تجربه زایمان من
پارت دوم❤️
دیگ حس میکردم شکمم باز شده ولی درد نداشتم تا زمانی که کش دادن شکممو تا دخملیو بکشن بیرون بی نهایت اذیت شدم
سنگینی ک رو قفسه سینه حس میکردم و تهوعی ک گرفتم نفسم بالا نمیومد هرچی گفتم نفسم نمیاد گفتن اکسیژنت خوبه احتیاج نداری انقدر سخت نفس میکشیدم ب خس خس افتادم و سرفه ک بی نهایت عذاب بود برام بخیه زدنم با درد حس کردم و ماساژ رحمی تو اتاق عمل دو الی سه بار دادن اونم حس کردم دردشو مینالیدم از درد
بردن ریکاوری حس ی پام برگشته بود کامل و یکی از پاهام بی حس بود
میلرزیدم و درد داشتم و خونریزی شدید نایلکس زیر پامم تو ریکاوری عوض نکردن پر خون بود و مایع آمنیوتیک کیسه آب صدای کیسه آبش اومد و صدای دلبرم ک‌مردم واسش با کلی اصرار یکم گذاشتنش کنار صورتم
از ریکاوری داشتن منتقل میکردن ب بخش باز اونجا دوبار ماساژ رحمی دادن ک خیلی دردناک بود واسم از در ریکاوری ک اومدم بیرون با همون زیرانداز پر از اب و خون بلندم کردن گذاشتن رو تخت بخش و وارد بخش شدم اومدن اونجام سه بار ماساژ رحمی دادن التماس کردم دیگ ندن ولی گفت میدیم ک خون تجمع نکنه تو رحمت و خدایی نکرده مجبور نشیم رحمتو دربیاریم چیزی نگفتم و تحمل کردم پرسنل اصلا واسم شیاف نزاشت مامانم گذاشت دست تنهایی زیرمو عوض کرد خلاصه رسیدگی صفر درد داشتم مامانم رفت گفت بهشون بیان سرم بزنن گفت برو شیاف بزار براش

۶ پاسخ

انشاالله حالت بهتر بشه

مبارکت باشه گلم ولی طبیعی خیلی بهتره من تجربه کردم خداکنه این بچمم طبیعی باشه

این چ وضعشه همه چیزو کوتاهی کردن ک

کدوم بیمارستان بودی.چقد بد بود

واااا مگه دولتی بود؟

دولتی بودی،؟

سوال های مرتبط

مامان آقا کیان مامان آقا کیان ۷ ماهگی
پارت ۴:
نمیدونم چطوری توصیف کنم ی حس عجیبیه ک حاضرم هزار بار دیگه به اون لحظه برگردم عالی ترین حس بود 🥺
اومدن صورت پسرمو چسبوندم به صورتم و من بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم چقد داغ بود صورتش🥲
ببینین من ساعت ۱۰ و۲۰ دقیقه وارد اتاق عمل شدم ۱۰ ونیم بچم بدنیا اومد یعنی هرچی از تبحر و دست سبک دکتر عزیزم بگم کم گفتم 🤌
بعد پسرم و بردن و دکترم شکممو بخیه زد و فرستادنم ریکاوری
اونجا نیم ساعت بیشتر نموندم خداروشکر حالم اوکی بود فقط یکم میلرزیدم خیلی کم
ساعت ۱۲ من اومدم توی بخش و یکم بعد بچمو اوردن کنارم عین ماه بود
اثر بی حسی من خیلی زود رفت و من پامو تکون میدادم یعنی اینکه گفتن تو بی حسی تا چندین ساعت حس نداری برای من دروغ بود
هرچند ک دردام با شیاف قابل کنترل بود
فقط نگم از اون لحظه ای ک اومدن شکممو فشار دادن یبار تو ریکاوری یبارم توی بخش ک من هردوبار رو حس میکردم و درد داشتم اون ماساژ رحمی توی بخش منو کشت یعنی جیغ میکشیدم خونم با ی شدت زیاد ازم میریخت ،درسته به نفع خودمونه این ماساژ ولی مرگو جلو چشام دیدم
مامان کارن مامان کارن روزهای ابتدایی تولد
مامان هایلین مامان هایلین ۶ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت 3
بعد از تموم شدن عمل منو بردن ریکاوری نمیدونم چرا میلرزیدم انگار از هیجان بود از ی طرفم سردم شده بود پرستار اومد یه لوله گذاشت زیر پتوم که گرما میداد و بهترشدم یکی دو ساعتی تو ریکاوری بودم که بعدش ک اومدن ببرنم بخش پرستار اومد و ماساژ رحمی داد که اصلا درد نداشتم چون هنوز بی حس بودم اصلا از ماساژ رحمی نترسین واقعا هیچی نبود راستی اینم بگم ک من پمپ درد هم گرفتم اولش نمیخواستم بگیرم ولی دکتر پیشنهاد داد ک بگیری بهتره منم پمپ درد گرفتم اما با وجود پمپ درد هم ی کوچولو درد داشتم ک قابل تحمل بود حالا نمیدونم اگر پمپ درد نمیگرفتم دیگ چه حد دردی داشتم.بعد از ماساژ رحمی منو بردن بخش و دخترمم اوردن پیشم دیگ اون لحظه هیچی از خدا نمیخواستم چون خدا بزرگ ترین نعمتشو بهم داد و من فقط دعای روی لبم اینه ک خدا ب همه چشم انتظارا این لحظه رو هدیه کنه و توی اتاق عملم این دعارو کردم.اینم از تجربه ی من از زایمان سزارین ک کاملا راضی بودم و تا اینجا راضی هستم اگر سوالی دارین درخدمتم شاید نکته هایی باشه ک من جا انداخته باشم بپرس ازم
مامان آرینا مامان آرینا روزهای ابتدایی تولد
پارت دوم تجربه سزارین:
من زایمان اولم بود ولی ۲ سال پیش به خاطر کیست درمویید خیلی خیلی بزرگ یه جراحی باز دیگه بیمارستان بهمن داشتم.
توی اتاق عمل بخش بیهوشی برای اینکه بی حس نشم چونه زدم ولی قبول نکردن بیهوش کنن‌. استرسم بالا رفت چون توقع داشتم قبول کنن. نشستم یکی دستمو گرفت یکی هم از پشت تزریق رو انجام داد. اندازه یه تزریق دردناک درد داشت به حس من. مثلا انگار پنی سیلین میزنی. ولی کوتاه بود تایمش. بعد خوابیدم و چند بار چک کردن تا سر شدم و دکتر اومد عملو شروع کرد.
عوارض بی حسی وسط عمل برام این بود که قفسه سینم سنگین شد. اضطرابم رفت رو سقف بی قرار شدم. معدم انگار چاقو میزنن بهش درد وحشتناکی داشت. اینارو گفتم ولی زیاد محل نداد کارشناس بیهوشی که اخر دکترم گفت براش دارو بزن. یچیزی زدن که هنوز به هوش بودم ولی همه علایمم رفت. کم کم دیدم طولانی شد و صدای بچه نیومد. نگران شدم که شنیدم دکتر گفت چقد چسبندگی داره. راجع به جراحی قبلم پرسیدن که جواب دادم. خلاصه درگیر اون شدن و در نهایت صدای گریه بچه اومد. خیالم راحت شد بچه سالمه. برام تماس پوست به پوست دادن و یکمم شیر دادن از سینم بهش و بردنش.
در نهایت جراحیم به خاطر چسبندگی ها بیشتر طول کشید و رفتم ریکاوری. دو بار تو ریکاوری ویه بار تو خود اتاق عمل ماساژ رحمی انجام دادن و با اینکه هر سه بارش پام کامل بی حس بود، عین سه بار برام دردناک و سخت بود و عجیب بود برام که چرا حس می کنم با وجود این بی حسی