مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۲ سالگی
مامان پناه خانم🩷💫 مامان پناه خانم🩷💫 هفته سی‌ونهم بارداری
با توجه به تایپیک قبلیماومدم مشکلمو بگم شوهرم شش سال پیش که خیلی بچه بود خانوادش مجبورش کردن دختر خالشو بگیره که تو عقد از هم جدا میشن چون دختره خیانت کرده بهش از خونش رفت و دختره از دوست پسرش حامله شد انداخت گردن شوهرم که بچه اینه ولی همه می‌دونستن که اونا پنج ماه قبلش حتی کنار همم نبودن چون واقعا نیست همه دنیا میدونن آخه خودش گفته بوده بابای بچه قبولش نکرده مجبور شدم چون پسر خاله دختر خاله بودن همش خونه مادر شوهرمم به بهانه اینکه خ‌ونه خاله رفت آمد داشتن به همه هم گفتن بچه اینه خودی ها که همه خبر ذاشتن غریبه ها باور کردن هیچ جوره هم رازی نشده آزمایش دی ان ای بده خلاصه بچه که بدنیا اومده بهش گفتن این باباته همش به دلایلی میومدن اونو گردن شوهرم مینداختن که بچه است باهاش بازی کن شوهرمم همچین خجالتی میگه دلم برا بچه میسوزه میومد باهام بازی کمه میدونم بچه خودم نیس مطمئنم چون ما اصلا تو عقد یه بارم رابطه نداشتیم به عنوان یه غریبه باهاش بازی میکنم اون موقع خاستگاری من نیومده بودن بچه هه الان بهش میگه بابا فک میکنه باباشه کم کم یه طوری شده مهرش به دل شوهرم خانوادش نشسته من میگفتم روز خاستگاری من آدم که زنو بچه داره قبول نمیکنم ولی این الان نه زن داره نه بچه این یه بازی مسخره است که بالاخره تموم میشه ولی الان خانوادش شوهرم همش تو سر ما پلاسن و هروز هم میره دنبال‌ اون بچه اونم بهش میگه بابایی به شوهرم همش بغلش میره و تو خونمونه کم کم داره حرسم میگیره دختر خالش هم انقد بی چشم و روعه به بهونه بچش هروز میاد اونجا خونمون هرچی بیرونش میکنم خانواده شوهرم دعوا میکنه باز شوهرم پشت اونارو میگیره میگه خودا که میدونی غریبه پس چه حسودی داره خودت از اول این قضیه رد دیدی قبول کردی
مامان آیلار  🌈💕 مامان آیلار 🌈💕 ۱ سالگی