بعضی وقتا خیلی دلم میگیره
شوهرم از ساعت ۴-۵ بعد از ظهر تا۴-۵صبح سر کاره .شبا بچه اذیت میکنه هر یه ساعت بیدار میشه ولی در کل از ۱۲میخوابه .من خودم بیخواب میشم وقتی تنهام تا۴صبح بیدارم .شوهرم قبلا تو اتاق خواب خودمون میخوابید .بعد گفتم دیگه ۴ماه بخاطر تو بچه رو اون اتاق خوابوندم الان دیگه پیش هم باشیم .گفت باشه .
یه روز نشد ک رفتیم پیشش رفت تو اون اتاق ک ما قبلا بودیم .میگه تو بخاطر بچه پنجره اتاق رو‌میبندی من گرمم میشه .میره تو اون اتاق هم پنجره رو باز میذاره هم در رو .
یعنی شب تا صب سر کار .وقتی هم میاد میخوابه اتاق جدا .فقط واسه ناهار بیدارش می‌کنم ،میخوره بعد دوباره میره میخوابه جدا تا عصر ک میره سر کار .
واقعا این چ زندگیه ک من دارم ؟ مگ من کلفتم اینجا .
ن وقت داره بیرون ببرتم ،ن وقتی واسم میذاره حد اقل ظهرا دو ساعت زود تر پاشه منه بدبختو ی تاب بده بیرون .فقط موندم تو خونه تک و تنها بچه داری کنم .
تنها کاری که انجام میده کار کردنه .فقططططط کار .اگ اعتراضی هم کنم میگه مگه پول نمیخوای .من اینهمه زحمت میکشم واسه تو اگ مجرد بودم اینقد سخت کار نمیکردم . ولی من بجز پول نیاز دارم همسرم کنارم باشه .الان بچه کوچیک دارم خیلی وقتا کم میارم .دست تنهام 😔یک هفته قول داده منو بیرون ببره اینقد خوابش میاد ظهرا ک بعذ ناهار بیهوش میشه .واقعا دارم کم میارم .. حد اقل نمیفهمه اینهمه من تنهام لااقل ظهر رو پیش من بخوابه .منم آدمم .فقط از نظر رابطه و اینا اوکیه.یعنی حس می‌کنم فقط بدرد این کار میخورم و بچه داری
😔

۲۵ پاسخ

گلم ی چیزی از من میشنوی البته رو تجربه های خودم میگم مرد جماعت چ طور کسی باشه ک فهمیده و با دزک باشه ک خیلی کم پیدا میشه من تمام مسئوایت و خاب بیداری مریضی پسرم ب گردن من بوده و هست
همه چی تو همه شرایط میگم واکسن و تب و سرماخوردگی موقعه زایمان تا 15 روز خونه پدرم بودم بعد حتی مادرم یکبار حتی یک بتر نیومد کنارم بمونه هیچکی نبود
شاید ی روازی پیش میومد ک من چند روز خودمو تو آین8 نمی دیدم ک چ شکلی شدم مچق خاب یادم میود بعد میگفنم صب خچدمو میبینم 2باره یادم میرفت فک کن
همش تنها تنها و شده تنهای عادت برام شوهرم هیچ زمانی پشتم نبود اصن درکی نداشته و نداره درست تو لحظه هایی ک ب وجود مادرم نیاز داشتم نبود ب شوهرم نیتز داشتم نبود حموم مبرفتم پنج دیقه ای تند تند کارامو میکردم تو سختیا کسی ب دادت نمیرسه جز خووودت خودت تمها مثلا بچه بیددار بود شوهرم کیج خاب براش مهم نبودم من پارچه خیی میکردم ک خابم نبره بچه بالا نیاره یا تب میکرد کارم همین بود
توهم ب جای دلگیری و ناراختی رها کن ذات تدما درست نمیشه

درست میشه بزار بچه وارد 6ماه بشه.خوابش تنظیم بشه حله

خودت برو بگرد اگ ماشین داری
یا باخانوادت

من چی بگم که شوهرم تو ماه کلا ۵روز خونس🥴🥴اونایی که شوهرشون ماشین سنگین دارن درک میکنن فقطط

همین پیامو کپی کن توی واتساپش بفرس بگو بخون
گاهی بعضی مردا با پیام بهتر میفهمن تا حرف حرف بزنی میگن غر زد
این مساعل همه گذروندن خونه بچه داری همینه من بچم ۳سالشه همینه فقط عادت کردم و بچم و خودم با اسنپ میریم مرکز خرید یا با کالسکه بو کلی پتو بیرون و...
یا خونه دوستام میرم و یا میگم بیان
به حال خودش میزارم شوهرمو .زن قوی و مادره قوی باید باشیم این دوره زمونه همه مردا گناه دارن خیلییی با کاراشون اذیتن
شوهره من کلن ۱۰شب میاد اونم فیلم میبینه میخابه حتی جمعه سره کاره
یکم باید پوست کلفت شد

شوهر منم یه روز در میون شیفت شبه .بقیش صبح
خیلی سخته تنهایی
اما من از همون اول رفتم جامو انداختم پایین تخت اون بالا میخوابه منو و پسرم رو تشک زمین
یکی دوباری شیفت شب بود بچه گریه میکرد رفت اتاق دیگه خوابید اما فقط همون چندبار بود
بنظرم چون از همون اول از هم جدا خوابیدین بهونه خوبی دستش اومده
اما گاهی هم باید حق بدیم زمانی ک شیفت شب هستن چون واقعا سخت شده شرایط شون و بیخوابی هم ک سخته

دقیقا همین متن رو دیشب یکی دیگه از مامان نوشته بود فک کردم باز اون دوباره نوشته 😂
ظاهرا مشکل مشترکه بین اکثریت خانومای تازه زایمان کرده

خواهر همه اونجوری هست شوهر من اصلا دیگ نمی‌تونست منو بچه رو تحمل کنه یه روز پسرم بعد جوری مریض بود گریه میکرد من دوروز بود نخوابیده بودم ولی اون هر روز می‌خوابید ولی زنگ زد به مادرش بیا اینا رو ببر من بخوابم با دعوا سر صدا منم رفتم سه روز خونه مادر شوهرم خوابیدم بعدش هم سه رفتم خونه مادرم موندم بعد اومدم دیگ از اون موقع از ما جدا می‌خوابه میگه من سر کار میرم نمیتونم صبح بیدار شم می‌گفت دمای اتاق رو گرم می‌کنی نمیتونم بعدش تلویزیون رو بهانه کرد می‌گفت باید خاموش کنی صداش به سر می افته حتی موسیقی میزاشتم برا پسرم اونم نمیزاشت اینا دیگ خودت میدونی من چقدر باهاش بحث کردم بی فایده بود فقط موقع رابطه می اومد نزدیکم کار که تموم میشد ازم فاصله می‌گرفت شبا که ساعت هفت هشت می اومد گوشی بود من با بچه که گریه میکرد و نمیخابید از صبح خسته بودم داشتم دیونه میشم هر روز ولی الان چهار روزه راضی کردم پیشمون بخوابه ولی باز اون رفت تهران من اومدم خونه مامانم میترسم اومدنی باز ازمون جدا شه

الهی بگردم برات عیب نداره عشقم درست میشه تو راست میگی اون بنده خداهم حق داره تو این گرونی کار میکنه توام هورمونات بهم ریخته حساس شدی یکم صبوری کن بچه ات هم یکم بزرگ میشه درست میشه عزیزم ناراحت نباش🥺

خب عزیزم خودت بهش عادت دادی که جدا بخابه بچه سروصدامیکنه خب بکنه بچه اونم هست دیگ باید متوجه بشع همه چیشو شوهرم من ساعت۴صب میره سرکارتا بیاد ساعت ۶غروبه ولی هیچوقت جامونو جدا نکردیم دخترمنم قبل چله خیلی شبا گریه میکرد یه شبایی شوهرم بیچاره کلا نیم ساعت میخابید میرفت سرکار ولی بازم پیشم بود بیدارمیشد بچه ذو میراشت رو پاش ازاولش نباید جاشو جدامیکردی که بچه گریه میکنه خب بکنه اونم باباشه حداقل یه مدت میتونه سختیشو ببینه

شوهر منم همینجوریه از وقتی هم بچه دار شدیم به هوای اینکه صبح زود میخواد بره سر کار من تو پذیرایی میخوابم اون تو اتاق کمک و بیرون و دور دور هم خیلی وقته تعطیل شده ،چاره ای نیس خواهر من فقط وقتی میرم خونه مامانم یکم نفس میکشم بچرو مامانم نگه میداره

من خودم خداروشکر خوبه زندگیم همسرم شغلش ازاده هرموقع خواست میره میاد صبح 9اینا میره عصر5میاد کار نبودنی یا بارون میاد تعطیله ازاول پیش هم خوابیدیم جدا من نمیتونم تحمل کنم روزای اول اون پا میشد بچه میداد شیر میدادم سیر نمیشد شیرخشک درست میکرد واسش اروغ میگرفت میبرد میشست من بلد نبودم میترسیدم خیلی کمکم کرده دوماه سرکار نرفت بعضی وقتا میرفت پیش من بود تا بیست روز خونه مامانم بعدش اومدم همسرم کمکم میکرد کسی نبود

کارش چیه؟
یکم صبرکن بچه بزرگ بشه بهتر میشین

الان دیگه گرونی بدبختی باعث اینا شده
منم شوهرم طول شبانه روز دو ساعتم نمیبینم
همش کارکارکارکار

شوهر منم محل کارش اینجا نیست همون یکی دو روزی هم میاد میره خونه مامانش چون بچه گریه میکنه اتاق گرمه بد خواب میشه😂
ما ک دیگه خیلی وقته انتظاری نداریم
اعتراض هم کنی میگن خوش گذرونی ک نمیرم میرم کار کنم خرجت رو بتونم بدم

منم بدتر تو هستم متاسفانه

میدونم چی میگی ولی حق داره اونم
توهم همینطور یکم تحمل کنید اوکی میشع

الهی، قربونت برم🥲

شوهرمنم یه هفته ماموریت میادم چی بگم ریدن توزندگیامون

تنها نیستی منم همینم اخرین باری که تفریح رفتم یادم نمیاد

منم همینم از ۶ صبح تا ۶ غروب نیست اعتراض کنم میگه زندگی خرج داره میگه من رباط نیستم باید استراحت کنم، با تو یه رابطه داری من بعد از بارداری تا الان نداشتم 🤦🏻‍♀️کلا زندگیم تغییر کرده واسه هم دیگه فقط نداریم

عزیزم درکت می کنم شغل همسر خودم جوری که شب ها سرکار هست ولی با این اوضاع جامعه باید یه جوری زندگی بچرخه نگران نباش

سلام خوبی عزیزم بیا خصوصی 😬

یکم تحمل کن عزیزم
باور کن همه تو این شرایطیم
اونام واقغا درگیرن و خسته میشن
بزار یکمم بگذره

چقدر منو شما یکی هستیم 🙃

سوال های مرتبط

مامان دلانا مامان دلانا ۵ ماهگی
سلام به همه مامان قشنگا ✨
حس میکنم دوباره بعد چهارماه افسردگی گرفتم
آخه چرا ما خانوما بعد زایمان خلقیاتمون اینقدر عوض میشه
واقعا دلم میخواد بعضی وقتا بشینم گریه کنم
از روزی دلانا به دنیا اومد خیلی روی خودم کار کردم که قوی باشم ولی برعکس شده 😔
دیشب با شوهرم بحثم شد سر اینکه بچه ساعت ۱۲ تا ۲ شب گریه می‌کنه میگه تقصیر توعه بچه رو زیاد میخوابونی شب نمی‌خوابه و توی اون تایم بچم فقط جیغ میزنه و گریه می‌کنه ولی شما بگید مگه میشه بچه رو به زور خوابوند آخه 🥲
جدیدا یه چیزی یاد گرفته همش میگه مگه تو سره کار میری که خسته بشی شب نذار بچه گریه کنه تا من بخوابم می‌خوام فردا برم سرکار تو خودت در طول روز میتونی بخوابی ، به خاطر این حرف دیشب تا صبح بالاسر بچم بیدار بودم که یه وقت بیدار نشه
آخرم گفت من حاضرم بمونم خونه بچه رو نگه دارم تو برو سرکار به جای من مگه بچه داری چقدر سخته 😐 آدم ناسپاسی نیستم ولی منم آدمم شما خودتون مادرید میفهمید من چی میگم گاهی منم دلم میخواد چند ساعت واسه خودم باشم تنها باشم به خودم برسم😔
چرا فکر میکنن ما هیچ کاری انجام نمیدیم و معمولا طلبکارن
دارم کم کم از هرچی مرده متنفر میشم
مامان 💝نیکا🐣 مامان 💝نیکا🐣 ۹ ماهگی
واقعا دیگه کلافه ام خدایا دیگه کی میخوای این مرد و آدمش کنی
چون با مادر شوهرم زندگی می‌کنیم و خونه اونه صبحا که شوهرم میره سر کار اون بیدار میشه بهش صبحونه میده چون خودشم کلا صبحا زود بیدار میشه من گاهی اوقات ساعت ۴ میخوابم بیدار می‌مونم که به نیکا شیر بدم الان مردک از سر کار برگشته مثل هر روز آب قند میخوره و بهش میگم بده لباس کارات و بشورم مواظب نیکا باش میگه ولشون کن لازم نکرده مگه صبا بیدار میشی بهم صبحونه بدی اونم با صدای بلند و داد زدن میگم خب اگه میخوای ۴ بیدار می مونم واست آماده میکنم خودت بخور بعدشم تا حالا مگه از سر کار برگشتی شام بدی خوردی میگه من تازه میخوام نه صبحونه مونده بعد میگه سر کار مردا میگن زناشون بیدار میشن واسشون و کاراشون میکنن منم چون تو اینطوری میکنی نمیخوام بچه رو واست نگه دارم خدا رو شاهده تا حالا یکبار هم بیدارش نکردم بگم بچه رو بگیر نمیدونم چرا امروز انقدر هار شده😭نه خونه درست و حسابی دارم نه هنوز وسیله هام و در اوردم که اینطوری میکنه و ادعا داره عین مرغ دارم تو یه اتاق زندگی میکنم اینطوری لج هم میکنه باهام😭😭💔