۴ پاسخ

یبار ۱۸ ماهش بود دعوا کردیم بچم کم مونده بود سکته کنه دیگه از اونموقع بخاطرش اصلا تو دعوا حرف نمیزنم ک اتفاقی نیوفته

با همسرم دعوا نمیکنم بحث داریم ولی خیلی کوتاهه ولی شب عید ۱۴۰۲ توی خونه پدرم بخاطر اینکه یکسال زن برادرم به من و همسرم بی احترامی میکرد بچه به بغل رفتم خصوصی ازش بپرسم چی شده رفتارش عوض شده جواب سوالم رو نداد و بهم پشت کرد دوباره صداش زدم که یهو برادرم با سیلی زد تو صورتم هنوزم جاش میسوزه یک لحظه نفس دخترم توی بغلم وایساد و چنان ترسیده بود و جیغ کشید و گریه میکرد که باور کنید سه ساعت نتونستم آرومش کنم
منم همون شب زیر بارون شدید برگشتم تهران و از همون موقع جز آه هیچ دعایی در حق خودش و زنش نمیکنم

آری تا دلت بخواد

احتمالا اولین باره ک واستون عجیبه

سوال های مرتبط

مامان آراد 🫀🧒 مامان آراد 🫀🧒 ۳ سالگی
میدونید بچه هام چندساله هستن دیگه. امروز هم مثل هرروز بردمشون پارک ، البته با اعمال شاقه🥲 رسیدیم پارک پسرم گفت جیش دارم. شومبول به دست میگفت داره جیشم میریزه. دیگه کلی گشتم یه کوچه خلوت پیدا کردم. طفلی بچم چقدددرم جیش داشت.
اومدیم باز گفت وای پی پی دارم داره میریزه.😐 دخترمم از اونطرف گریه گریه ک میخوام تاب بازی کنم. پیادش کردم بردمشون فروشگاه جانبو بغل پارک. با کلی عذرخواهی گفتم سرویس بهداشتی دارید؟ پسرم دلیپجه گرفته. گفت اره برو اون ته فروشگاه هست.
خلاصه رفتیم کارشو انجام داد بچم.
اومدیم
دخترم رفت تاب بازی. پسرم گیر داد من هولش بدم. یهو اومد از وسط تاپ بیاد جلو ک از جلو هولش بده، تاب بغلی محکم خورد تو سرش افتاد زمین😥 پریدم تاب رو محکم گرفتم ک دوباره نخوره تو سر پسرم😥 انقدر بچم گریه کرد ک خدا میدونه. دست و روشو شستم سرشو ماساژ دادم خوراکی دادم بغلش کردم تا اروم شد. و اینم درنظر داشته باشید ک دخترم همزمان گریه میکرد ک بریم تاب بازی😐🥲

و هرروز همین داستانارو داریم
و باز فردا تیپ میزنیم شاد و خندان میریم پارک
له و داغان برمیگردیم خونه🙂