مامان آروین مامان آروین هفته سی‌وچهارم بارداری
مامان دخملی👼🏻🩷 مامان دخملی👼🏻🩷 هفته سی‌ویکم بارداری
مامان فسقلی❤ مامان فسقلی❤ ۲ سالگی
ما جمعه عروسی دعوت بودیم
عروسی خواهر زن داداشم از اون طرف هم داماد پسر همسایه مادرشوهرم بود و از اقوام دور
اول از زن داداشم بگم که خیلی مغرور و مرموزه از اینا که هیچی از خودش بروز نمیده و حتی نمیذاره داداشم چیزی پیش ما بگه. از وقتی هم که عروسیش سرگرفت یهو رفتارش با ما عوض شد و ما شدیم قوم الظالمین براش ولی بازم ارتباطمون کم شد ولی حفظه هنوز 😁
از وقتی هم که خواهرش عقد کرد دیگه کلا مارو گذاشت کنار چسبید به فامیلای جدیدش
ما جمعه رفتیم عروسی خواهرش ( بماند که چقدر کلاس گذاشتن و هی میگفتن ۱۰۰۰ تا مهمون دعوتی داریم باز چند روز بعدش ۱۵۰۰ تا مهمون داریم)
خلاصه ما رفتیم عروسی 😊بعد جا نبود صندلی نبود 🙁
اینا فقط مهمون دعوت کرده بودن از اون ورم خانواده پسره میخواستن هزینه کمتر شه یه سالن کوچیک گرفته بودن
ما رفتیم خودمون صندلی آوردیم
وسط میزها که جای رفت و آمد داماد و کلا مهموناس اونجا به زور صندلی دو طرف گذاشتیم و نشستیم.بماند که اونایی که کنارشون صندلیمون رو میذاشتیم میگفتن اینجا نشینین جلو رفت و آمد مارو میبندین🙁
یعنی شما فکر کن با صندلی از این ور به اون ور تو سالن دنبال جا.خیلیا هم زرنگی کرده بودن صندلی بردن سرمیزا خودشون رو به زور جا دادن.... خلاصه کلی بهم ریختگی بود و از نظر من بی احترامی
حتی نکردن مادر داماد یا عروس یکم مدیریت کنن جا ردیف کنن
مادرشوهرم و خاله شوهرم و چندتا زن مسن دیگه تو راهرو نشسته بودیم،حتی نکردن بگن فلانی بیا جای من سرمیز ما بشین اصلا اعتنا نکردن،خودشون میرفتن اونور میرقصیدن میومدن سرجاشون می‌نشستن
بقیه رو‌پایین میگم
مامان جوجه 🐣🐤 مامان جوجه 🐣🐤 هفته بیست‌وچهارم بارداری