یبار ۱۸ ماهش بود دعوا کردیم بچم کم مونده بود سکته کنه دیگه از اونموقع بخاطرش اصلا تو دعوا حرف نمیزنم ک اتفاقی نیوفته
با همسرم دعوا نمیکنم بحث داریم ولی خیلی کوتاهه ولی شب عید ۱۴۰۲ توی خونه پدرم بخاطر اینکه یکسال زن برادرم به من و همسرم بی احترامی میکرد بچه به بغل رفتم خصوصی ازش بپرسم چی شده رفتارش عوض شده جواب سوالم رو نداد و بهم پشت کرد دوباره صداش زدم که یهو برادرم با سیلی زد تو صورتم هنوزم جاش میسوزه یک لحظه نفس دخترم توی بغلم وایساد و چنان ترسیده بود و جیغ کشید و گریه میکرد که باور کنید سه ساعت نتونستم آرومش کنم
منم همون شب زیر بارون شدید برگشتم تهران و از همون موقع جز آه هیچ دعایی در حق خودش و زنش نمیکنم
آری تا دلت بخواد
احتمالا اولین باره ک واستون عجیبه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.