گلم ی چیزی از من میشنوی البته رو تجربه های خودم میگم مرد جماعت چ طور کسی باشه ک فهمیده و با دزک باشه ک خیلی کم پیدا میشه من تمام مسئوایت و خاب بیداری مریضی پسرم ب گردن من بوده و هست
همه چی تو همه شرایط میگم واکسن و تب و سرماخوردگی موقعه زایمان تا 15 روز خونه پدرم بودم بعد حتی مادرم یکبار حتی یک بتر نیومد کنارم بمونه هیچکی نبود
شاید ی روازی پیش میومد ک من چند روز خودمو تو آین8 نمی دیدم ک چ شکلی شدم مچق خاب یادم میود بعد میگفنم صب خچدمو میبینم 2باره یادم میرفت فک کن
همش تنها تنها و شده تنهای عادت برام شوهرم هیچ زمانی پشتم نبود اصن درکی نداشته و نداره درست تو لحظه هایی ک ب وجود مادرم نیاز داشتم نبود ب شوهرم نیتز داشتم نبود حموم مبرفتم پنج دیقه ای تند تند کارامو میکردم تو سختیا کسی ب دادت نمیرسه جز خووودت خودت تمها مثلا بچه بیددار بود شوهرم کیج خاب براش مهم نبودم من پارچه خیی میکردم ک خابم نبره بچه بالا نیاره یا تب میکرد کارم همین بود
توهم ب جای دلگیری و ناراختی رها کن ذات تدما درست نمیشه
درست میشه بزار بچه وارد 6ماه بشه.خوابش تنظیم بشه حله
خودت برو بگرد اگ ماشین داری
یا باخانوادت
من چی بگم که شوهرم تو ماه کلا ۵روز خونس🥴🥴اونایی که شوهرشون ماشین سنگین دارن درک میکنن فقطط
همین پیامو کپی کن توی واتساپش بفرس بگو بخون
گاهی بعضی مردا با پیام بهتر میفهمن تا حرف حرف بزنی میگن غر زد
این مساعل همه گذروندن خونه بچه داری همینه من بچم ۳سالشه همینه فقط عادت کردم و بچم و خودم با اسنپ میریم مرکز خرید یا با کالسکه بو کلی پتو بیرون و...
یا خونه دوستام میرم و یا میگم بیان
به حال خودش میزارم شوهرمو .زن قوی و مادره قوی باید باشیم این دوره زمونه همه مردا گناه دارن خیلییی با کاراشون اذیتن
شوهره من کلن ۱۰شب میاد اونم فیلم میبینه میخابه حتی جمعه سره کاره
یکم باید پوست کلفت شد
شوهر منم یه روز در میون شیفت شبه .بقیش صبح
خیلی سخته تنهایی
اما من از همون اول رفتم جامو انداختم پایین تخت اون بالا میخوابه منو و پسرم رو تشک زمین
یکی دوباری شیفت شب بود بچه گریه میکرد رفت اتاق دیگه خوابید اما فقط همون چندبار بود
بنظرم چون از همون اول از هم جدا خوابیدین بهونه خوبی دستش اومده
اما گاهی هم باید حق بدیم زمانی ک شیفت شب هستن چون واقعا سخت شده شرایط شون و بیخوابی هم ک سخته
دقیقا همین متن رو دیشب یکی دیگه از مامان نوشته بود فک کردم باز اون دوباره نوشته 😂
ظاهرا مشکل مشترکه بین اکثریت خانومای تازه زایمان کرده
خواهر همه اونجوری هست شوهر من اصلا دیگ نمیتونست منو بچه رو تحمل کنه یه روز پسرم بعد جوری مریض بود گریه میکرد من دوروز بود نخوابیده بودم ولی اون هر روز میخوابید ولی زنگ زد به مادرش بیا اینا رو ببر من بخوابم با دعوا سر صدا منم رفتم سه روز خونه مادر شوهرم خوابیدم بعدش هم سه رفتم خونه مادرم موندم بعد اومدم دیگ از اون موقع از ما جدا میخوابه میگه من سر کار میرم نمیتونم صبح بیدار شم میگفت دمای اتاق رو گرم میکنی نمیتونم بعدش تلویزیون رو بهانه کرد میگفت باید خاموش کنی صداش به سر می افته حتی موسیقی میزاشتم برا پسرم اونم نمیزاشت اینا دیگ خودت میدونی من چقدر باهاش بحث کردم بی فایده بود فقط موقع رابطه می اومد نزدیکم کار که تموم میشد ازم فاصله میگرفت شبا که ساعت هفت هشت می اومد گوشی بود من با بچه که گریه میکرد و نمیخابید از صبح خسته بودم داشتم دیونه میشم هر روز ولی الان چهار روزه راضی کردم پیشمون بخوابه ولی باز اون رفت تهران من اومدم خونه مامانم میترسم اومدنی باز ازمون جدا شه
الهی بگردم برات عیب نداره عشقم درست میشه تو راست میگی اون بنده خداهم حق داره تو این گرونی کار میکنه توام هورمونات بهم ریخته حساس شدی یکم صبوری کن بچه ات هم یکم بزرگ میشه درست میشه عزیزم ناراحت نباش🥺
خب عزیزم خودت بهش عادت دادی که جدا بخابه بچه سروصدامیکنه خب بکنه بچه اونم هست دیگ باید متوجه بشع همه چیشو شوهرم من ساعت۴صب میره سرکارتا بیاد ساعت ۶غروبه ولی هیچوقت جامونو جدا نکردیم دخترمنم قبل چله خیلی شبا گریه میکرد یه شبایی شوهرم بیچاره کلا نیم ساعت میخابید میرفت سرکار ولی بازم پیشم بود بیدارمیشد بچه ذو میراشت رو پاش ازاولش نباید جاشو جدامیکردی که بچه گریه میکنه خب بکنه اونم باباشه حداقل یه مدت میتونه سختیشو ببینه
شوهر منم همینجوریه از وقتی هم بچه دار شدیم به هوای اینکه صبح زود میخواد بره سر کار من تو پذیرایی میخوابم اون تو اتاق کمک و بیرون و دور دور هم خیلی وقته تعطیل شده ،چاره ای نیس خواهر من فقط وقتی میرم خونه مامانم یکم نفس میکشم بچرو مامانم نگه میداره
من خودم خداروشکر خوبه زندگیم همسرم شغلش ازاده هرموقع خواست میره میاد صبح 9اینا میره عصر5میاد کار نبودنی یا بارون میاد تعطیله ازاول پیش هم خوابیدیم جدا من نمیتونم تحمل کنم روزای اول اون پا میشد بچه میداد شیر میدادم سیر نمیشد شیرخشک درست میکرد واسش اروغ میگرفت میبرد میشست من بلد نبودم میترسیدم خیلی کمکم کرده دوماه سرکار نرفت بعضی وقتا میرفت پیش من بود تا بیست روز خونه مامانم بعدش اومدم همسرم کمکم میکرد کسی نبود
کارش چیه؟
یکم صبرکن بچه بزرگ بشه بهتر میشین
الان دیگه گرونی بدبختی باعث اینا شده
منم شوهرم طول شبانه روز دو ساعتم نمیبینم
همش کارکارکارکار
شوهر منم محل کارش اینجا نیست همون یکی دو روزی هم میاد میره خونه مامانش چون بچه گریه میکنه اتاق گرمه بد خواب میشه😂
ما ک دیگه خیلی وقته انتظاری نداریم
اعتراض هم کنی میگن خوش گذرونی ک نمیرم میرم کار کنم خرجت رو بتونم بدم
منم بدتر تو هستم متاسفانه
میدونم چی میگی ولی حق داره اونم
توهم همینطور یکم تحمل کنید اوکی میشع
الهی، قربونت برم🥲
شوهرمنم یه هفته ماموریت میادم چی بگم ریدن توزندگیامون
تنها نیستی منم همینم اخرین باری که تفریح رفتم یادم نمیاد
منم همینم از ۶ صبح تا ۶ غروب نیست اعتراض کنم میگه زندگی خرج داره میگه من رباط نیستم باید استراحت کنم، با تو یه رابطه داری من بعد از بارداری تا الان نداشتم 🤦🏻♀️کلا زندگیم تغییر کرده واسه هم دیگه فقط نداریم
عزیزم درکت می کنم شغل همسر خودم جوری که شب ها سرکار هست ولی با این اوضاع جامعه باید یه جوری زندگی بچرخه نگران نباش
سلام خوبی عزیزم بیا خصوصی 😬
یکم تحمل کن عزیزم
باور کن همه تو این شرایطیم
اونام واقغا درگیرن و خسته میشن
بزار یکمم بگذره
چقدر منو شما یکی هستیم 🙃
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.