همسایه بالاییمون تازه یک ماهه اومدن
من نمیشناسمشون ولی شوهرم میشناسه میگه آدمای خوبین
حالا من امروز آش بردم بالا...دخترش که ۵ .یا ۶ سالشه دخترمو دیده...اومده پایین میگه میشع من با دخترتون دوست بشم بریم پارکینگ باهم بازی کنیم...دخترم ۴ سالشه ...منم گفتم خاله جون هوا سرده مریض میشید صبر کن هوا یکم بهتر شد اون موقع باهم بازی کنید ..اون بنده خدا هم رفت و من موندم با عذاب وجدان
از یه طرف میگم برای دخترمم خوبه همبازی داشته باشه چون گوشه گیر و خجالتیه ..حداقل این باعث‌ میشه بره تو اجتماع
از یه طرفم میگم واقعا هوا سرده یه وقت مریض نشن
از یه طرفم نمیتونم بگم بیان خونمون بازی کنن هم اینکه میترسم مدام پاش باز شه بیاد ..منم روی اینکه کسی رو بیرون کنم ندارم...هم اینکه بچه نوزاد دارم سختم میشه ازشون پذیرایی کنم و بخوام بچه رو بخوابونم مدام بگم ساکت بچه خوابه
موندم...
شما جای من باشید چی میکنید
همش حس میکنم دارم آزادی و خوش گذرونی دخترمو من ازش منع میکنم

تصویر
۹ پاسخ

نه نزار بره. خودت باهاش بازی کن. یه چندوقت دیگه هم میره پیش دبستانی همونجا اجتماعی میشه. یه بار بزاری هم بچه خودت هم بچه همسایه عادت میکنه بعد دیگه همش میان مامانشم میاد اسیر میشی

کار خوبی میکنی نذار هی بره و بیاد بخدا عادت میکنه پوست کنده میشه😂بخدا من تجربشو داشتم...
بعد میگه توهم بیا خونمون بچتو جایی ک خودت نیستی نفرست بخدا خیلی زمونه ی بدی شده

من ازخدامه یکی باشه زنگمون روبزنن بادخترم بازی کنن محتاج فامیل نشیم هی بگیم بیاید میرفتم پارکینک بابچه هام هواسرده خب کاپشن لباس کفش ندارن مگ صندلی مبردم منیشتسم

منم باشم نمیزارم عزیزدلم..خوب کاری کردی

والا خوب کردی بزارهوا بهتر بشه که خودت یا مامانش مرتب بهشون سر بزنی بنظرم جامعه خیلی خطرناکه

دقیقا منم همین فکرا رو میکنم که نمیذارم بره هر کار میکنم نمیتونم ریسک کنم
مخصوصا اینکه همه بزرگترن ازش همین دو سه سال
باید صبر کنی هوا گرم شه ک ببری پارکی جایی

نمیزارم بره و اونم بیاد تموم خیال راحت

فوقش مریض میشه دیگه، مریضی هم یه دوره از زندگیه بزار دوست پیدا کنه و تنها نباشه

من باشم اصلا نمیذارم بچه‌م بره بیرون با کسی بازی کنه

سوال های مرتبط

مامان فندوقی مامان فندوقی ۶ ماهگی
چقد باید خانواده شوهر و حتی خود شوهر نفهم باشن که بخاطر حرص دادن و ناراحتی مادر ،به بچه بپیچن،دیروز سرشب بچه خیلی گریه میکرد به زور صدا سشوار اروم کردم زد خواهر شوهره با بچه هاش همون لحظه اومد میگم نمیدونم کجاش درد میکنه گریه و بی قراری میکنه میگه کو هیچیش نیس الکی میگی اینکه ارومه ،بعد پسرش که مریض بود رو هم اورده میگه خوب شده میگم خب عیب نداره یکم با فاصله باشه و این حرفا میگه توام زیادی حساسی مگه من بچه بزرگ نکردم میگم چه ربطی داره ،بعد پسرش محکم صورتشو هعی میبورد نزدیک صورت پسرم مثلا بازی میکرد میگم انقد نزدیک هم نکه یکم با فاصله میگه ولش کن عمش اجازه داده راحت باش ،شوهرمم انگار بوقه و دکور یه کلمه هم نمیگه که بابا بچه هس مثاظب باشین انگار که از عمد میکنه ،نمیگم بازی کنن چرا قبلا چیزی نمیگفتم ولی وقتی مریض بوده ممکنه ويروس هنوز بدنش باشه چرا یه بچه زبون بسته را بخاطر عقده باید مریض کرد همینجوریشم اسیرم یه دکتر رو نمیتونم ببرم موندم چه کنم چجور خالیشون کنم که همچین نکنن