تجربه زایمان طبیعی با آمپول فشار
پارت پنجم
[ ] از خواهر شوهرم حسابی تشکر کرد یهو هوراد وارد زایشگاه شد🤦🏻‍♀️🥹🤣گفتم اینو کی آورده گفتن واست بیقراری کرده اومد گفت مامان خوبی نینی کجاست
[ ] هومان رو که دید گفت وای مامان مرسی که برام نینی آوردی بعد از ماما تشکر کرد بغلش کرد😆😆یه کم هوراد پیشم بود ماما ها رفتن تو یه اتاق که شیرینی بخورن همسرم گرفته بود دیدم همه سرگرمن پارچه پیچیدم دور خودم هوراد رو برد در زایشگاه دادم به همسرم که ببینمش🥹🤣
[ ] زد زیر گریه گفت چرا بلند شدی
[ ] گفتم دلم برات تنگ شد
[ ] پیشونیم رو بو سید گفت تو رو خدا برو تازه زایمان کردی نباید سر پا باشی 🤣🤣
[ ] تجربه زایمانم رو نوشتم بگم آمپول فشار چیز ترسناکی نیست از زایمان اولم راحت تر سریع بود خدا روشکر
[ ] مرسی که وقت گذاشتید تجربه رو خوندید
[ ] هومان با وزن ۳۴۰۰ دنیا اومد از هوراد تپلی تر بود
عکس بی ربطه پنکیک مجلسی ساده س شاید براتون ایده بشه

چندساعت شد زایمانت؟
ممنون ک نوشتی
منم با آمپول فشار زایمان کردم خیلی وحشتناک بود

مامات کی بود

اخ نگو آمپول فشار 😔😔
من خواستم بمیرم ولی بیشرفا نبردنم اتاق عمل
باورکن دیگه آخرش جوری شدم که پرستارو چهارتا میدیدم
من دیگه خودمو مرده فرض کردم چقدر بهم سخت گذشت زایمانم چقدررر 😥😔

شیر زنای لر همینن دیگه انشالله دامادی پسرات😍

من ک فوبیای زایمان داشتم اختیاری سز کردم رفت پی کارش😂

خیلی قشنگ نوشتی، خدا برات گل پسراتو حفظ کنه، اما آمپول فشار برای شما اوکی بوده، منو تا حد مرگ برد و در نهایت سزارین شدم، ب نظرم زایمان برای هرکس یه داستانه .... من ورزشکار بودم و مطمئن بودم طبیعی میتونم لگنم عالی بود و ‌‌... اما تهش انقد نزاییدم ک امپول فشار زدن اخرم حتی یه سانتم باز نشدم و سز شدم 😭 باز یادم افتاد 😭😭😭😭😭😭😭😭😭خیلی عذاب کشیدم