۱۳ پاسخ

اگه اهل اینستایی یکی از دلایل حال بدمون پیجای اینستاست که همش حال بد ترزیق میکنن منم نگاه کردنی میگم بچه ام از دنیا عقبه بیچاره شدم

ببرش مهد کودک زودتر به نتیجه میرسی

منم دخترم در حد ده تا کلمه به زور بگه تاخیر شدید گفتار

درکت میکنم ولی چاره ای نیس واسه پیشرفت پسرت باید قوی باشی

درکت میکنم تمام غمم اینه میگم کاش زودتر مثل همسناش حرف بزنه

منم پسرم تخیر در گفتارداره چند ماهی هست جمله میگه ولی بعضی حرفارو نمیتونه بگه منم اینشااللله ماه دیگه اگه بشه میبرم گفتار درمانی ولی نسبت به قبلا خیلی خیلی پیشرفت کرده

ی مدت دارو مصرف کن بهتر میشی
از خدای مهربون میخام که با سلامتی تمام و کمال پسرت دلت رو شاد کنه

سلام پسرمنم تاخیر گفتار شدید داره الان دو ساله مرتب گفتاردرمانی میبرم همه چیزش خوبع فقط گفتار نداره گاهی اوقات خسته و ناامید میشم ولی چه کنم چاره نیست باز ادامه میدم... امیدم به خداست... ان شالله بزودی نتیجه بگیریم

پسرمنم تاخیر حرکتی داشتم درکت میکننم حالم خیلی بد بود خداروشکر به هم سناس رسید

همون هم حسیم عزیزم اگه یدونه بچه داری صبح صبحونشو بده دستشو بگیر ببر مهدو کلاس ژیمناستیکی جایی
حساس نشو روش
براحرف زدنش پیج گفتاردرمانی مولود مشاوری فیلم داره ارزونم هست ولی خیلی خوبه

حرف میزن یا نه چون دختر منم کم حرف میزن بردم دکتر گفت اگر حرف نزن مشکل داره حرف میزن تا ۵ ساله خوبه میشه نگران نباش

واقعادرکت میکنم پسرمنم تاحیردرگفتارداره هرکاری میکنم بی فایدس حالامنتظرم ۳سالش شه ببینم چی میشه ولی بازم خداروشکر کن پیشرفت میکنه بره مدرسه درست میشه

گفتار درمانی میبری؟

سوال های مرتبط

مامان عسل نازم مامان عسل نازم ۴ سالگی
سلام مامانا
می‌خوام یه درد دل بکنم
از روزی که بچم به دنیا اومد همه فکر و ذکر شد دخترم. کارم رو به خاطر دخترم گذاشتم کنار و به خاطر کار شوهرم که بیرون شهر بود شهر زندگیم هم عوض کردم و الان غربت نشین شدم. حالا هم به یه زن افسرده و زودرنج تبدیل شدم که هیچ چیزی خوشحالش نمیکنه. هم خودمو نابود کردم و هم دخترم داره مثل خودم افسرده میشه. تصمیم گرفتم برگردم به شهر خودم هر چند که از همسرم دور میشم و دیگه کمتر همدیگه رو میبینیم ولی باز می‌دونم تو شهر خودم چی به کجاست و همه جاهاش رو میشناسم و ممکنه روحیه‌م رو دوباره به دست بیارم. من به خاطر اینکه دخترم شبها بابا بالای سرش باشه حاضر شدم بیام تو شهر غریب ولی خودم دارم دیوونه میشم چون اینجا هم که هستیم خیلی امکاناتش کمه واسه همین گفتم به خاطر خودم و دخترم که شده باید دوری رو تحمل کنم ولی هر چی فکرشو میکنم میگم چرا زندگی من باید اینقدر دچار چالش باشه چرا نباید مثل دیگران زندگی کنم چرا باید یه موقعیت رو فدای یه موقعیت دیگه بکنم و هزارتا چرای دیگه و تنهایی و غم و اشک😔