امروز پسرمو بردم امیران. ی بچه باب باباومامانش اومده بودن خرید اون بچه دستش تودست باباش بود بچم نگا میکرد پاشو میکوبید زمین میخندید کاری یک همیشه باشوهراشغالم میکرد چقددلم س وخت برای بچم دوسداشت اون بابا بغلش کنه اینقدرحالم بده ازاونموقع برای بچم کاش شوهرم ادم بود .خدا چرا منواینجوری افرید موندم توحکمتش واقعا وگرنه ک اونا برن بدرک وجهنم

مشکلش چی بود همسرت عزیزم

عزیز دلم تایپیکارو خوندم‌چقد ناراحتت شدم هنوز باورم نمیشه ی پدر اینکارو با بچه خودش کرده خدا بهت صبر بده چه صحنه وحشتناکی و تجربه کردی خیلی حالم بد شد مراقب کوچولوت باش چه بابای بی لیاقتی چجور دلش اومده🥹😢😞

منم درحال جدایم 😢

اون پدر نباشه بهتره عزیزم

الهی بگردم

تو این مدت حرفی از ترک کردن نزده؟

واقعا از ته دلم درکت میکنم۳ماه دور از همسرم بود پسرم خیلی دلتنگش میشد بهونشو میگرف ولی وقتی نبودش برای پسرت مصلحته سعی کن با یکی دگ جاشو براش پر میکنی مثل پدر بزرگ دایی اون پدر اگه لیاقت داشت ب بچش شیشه نمیداد

عززیزم

عزیزم عاقبت بخیر بشه پسرت انشالله.💔💔💔😔😔😔