سلام✋
یلداتون مبارک. امشب چطور بود؟
من یه سوتی دادم🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
آخر شب عموی همسرم و بچه هاشون همگی اومدن اینجا شب نشینی.
از در که اومدن تو، من با همسرم و برادرشوهرم توی یه ردیف ایستاده بودیم پسر عموی شوهرم با برادرشوهرم و شوهرم دست داد بعد اومد با منم دست داد. بعد منم هول شدم دست دادم🤦‍♀️ نمیدونم شلوغ بود یا خسته بودم که حواسم نبود.
اونم بنده خدا حواسش نبود. یهو گفت ای وای ببخشید سریع رفت. منم گفتم خدا ببخشه😶
بعد نگاه کردم شوهر گرامی، دیدم عصبانی داره نگاهم میکنه و متاسفانه خنده ام گرفت. همسرجان هم زیر لب گفت زهرمار!!! حالت خوبه؟؟؟
یک ربع بعدم رفت خونه. به منم گفت بیا بریم ولی امیر نمی‌آمد که...
اونم گفت یه ربع دیگه بالایی! قیافه شم‌ اینجوری بود😡
من یه ربع بعد رفتم ولی خواب بود عمیق!!! منم برگشتم پایین!!!😄
حالا بماند چقدر برادرشوهرم مسخره ام کرد. می‌گفت این میخواست با من روبوسی کنه منواز ترس آنفولانزا نذاشتم اگر منو ماچ میکرد ردیفی میومد جلو تو رو هم ماچ میکرد🤣
منم میگفتم باباجان کاری نکردم که . دست دادم پا که ندادم🤣

خلاصه که شوهرم هنوز خوابه. انشالله که صبح کلا یادش نیاد توکل بخدا😄
حالا جالبه توی خانواده همسر سابقم همه باهم دست میدادن و من به شدت پرهیز میکردم و مخالف بودم ولی همسرم مشکلی نداشت😂

۷ پاسخ

هرچی برادر شوهرت باحاله،خواهر شوهرت نبست😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂

سلام گاهی اشتباهی از این اتفاقا می افته خب 😂🤦‍♀️ان شا الله که یادش نیاد
وای سارا چقد برادرشوهرت با نمک بوده بازم خوبه ماچ نبوده 😉.

از خواهرشوهرت بگو،امشب چه سخنان گوهرباری داشتن؟؟

دست دادن خدایی دیگه بد نیس ما ب همه فامیلامون چ دور چ نزدیک دست میدیم مگه اینک کلا حس خوبی از طرف نگیرم الکی خودمو دور میگیرم😂وگرن دست عادیه تازه نزدیکا روبوسی میکنیم

مگه چیه با عموی شوهر دست دادن🤔🤔

اخی عززیزم اشکال نداره
منم چندروز پیش خونه مادرشوهر همه دعوت بودیم بعد شوهر خواهرشوهرم از دروارد شد باهمه دست داد به من هم که رسید دستش آورد دست بده غیر عمد البته ولی خب من حواسم خداروشکر جمع بود ودست ندادم چون اگه توخانواده شدیدا مذهبی همسرم دست میدادم قیامت میشد برام وخلاصه بنده خدا هم زد زیر خنده از کارش گفت وای حواسم نبود میخاستم بهت دست بدهم منم لبخند تحویل دادم وگفتم اشکالی نداره🙂

ماهم تو خانواده خودمون ب همه دست میدیم ولی همسرم نه اگرم باشه مشکلی نداره شوهرم ولی دست دادن چیز خاصی نیست

سوال های مرتبط

مامان آرمان مامان آرمان ۳ سالگی
لعنت به مرضی و گلو درد و سرفه و ....
یه شب من رفتم عروسی به مامانم گفتم بچمو نگه میداری گفت وای مامان بچه رو ببرش یه شب شادی کنه
به همیرمم گفتم میخوای بچه رو نبریم گفت نه بیارش
و ما بچمونو بردیم عروسی
تالار خوب بود برای دسشویی و باید میومدیم تو راهرو و سررررد
همون شب تا رسیدیم خونه ۲ ساعت بعد گفت من داذم بالا میارم و گلوم درد میکنه
اون ظب و که نخوابیدم
شب دومم تب و اب ریزش و من نخوابیدم
شب سومم تب و سرفه و من نخوابیدم
شب چهارم و ....
امشب شب سه شنبه و حساب کردم منم و بچم ۶ شبه که ارامش نداشتیم
امشبم خوابید و با سرفه های زیاد بلند شد از ساعت ۱ تا حالا بیداره
الانم ساعت ۷ صبحه
من دیگه واقعا نمیکشم و دست تنهام
همیشه داداشم مریض میشه یه میوه یا یه چیزی که دوست داذه رو واسش میبرم
مامانم مریض بود معدش درد میکرد و ... واسش گوظت بردم که بپزه بخوره
جون بگیره و ....
حالا ۶ روزه من تو خونمم هیچ کسی یه نگاهم به من نکرده
بچمم مریض و سرفه میکمه شدبد
دوباره بعداز ظهر میبرمش دکتر
تا همسرم باشه دیت تنها نمیتونم
مامان گندم🌾 مامان گندم🌾 ۳ سالگی
من یه مشکلی با گندم دارم،

اینکه هر چی دست بقیه میبینه میخواد، اصلا عزت نفس و غرور نداره!!!
در حالیکه من کمتر بچه ای رو میبینم اینطور باشه.

با اینکه گندم همیشه بهترین لباسا، اسباب بازی ها، خوراکی ها رو داشته ولی باز چشمش به وسیله های بقیه هست
چند روز پیش مطب دکتر بودیم، یه دختر بچه با مامانش اومده بود، تو این سرما مامانش یه کفش تابستونی با جوراب پوشونده بود براش، فکر کن دیگ کفشه کل تابستون پاش بوده چقدر کهنه شده بود.
اونو دیده میگه منم از این کفشها میخوام😑
یا یه بچه اسباب بازی دستش بود، میگه از این میخوام
یکی دیگ شکلات داشت گفت منم میخوام🙄

یکبار دوچرخه اش پشت ماشین بود، رفته بودیم استخر
بعد کلاس شناس گفت باید سوار دوچرخه ام شم، منم آوردم تو حیاطش سوارشه
دوستش اومد بیرون نگاه دوچرخه میکرد، از قیافه بچه مشخص بود خوشش اومده میخواد سوار شه
گفتم گندم بذار دوستتم سوار شه، بچه هه سوار نشد گفت نه من نمیخوام با مامانم میریم آبنبات بخریم😐
یعنی واقعا تو کف عزت نفس این بچه موندم.
نمیدونم با این اخلاق گندم چیکار کنم
حقیقتا خیلی حرص میخورم وقتی برا چیزایی کوچیک ک چند برابر بهترشو خودش داره حریصه😑
مامان فندق کوچولو مامان فندق کوچولو ۳ سالگی
مامان پرهام مامان پرهام ۳ سالگی