با شوهرم‌دعوای بزرگی درست کردم شما بگین حق با من بود یادبا اون مادر شوهرم شام امشب دعوت مون کردن مادر خودمم دعوتم کردن ولی من به شوهرم گفتم شام میریم خونه مادرت برا شب نشینی میریم خونه مادر خودم اخه تو‌یه روستان حالا شوهرم صاحب کارش قرار بود بذا شوهرم حقوقشو‌ بریزه واریز نکرد شوهرمم میگف روم نمیشه دست خالی برم روستا حداقل شیرینی میوه باید ببره منم اونقدر عصبانی شدم گفتم به خاطر یه جعبه شیرینی خانوادت شب یلدایی بچه هامو خراب کرد ی 🥲🥲

۱ پاسخ

هم شماحق داری هم همسرت نمیشه قضاوت کرد خب اونم بی پول نتونسته بره شمام چون تنها موندین ناراحتین🤕

مقالات مرتبط

چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
چرا حوصله بازی با کودکم را ندارم؟
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران
چگونه کودک را از پوشک بگیریم
چگونه کودک را از پوشک بگیریم ؟+ فرآیند سه روزه
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری
آماده کردن فرزند اول برای فرزند دوم در طول بارداری

سوال های مرتبط

مامان نرگس مامان نرگس ۵ سالگی
سلام..مامانا فردا تولد دخترم هست..ولی ما میخوایم ان شاءالله جمعه دخترم رو ببریم شه بازی و براش یه کیک بگیریم..به خواهرشوهر و مادر شوهرم هم گفتم بیان..به نظرتون شام چی ببرم؟
مشاهده ۴ پاسخ
مامان رهام و هانا🥰 مامان رهام و هانا🥰 ۵ سالگی
سلام مامانا خوبین؟؟
میگم ما تو خونه شوهرم همیشه همه چی میخره و بچه ها میخورن همیشه از هرچیزی بهترینشو خریده چه میوه چه خوراکی همه چی نمیدونم چرا پسرم جایی میریم انگار هیچی خونه خودمون نمیخوره یا به حق خودش قانع نیست امشب ۳تا بلال پختم گفتم هر کی سهم خودش پسرم بلالشو خورد باز گیر داد که میخوام بازم بده بخورم گفتم باید قانع باشی به حق خودت ولی اصلا انگار نه انگار انقدر عصبی شدم سرم بشدت درد گرفته
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان رادین مامان رادین ۵ سالگی
سلام چطوری ب بچه یاد بدیم در برابر تهدید دیگران کوتاه نیاد؟اتقد این مسئله اذیتم میکنه میخوام بمیرم.اومدیم خونه پدر شوهرم دوتا خواهر شوهرم اینجان.یکیش بچش ۸ سالشه یکیش ۷.اینا چند وقته یاد گرفتن پسر منو تهدید کنن ب اینک اگ این کارو نکنی ما میریم خونمون یا تو میری خونتون(از بس شوهرم اینو گفت همه یاد گرفتن)الان هر کدوم ی دوچرخه دارن ریختن سر دوچرخه پسر من دو نفری سوار شدن پسرم میگفت ن پسر خواهر شوهرم میگفت پس ما میریم خونمون اینم راضی شد.منم آروم ب پسرم گفتم دوچرخه خراب میشه.یهو داد زد منم من اخم کردم یهو اون دوتا موزی فرار کردن پسرمم زد زیر گریه.حتی تو مراسم مادر شوهرم ک همه سرگرم بودن همین پسره پسرمو تنها تو کوچه گیر آورده بود برای رسیدن ب خواستش با تسبیح میزدش ک چندبار تذکر دادیم آخر نزدیک بود دعوا بشه.چندبار ب پسرم گفتم هرچی گفت میرم خونمون بگو برو الکی میگ و...باز نمیفهمه
مشاهده ۱۱ پاسخ
مامان ❤️آریا لیانا❤️ مامان ❤️آریا لیانا❤️ ۵ سالگی
سلام دوستان کیا از این توریای وان حموم داشتن به نظرتون بدرد میخوره ؟ پسرم رو با مادر شوهرم میشستم ولی دیگه دخترم میخوام خودم بشورم بدون کمک
مشاهده ۹ پاسخ
مامان آریا و آیلین مامان آریا و آیلین ۵ سالگی
سلام خانما من عصبی ام کنترل خشم هم ندارم موقع عصبانیت نمی‌فهمم دست خودم نیست هرچی نباید بگم میگم سر این موضوع با شوهرم مشکل پیدا کردم چیکار کنم ؟ دکتر اعصاب برم درست میشه ؟




تب واکسن نوزاد بچه داری فرزند پروری
مشاهده ۹ پاسخ
مامان علیرضاو ارسلان مامان علیرضاو ارسلان ۵ سالگی
سلام مامانا
من پسرمو صب ۲ دوساعت بردم تو کوچه وایستادم بازی کرد بعدش آوردم خونه گفتم بعدازظهرمیبرمت پارک همش رو مخ بود کی میریم میکرد دعواش کردم خابید بچه های شما در روز چند ساعت بیرونن
مشاهده ۴ پاسخ
مامان مهرزاد🫀رادمهر مامان مهرزاد🫀رادمهر ۵ سالگی
سلام مامانا ❤️ کاش یه دوربینی اماده بود از شیرین زبونیای بچه ها فیلم گرفت 🥲 رادمهر رو ک در جریانین تازه به زبون افتاده امشب میگف داداش دشته مامانی دشته بابایی دشته گفتیم رادمهر چی گف رادمهر اوشگله
تا اینو کف من و شوهرم براش مردیم 😂😂😅😅😍😍
ولی ناراحتی مهرزاد رو اون موقع دیدم دلم هزار تیکه شد 🥲 زود بغلش کردم بوسش کردم ولی اصلا دوست ندام حس بدی بگیره از وقتی که برای رادمهر ذوق کردیم
مشاهده ۵ پاسخ
مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۵ سالگی
دیشب بدترین روز زندگیم بود الهی که چیزی که من تجربه کردم هیچ مادری تجربه نکنه دیشب داشتم تدارکات شب یلدا رو میدیدم دخترم از صبش یه ذره بی‌حال بود اما چیزی نبود که نگران کننده باشه عصر تو آشپزخونه بودم اومدم بهش دست زدم دیدم یکم تب داره تبسنج آوردم تبشو گرفتم نزدیک 38 بود منم رفتم فورا پاشویه کردم بعد ایبوپروفن دادم که تبش بیاد پایین. کم کم بهتر شد بدنش سرد شد دیگه پیش همسرم نشسته بود داشت کارتون میدید یکم که گذشت یهو شوهرم داد زد دیدم دخترم چشاش چرخیده همه بدنش مث قیر سیاه شده تا حالا همچین چیزی ندیده بودم گفتم دور از جونش دیگه دخترم مرد بهم حمله عصبی دست داد نفهمیدم چیشد وقتی به خودم اومدم دیدم دخترم خداروشکر به حالت عادی برگشته بود شوهرمم برا هردومون اورژانس خبر کرده بود داشتیم میرفتیم بیمارستان. اومدیم گفتن تشنج کرده واقعا نمیدونم چرا اینطوری شد هیچ وقت سابقه نداشته اما من مردم و زنده شدم. بمیرم دخترم این مدت فقط تو دکتر و بیمارستان بود تو روخدا برا سلامتیه همه بچه ها دعا کنید یکیشم دختر من. بمیرم شب یلداش تو ای سی یو بود😔
مشاهده ۱۳ پاسخ
مامان رادمان‌🩵رادسام مامان رادمان‌🩵رادسام ۵ سالگی
سلام مامان قشنگا روزمون مبارک😍🥰
اینم کادو روز مادر من قشنگ ترین کادو زندگیم بود🥲😍
رادمان جونم گف مامان مقواهامو بده لارم دارم نیم ساعت تو اتاقش بود منم مشغول رادسام یهو آورد داد گف مامان برای روز مادر برات درست کردم خدایاااا برای چند ثانیه نفسم رفت براش😍🫠کی انقدر بزرگ شد بچه م چقدر با محبتن خدایی
مشاهده ۵ پاسخ
مامان امیرعلی و تودلی مامان امیرعلی و تودلی ۵ سالگی
سلام به مامانای گل ♥️
اینم ناهار امروز من ،،،البته همیشه مامانمو خواهرم درست میکنن به منم میدن امروز چون نیستن خودم دست به کار شدم هرچند شوهرم آش رو به عنوان غدا قبول نداره😬 ولی ما به عنوان یه وعده غذا میخوریم 🙂 فکنم سبزیشو کم ریختم که رنگش خیلی سبز نشده
بچه
سرماخوردگی
فرزندپروری
بچه
مشاهده ۷ پاسخ
مامان آراد♥️هیراد مامان آراد♥️هیراد ۵ سالگی
خانما سلام
یه راه حلی بهم بگین لطفا
من پسر جاریم یه هفته ای خونه ی ماست ده سالشه مادرش بنده خدا بیمارستانه .این بچه دو سه باری فحش بد به پسر من داده (کودکش🥲)می‌دونم که خودشم معنی شو نمیدونه و تو مدرسه یاد گرفته بهش توضیح دادم که حرف زشتیه نگو ,دیگه تکرارم نکرده ولی پسرم ازش یاد گرفته 😭😭😭 چن بار تکرار کرده
شوهرم بار اول دعواش کرد گفتم بذار براش توضیح بدیم ولی تاثیری نداشته
چیکار کنم؟
مشاهده ۴ پاسخ
مامان لنا✨ مامان لنا✨ ۵ سالگی
واقعا باورم نمیشه زمان چقدر زود میگذره
کاملا روز اولی که رفتم مهد رو یادمه حتی اون همکلاسیم که اونقدر گریه کرد بالا آورد 😅
منم یه استرسی ته دلم داشتم ولی مامانم از قبل روم کار کرده بود و مطمن بودم چیزی نیست که بترسم مامان هم سر وقت میاد دنبالم الان که بهش فکر میکنم بیست سال از اون موقع گذشته و الان بچه خودم روز اول مهدش بود 🥹
چقدر زود گذشت این بیست سال لنا رو که تو حیاط با بچه میدیدم یادم خودم افتادم تو دلم گفتم لنا هم قراره با یه چشم بهم زدن بزرگ بشه و روزی میرسه که مثل من بچه خودش و میاره مهد کلا امروز حس عجیبی داشتم ذوق و شوق و استرس و بغض 🥲
مشاهده ۱۹ پاسخ
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۵ سالگی
سلام خانوما خوبید من سمت بولوار رحیمی بولوارمیرزاکوچک هستم واسه تره بار هردفعه میرم مغازه کلی پولش میشه یا بعضی اوقات کیفیت خوبی نداره بچه کوچیک دارم یکیش که به خاطر یبوستش حتما باید میوه بگیرم و پسرم هم که صبحونه ناهارشامش میوه است یعنی سیصد چهارصد تومن میگیرم فردایمان خودم بخورم میبینم سبد خالی بخوای خودم یک دونه کامل هم نمیزارن برسه گفتم برم میدون هردفعه یک جعبه بگیرم که هم اقتصادی بشه هم بهتر بتونن بخورن نفری یک تیکه میخورن فردادوباره خونه خالی
مشاهده ۵ پاسخ
مامان رادین مامان رادین ۵ سالگی
خدایا کم بدبختی دارم ی لحظه با ماشین اومدیم بیرون پسرمو شوهرم رفتن شیرینی بخرن.اصلا متوجه نشده بچه اومده بیرون .فقط دیدم صدای جیغ و گریه میاد حس کردم پسرم با این وضعم فقط دویدم دیدم ی مرده دستشو گرفته اینم خودشو میکشت.بعد میبینم شوهرم ریلکس داره میاد نمیدونم چطور جرات کرده اومده سمت من.بعد میگ مرده داشت مییردش ؟😐
مشاهده ۱۰ پاسخ
مامان رادین ❤️💙دریا مامان رادین ❤️💙دریا ۵ سالگی
روی پیشونی فرشته ها نوشته
هر کی دختر داره جاش وسط بهشته🥰🥰🥰🥰
به مناسبت روز جهانی دختر امروز شیرینی گرفتم بردم مهد کودک رادین و دریا بین همه ی دوستاشون پخش کردن😊😊😊 اولش میخواستیم کیک بگیریم ولی گفتم شیرینی باشه بچه هه هم خوشحال بشن ❤️❤️❤️
مشاهده ۵ پاسخ