمارستان گفتم درد دارم و من و بستری کردن شده بودن ۳۹و۱ روز خانم علیزاده بهترین ماما عامل زایمان بودن که بچمو ایشون به دنیا آوردن بقبه متن بعد
مامان روژان و رویا مامان روژان و رویا ۵ ماهگی
تجربه زایمانم براتون بگم تا جایی میتونید ورزش کنید پیاده روی و شیاف گل مغربی و قرض گل مغربی شربت خاک شیر گلاب فراموش نشه واقعا زایمان راحتی داشتم سر شب فقط پایین شکم انقباض بدون درد داشتم اصلا درد احساس نمی‌کردم فقط انقباض شام خوردم خونه مرتب کردم هنوزم انقباض داشتم فکر کردم از خستگی زیاده ولی همینجور ادامه داشت بدون کوچیک ترین نشونه زایمان شروع کردم مرتب کردن خونه گفتم اگه زایمان کنم خونه مرتب باشه ساعت های ۱۱همسرم گفت بریم بیمارستان گفتم آخه درد ندارم برو بخوام اگه دردم گرفت بیدارت میکنم آخه سر دختر اولم شب ساعت یک ارو آروم درد داشتم فردا ساعت ۳عصر زایمان کردم بخیال موقع دخترم بودم کارام تموم شد و هنوز درد نداشتم ساعت های یک فقط یه زره درد از پریودی کمتر احساس کردم ساعت های ۲مثل پریود شد وکمرم هم درد میکردم شروع کردم ورزش پیاده روی میخواستم دوش بگیرم گفتم برم بیمارستان ببینم چند سانت شدم که خداروشکر نرفتم دوش بگیرم درد هام زیاد شده بود احساس فشار میکردم که همسرم بیدار کردم ساک لوازم و خرما واسه خودم برداشتم درد هام دیگه خیلی شدیدتر شده بود که توی ماشین درد هام بیشتر شده بود ۴:۳۵رسیدم بیمارستان و تالباس عوض کردم و رفتم توی بخش ماینه کرد گفت ۸سانتی هنوزم راه میرفتم بغل تختم احساس فشار داشتم نمی‌تونستم نفس بکشم ولی با تکنیک تنفس درد هام بهترشد تا مامااومد کیسه آب پاره کرده کرد و سریع منوبرد برای زایمان ساعت ۵:۱۰دقیقه زایمان کردم نی نی گذاشت بغلم خداروشکر هم نی نی هم خودم حالمون خوب بود با اسرار خودم بخیه هم زدن تمام 😍خیلی خیلی زایمان راحتی بودحتی خودم باورم نمیشد زایمان کردم انشاءالله قسمت همه مامانا یه زایمان راحت
مامان دنیز مامان دنیز ۷ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی- ۳
با فکر این صبح هفت تو بیمارستان بودم
اینم بگم ماما همراه هم میخواستم از بیمارستان بگیرم گفتم حالا که نمیزام بمونه فردا میرم مطب یکیشون وقت میگیرم
خودم خونه خیلی ورزش میکردم پیاده روی و ورزش های کگل
یهو صبح ساعت ۷ گفتن یبار دیگه نوار بگیریم باز انقباض شدید نشون داد منم خیلی کم درد داشتم تعجب کردم
دکتر اومد دید گفت بزار معاینه کنم
همین که معاینه کرد کیسه ابم پاره شد منم موندم تو شکک که خدایا یعنی این که امروز زایمان میکنم دیگه از اون به بعد دردام بیشتر شد هعی رفته رفته سعی کردم داد اینا نزنم ولی دیگه امانم بریده شد
به اونا گفتم ماما همراه می‌خوام گفتن میخوای چیکار باید قبل بستری می‌گرفتی فلان فلان
منم دیگه تا امید‌ آخه فعلا ۲ سانت بودم اونجوری درد داشتم به. این فکر میکردم ۷ سانت ۸ سانت می‌خوام چیکار کنم
تا ساعت ۱۰‌همون دونیم سانت سه سانت بودم
درد داشتم ناله میکردم
دو نفر ماما همراه داشتن ولی اصلا درداشون کنترل میکردن منم دوبار رفتم به کمرم آب گرم زدم
و حرکت پروانه رو تخت انجام میدادم ولی دردا نمیزاشت حتی یه نفس درست هم بکشم
خلاصه ساعت ۱۱ اینا بود فاصله دردام کمتر و دردام بیشتر بود دیگه هیچ کاری نمی‌تونستم انجام بدم
قبلا میگفتم حتما تمرین تنفس اینارو انجام میدم تا زایمانم کم درد شه ولی اون موقع اصلا نمی‌تونستم کاری کنم
همش میگفتم خدایا گوه خوردم فلان فلان
تو اون ۱۰ ثانیه که آروم بودم یه خوابی میومد سراغم که نگم حس میکردم سه روز خوابیدم باز دردا شروع میشد باز ۱۰ ثانیه می‌خوابیدم
مامان آروکو💙🫀 مامان آروکو💙🫀 ۴ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی✅️
میخوام خلاصش کنم من از هفته ۳۵ پیاده روی رو شروع کردم روزی یک ساعت از هفته ۳۷ روزش هم شروع کردم از هفته ۳۸ بارداری هرروز روی سه بار دمنوش گل گاوزبون اویش و تخم شوید روزی سه بار پیاده روی تند ۲۰ دیقه و ورزش های بارداری ۳۸ هفته ۱ سانت بودم اینجوری ادامه دادم ۳۹ هفته بودم صبح پاشیدم ۴۰ دقیقه پیاده روی خیلی تند کردم بعدش رفتم خونه یکم خوابیدم با درد پاشدم نمیدونستم درد زایمانه تا شب همین جوری دردام داشت شدید میشد رفتم زایشگاه معاینه کرد گفت ۲ سانتو نیمی برو خونه دیگع تا صبح درد کشیدم صبح باز همون بودم دیگع امدم صبح ۲ ساعت رفتم زیر دوش اب گرم ورزش کردم اسکات ۵۰ تا رفتم سجده رفتم دردم اروم میشد ووقتی زیر اب گرم بودم دیگع دردام یکم شدید شد رفتم زایشگاه دوبارع معاینه کرد ۶ سانت بودم دیگه تا کار های بستری درست شد شدم هفت هشت سانت دیگه رفتم روی تخت امپول فشارم بهم نزدن واقعن درد های ک میامد سراقم قابل کنترل بود. هر یک دیقه میگرفت به مدت ۳۰ ثاینه اون ۳۰ سانیع رو باید تحمل کنی جیغ نزنی مشکل من فقط اینجا بود ک بلد نبودم زور بزنم دیگه خانومه گفت زور یه سره بزن منم چنتا زور زدم سرش امد بیرون دیگه همه دردم هام رفت راحت شدم اما بخیه زیاد خورم موقه بخیه زدن خیلی دردم امد دیگه خلاصه زایمان طبیعی خیلی خیلی بهتراز سزارین هست