۵ پاسخ

نه گلم با احترام کار مامانت اشتباه بوده
مداخله های اطرافیان همیشه کارو خراب میکنه

منم همین مشکلو با مامانو بابام دارم
قشنگ بچه رو سرتق میکنن گند میزنن به تربیت ادم😅

نه مامانت نباید دخالت میکرد اتفاقا شما کار خوبی کردی
متاسفانه مادربزرگا گند میزنن توی تربیت بچه بعدم میگن شما بلد نیستین بچه تربیت کنید 😄
مامانم منم همینه اصلا هماهنگ نیست

خداروشکرازهمه دورم

دقیقا دختر من بخاطر کار شوهرم بیشتر تباه شده الان ی ادم عصبی ب شدت رو مخ و گریه ای پدرم در اومده

سوال های مرتبط

مامان 🌈Nil مامان 🌈Nil ۴ سالگی
خانوما شده تا حالا حس کنین معلم بچتون، نه از شما نه از بچتون خوشش نمیاد؟؟
چیکار میکنین؟!
دخترم ۱ ساله میره کلاس آیمت، امروز برای اولین بار ،سر کلاسشون ،رو صندلیش ،های های گریه میکنه ،که معلم درو باز کرد خیلی بی اعتنا گفت مامان نیلا ،بیا نیلا بی دلیل نشسته گریه میکنه!!!!خودشم رفت پیش اون یکی بچه ها که درسشو ادامه بده!!!
رفتم پیش دخترم پرسیدم چی شده، کی اذیتت کرده؟؟اونم با صدای اروم گریه میکرد و میگفت مامان فقط بریم خونمون!!
معلم هم با عصبانیت به من گفت یعنی چی خانوم ، چرا اینطوری میگین!! هیچکسی با نیلا کاری نداشت!
منم دست بچه رو گرفتم اوردمش خونه تو مسیر هم هق هق گریه میکرد اصلا نمیگفت چی شده!
تا اینکه تو خونه طبق حدسیات قبلی خودم که قبلا هم شنیده بودم،
فهمیدم که پسر دوستم توی کلاسشون بهش گفته، نیلا بلد نیس بنویسه!!!
اینم بغض کرده و فشار اومده بهش و گریه کرده!
من الان چه خاکی تو سرم بریزم که دخترم میگه دیگه نمیرم کلاس؟؟
دلم گرفته خودمم استرسی شدم!
موندم اون پسر بچه رو دیدم چی بگم بهش؟؟؟به معلم چی بگم که با بچم لج نیفته؟! به لج
مامان مامانِ تودلی مامان مامانِ تودلی ۴ سالگی
مامانا سلام ، دلم گرفته از،طرفی ام بخاطر دخترم راهنمایی میخوام
من کل بارداری سر دخترم بخاطر اعتیاد شوهرم همش گریه میکردم حال روحی خوبی نداشتم یعنی کل۹ماه حاملگیم با گریه و حال بد گذشت گاهی شبا ضعف میکردم پامیشدم میدیدم یخجال خالیه و مجبور بودم برم خونه مامانم یعنی میخوام بگم شرایط روحیییم انقدر داغون بود گذشت و گذشت تا بچم بدنیا اومد بعدشم افسردگی بعددزایمان داشتم ک متاسفانه کسی ام نبود کمکم کنه با گریه به بچه شیرمیدادم حالم خوب نبود مدام عصبی بودم بهونه میگرفتم اون روزاهم گذشت هر چند هنوزم درگیر این افسردگی هستم وکامل برطرف نشده .. اینو گفتم ک بدونین سردخترم واقعا ارامش نداشتم و همش گریه و اعصاب خوردی و دعوا بوده سراعتیادش و رفیق بازیش
گذشت تا دخترم بدنیا اومد ولی مث بچه ها ک شیرمیخورد و میخوابید نبود یعنی همون شب اول شیرخورداما تاخود صبح گدیه کردشبا گریه میکرد بگذریم ک رفلاکس پنهانم داشت گذشت و گذشت تا بزرگتر شدمثلا ۹ماهگی دخترم زد مادربزرگ شوهرم فوت شد بعد من نمیدونستم بچه رونباید ببرم سر قبر و محیطای این مدلی
از اون مراسم ک گذشتیم دخترم راس ساعت ۲پا میشد گریه وزاری اروم نمیشد
این اتفاق گڋشت و گذشت تا بزرگتر شد تا زمانی که تلوزیون یا گوشی اڋان میگفت باید قطع مبکردیم وگرنه گریه و زاری داشت طوری ک قرمز میشد
زمان گذشت تا دخترم زبون باز کرد و میتونست حرف بزنه این بار زد و بنده خدا
مامان محمدطاها و حلما مامان محمدطاها و حلما ۴ سالگی
عزیزانم ی سوال دارم
من پسرم ۵ سالشه و مهدکودک میره از همون بچگی شلوغ بود الانم همون بتزیگوشی و شلوغی رو داره هرجا میرم آبرومو میبره دیروز رفته بودم مطب دکتر توراه اینقدر اذیتم کرد همش زبون گرفتم گهگاهی بغلم کردم تا رسیدیم جلوی اسباب بازی فروشی من کلا اخلاقم اینطوریه که از ۱۰۰ تا اسباب بازی ک بخواد شاید یکی براش بخرم شایدم نخرم خلاصه از این دستگاه کارتخوان اسباب بازیا دید گفت میخوام منم گفتم بریم خونه الان بابا میاد میایم میخریم تا خونه برسیم نق زد جلو در رسیدیم گفت نمیام خونه من اونو میخوام دوباره زبون گرفتم اخرسر اهمیت ندادم موند تو حیاط من رفتم خونه بعد اوندم دیدم کل گلیم پاگرد و راهرو رو جمع کرده هما کفشامونو پرت کرده وسط حیاط منم طاقت نیاوردم دوسه تا زدم دعواش کردم حتی دیشب خونه مادرم بودم یکسره فقط میدویید یه جا بند نمیشینه دیگه کم اوردم بخدا
به نظرتون با این وضعیت شربتی چیزی هست ک بخرم بدم آروم باشه از این شلوغ کردنا در بیاد ؟