سلام بالخره فرصت شد بیام تجربه زایمانم و بگم،اول اینکه دکترم توی ۳۶ هفته امپول ریه واسم تجویز مرد گفت احتمال زایمان زودرس نداری ولی میخوام خیالم راحت بشه که اگه زودتر زایمان کردی بچه مشکل تنفسی نداشته باشه،منم داشتم کم کم کارامو انجام میدادم ارایشگاه میرفتم وسیله های بیمارستان و اماده میکردم،۳۶هفته و ۴ روزم که شد شب وقتی خوابیدم همش احساس درد پریودی عجیبی داشتم مثل شبهای قبل نبود پشت سر هم و بدون وقفه بود صبح که بیدار شدم رفتم دستشویی دیدم لکه بینی دارن،خودمم توی خونه تنها بودم خیلی ترسیدم،با همسرم تماس گرفتم گفتم برگرد خونه من لکه بینی دارم،همسرمم تا بخواد بیاد به خواهرش گفت زود بیاد پیشم باشه که نترسم،توی این فاصله دردای خیلی خیلی شدیدی شروع شد و لکه بینیم تبدیل شد به دفع لخته واقعا ترسیده بودم،با اورژانس تماس گرفتم گفتن الان امبولانس میفرستیم ولی نزدیکترین بیمارستان میبریمت نه بیمارستانی که خودت میگی،منم چون با دکترم هماهنگ کرده بودم که اگه شرایط اورژانسی پیش بیاد فقط برم همون بیمارستانی که قرار بود زایمان کنم قبول نکردم.همسرم و خواهرش اومدن پیشم و من یه خرده ارومتر شدم ولی دردام داشت شدیدتر و طولانیتر میشد،با یکی از دوستامون که ماماست تماس گرفتیم گفت نگران نباش حتما با دکترت تماس بگیر ولی چیز مهمی نیست احتمالا بهت استراحت مطلق میده ،ولی من خودم میدونستم شرایطم طبیعی نیست.

۱۰ پاسخ

من چون قبلا رحممو جراحی کرده بودم باید سزارین میشدم جدای از این خودم ادمی نیستم که بتونم طبیعی زایمان کنم،هفته قبل هم پرونده سزارین و به بیمارستان داده بودم تایید شده بود،خلاصه زود من و فرستادن اتاق عمل قبلش گفتم بذارین همراهم و ببینم خواهر شوهرم اومد با چشمای خیس و رنگ پریده،خیلی دوست داشتم همسرم یا مامانم کنارم بودن اون لحظه ولی مامانم نرسیده بود همسرمم اجازه نمیدادن بیاد،رفتم اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد باهام حرف بزنه که ارومم کنه ولی خیلی ترسیده بودم تا وقتی که دکترم و توی اتاق دیدم گفتم خیلی درد دارم،میخواستن بی حسی از کمر بهم بدن ولی وقتی دکترم شرایطم و دید گفت زود بیهوشش کنید.من ساعت ۱۰.۱۵دقیفه صبح رسیدم بیمارستان ارس قشنگمون ساعت ۱۱.۲۰دقیقه بدنیا اومد

ساعت ۸ صبح بود که دردام شروع شد باید تا ساعت ۹ صبر میکردم که دکترم بره مطب،با منشیش تماس گرفتم شرایط و گفتم گفت خیلی زود خودتو برسون به بیمارستان،فقط کار خوبی که کرده بودم همه وسایل و مدارک بیمارستان و از قبل اماده کرده بودم واسه همسرمم توضیح دادم که باید چکار کنه،زود همه رو جمع کردیم و رفتیم بیمارستان فاصله بیمارستان تا خونه مون یکساعت بود تا برسیم بیمارستان من مردم و زنده شدم واقعا دردای عجیب و بدی داشتم فاصله شونم داشت کمتر میشد،رسیدم بیمارستان زود من و برای nst فرستادن ولی انقدر درد داشتم گریه م گرفته بود،پرستارا میگفتن باید معاینه بشی میگفتم من میخوام سزارین بشم اجازه نمیدم،اخر یکیشون باهام صحبت کرد که تو هر جوری هست سزارین میشی فقط باید شرایط و بررسی کنیم معاینه کرد و گفت ۶ فینگر باز شدی،زود اومدن کارای پذیرش و تشکیل پرونده رو انجام دادن بهشون گفتم احساس دستشویی دارم گفتن داری زایمان میکنی تقریبا فول شدی

وای چقد راحت با تجربه زایمانت کنار اومدی، منم مثل شما زایمانم اورژانسی شد، با این تفاوت که شوهرم کنارم بود، همه چیز عالی بود، کلی هوامونو داشتن، ولی من به خاطر زایمان یهوییم خیبی شوکه شدم. هنوزم به روز زایمانم فکر میکنم یجوری میشم، تازه بچه من ۲۲ روز nicu بود، ولی خدارو شکر الان حالش خوبه

بخاطر اینکه دو هفته زودتر زایمان کردم گفتن باید ارس تحت نظر باشه چون زیاد خوب شیر نمیخوره سه روز nicu بستری بود،وزنشم خوشبختانه خوب بود ۲۸۰۰ بود،خودم فرداش مرخص شدم بینهایت از دکترم راضیم توی اون شرایط بحرانی مطب و تعطیل کرد کمتر از یکساعت خودشو بیمارستان رسوند و بهترین تصمیم و گرفت زیرمیزی که گرفت واقعا نوش جونش ،کادر بیمارستان عالی بودن پرستارا دلسوز و مهربون،شکمم و که فشار میدادن بهم میگفتن دردت به جونم تحمل کن الان تموم میشه.
سوند اصلا درد نداره بیخودی واسه خودتون ازش غول نسازید،پمپ درد خیلی خیلی بهم کمک کرد،اولین راه رفتن اذیت شدم که قابل تحمل بود و با اینکه هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین از سزارینم راضیم.و هر بار صورت ماه پسرمو میبینم همه اون اتفاقای تلخ و فراموش میکنم.
امیدوارم تجربه من بتونه بهتون کمک کنه🤍🤍🤍

♥️♥️♥️

وای من نشستم با تجربت گریه کردم دختر🥲
نمیدونم چرا
خداروشکر نینیت تو بعلته و سالم و سلامته❤️

انشالله که نامدار باشع و قدمش مبارک

باقیش چیشد گلم

یعنی ۳۶ هفته زایمان کردن طبیعی یا سزارین

عزیزم روبیکآ و اینستا گروه زديم اگه میای ایدی بده یه به آیدیم پیام بده bili_crazy1

سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی..
روز یکشنبه نوبت دکتر داشتم و چون ۳۸ هفته و ۳ روز بودم معاینه لگن انجام داد و گفت لگنت خوبه میتونی زایمان طبیعی انجام بدی.(من چون دستمزد پزشکم برای زایمان طبیعی بالا بود (۱۵ ت) تصمیم داشتم با یک ماما خصوصی زایمان انجام بدم) همون روز عصر هم رفتم ویزیت مامایی که در نظر داشتم .اونجا هم معاینه شدم و گفت یک سانت ضخیمی.
همه کارا انجام شد قرار شد شروع کنم به پیاده روی و ورزش بیشتر ودمنوش و...
شب که برگشتیم خونه اصلا حالم خوب نبود همش دلپیچه داشتم چون گوجه سبز خورده بودم فکر میکردم سردیم کرده . گلاب به روتون اسهال شدید بودم.سر شب دیدم لباس زیرم خونی شده با ماما تماس گرفتم و گفت طبیعیه بخاطر معاینست .ولی بنظر خودم طبیعی نبود و دلشوره داشتم. از درد دلپیچه تا۳ ونیم صبح به خودم پیچیدم و در اخر کیسه ابم پاره شد و مجدد تماس گرفتم با ماما که گفت زایمانته بیا ببمارستان.
به سمت بیمارستان حرکت کردیم. حدودا یک ساعتی راه بود در طول مسیر دردام شروع شد و این شد آغاز زایمان ..
مامان تو دلی مامان تو دلی ۴ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی ۱
سلام به همگی من تقریبا بعد از دوهفته اومدم تا تجربه زایمانم رو در اختیار اونایی که مشتاق هستن بزارم
خب من ساکن بابل هستم و دکترم هم بیشتر زایمان سزارین اختیاری انجام میده و باردار هاشو ارجاع میده به بیمارستان خصوصی و زمانی که بهش گفتم دلم میخواد طبیعی زایمان کنم یه کم جا خورد چون معمولا اکثر خانما تو شهرمون میخوان سزارین بشن خب دکترمم کمکشون میکنه
دکتر گفت ۳۸ هفته بیا معاینه لگن منم رفتم یه کوچولو درد داشت چون دهانه رحم هم معاینه کرد که ۱ سانت بودم گفت ممکنه لکه بینی بگیری که طبیعیه و اینکه تا. ۳۹هفته صبر میکنیم اگر دردت گرفت که هیچ اگر نه ارزش نداره با آمپول فشار و تو هفته های ۴۱٫۴۲ زایمان کنی منم بعد از این حرفش یکم نگران شدم چون کلا از برش و بی حسی سزارین ترس داشتم
خلاصه رفتم خونه تا دوروز لکه بینی داشتم و یه کوچولو درد زیر شکم
که بعد دوروز قطع شد و منم نا امید شدم ،تقریبا از همون هفته پیاده روی و پله نوردی شروع کردم البته اینم بگم که وارد ماه نه که شده بودم اساس کشی داشتم که کلی تحرک داشتم ولی پیاده روی و ورزش فقط هفته اخر اونم روزی یک ساعت ،تقریبا دوروز مونده بود به اینکه ۳۹هفته کامل بشه تصمیم گرفتم ماما همراه بگیرم باهاش تماس گرفتم گفت ساعت ۴بیا بیمارستان پرونده و سونو آزمایشاتو ببینم و خودتم معاینه کنم ………..
مامان دلوین مامان دلوین ۹ ماهگی
#پارت یک
بالاخره منم اومدم با تجربه زایمانم😁
من انتخابم سزارین اختیاری بود چون از طبیعی وحشت داشتم
اینم بگم که من دخترم تا ۳۶ هفته بریچ بود و بعد چرخید بل اینکه بارداری اولمه😵‍💫
بارداری خیلی سختی داشتم سه هفته آخر بچه کامل اومده بود تو لگن
منم همش استرس اینکه طبیعی زایمان نکنم....
خلاصه دکترم گفته بود چهار اردیبهشت برم پیشش تا پنجم بستری بشم تو بیمارستان
ولی خودم از تقریبا شنبه که می‌شد اول اردیبهشت دلدرد و کمردرد پریودی داشتم و یکشنبه رفتم پیش دکترم که گف فردا ۶ صب ناشتا برم بیمارستان
استرس داشتم ولی خیلی خوشحال بودم چون میدونستم دیگه سبک میشم و دخترم رو میبینم
خلاصه ۶ صب رفتم بیمارستان با دکترم تماس گرفتن که جواب نداد
تا ۶ ونیم بهش زنگ زدن ولی جواب نمی‌داد و اونجا بهم گفتن این دکتر سابقه جواب دادن تلفن نداشته
😑منم که دکتر نامه طبیعی بهم داده بود و گفته بود اونجا حرف از سزارین نزن سقف روسرم خراب شد و گفتم ایوای من بچه هم تو لگنه و دکتر ول کرده ک من طبیعی زایمان کنم
مامان 👼🏻دوقلوهای معجزه🩷 مامان 👼🏻دوقلوهای معجزه🩷 ۲ ماهگی
#پارت یک…

سلام مامانای عزیز😍🩷
و دوستای عزیزم🩷🌸
.
اومدم با تجربه زایمانم….

دوستانی که در جریان بودن میدونن که من هم سرکلاژ بودم هم اینکه انقباض زیاد داشتم دکترم با دارو برام کنترلش کرد چون کیسه ابم یکی بود و جفت هم یکی بود وزن یکی از دخترام کمتر بود هر هفته سونو داپلر و اکو میرفتم (توی این اوضاع من افسردگی زایمان هم گرفته بودم) خیلی سختی کشیدم ولی همه چیز رو به جونم میخریدم تا خدای مهربون دخترامو سالم و سلامت بده بغلم..🥹🩷
خلاصه دکتر گفت هرچقدر بچه ها توی شکمت بمونن خیلی بهتره کنترلش میکنم و… دکترم کنترل کرد برام انقباض هامو ۳۵ هفته یکم لک قهوه ای دیدم پیش دکتر رفتم گفتش مشکلی نداره چون ی لخته همراه با شیاف بود
بعد قرار بود اگر میشه اول ۳۷ هفته زایمان کنم و دکتر هم گفت من تا زمانی که تشخیص ندم برات امپول ریه توصیه نمیکنم خیلی استرس داشتم واقعا…
خلاصه گذشت نمیتونستم واقعا حرکت کنم از ۳۶ هفته که واردش شدم درد داشتم…🤰🏻ولی گفتم استراحت میکنم شیاف میزارم خوب میشم سه روز این دردارو تحمل میکردم و دکترمم نبود شب خوابیده بودم یهو انگار کلی اب ریختن روم و شکمم خشک شد خالی شد خیلی ترسیده بودم ساک بچه هارو اماده کرده بودم ولی ساک خودمو نه اینقدر ترس داشتم اتفاقی نیفته که منو همسرجان حتی ساک بچه رو هم فراموش کردیم ببریم رفتیم بیمارستانی که میخواستم زایمان کنم و گفتن دوقلو ان کامل هستن ضربان قلبشونم خوبه اسم دکترمو پرسیدن توی راه هم به دکترم تماس گرفتم گفت من خودمو میرسونم ساعت ۲:۴۰ دقیقه بامداد اسم دکترمو پرسیدن و زنگ زدن به دکترم وسایل بستریمو اوردن اونجا بود که ای داد یادمون رفته از وسایلامون همسرجانم زنگ زد به مادرم همه چیو اماده کرد و اورد برام….،،،،
مامان دخملی 🩷 مامان دخملی 🩷 ۳ ماهگی
#تجربه زایمان
خب بالاخره فرصت شد بیام از تجربه زایمانم بگم ..من ۳۶ هفته رفتم سونو وزن گفت وزنش ۳۲۰۰ هست که تا ۴۰ هفته ممکنه به ۴ کیلو برسه منم چون میخواستم طبیعی زایمان کنم خیلی ترسیدم مدام استرس داشتم که من از پس طبیعی بر نمیام ، خلاصه به فکر سزارین بودم چند تا دکترم رفتم ولی قبول نکردن گفتن وزن بچه باید بالای ۴۵۰۰ باشه که سزارین کنن این وسط ماما همراهم خانم وثوق خیلی بهم دلگرمی میدادن هر وقت میرفتم پیششون کلی از استرسم کم میشد .. خلاصه گفتم هر چی قسمته دیگه خدایی که تا الان کمکم کرده از این به بعدم هوامو داره .. دیگه همه توانم رو گذاشتم واسه زایمان طبیعی.. تو ۳۸ هفته و ۲ روز رفتم معاینه تحریکی دهانه رحمم تا ۳ سانت باز شد ولی خبری از درد نشد به لکه بینی افتادم که گفتن طبیعی هست ، ۳۹ هفته و ۱ روز بودم روز جمعه ۲۷ ام ساعت ۶ صبح با کمر درد بیدار شدم پاشدم یکم راه رفتم دیدم تقریبا هر دو دقیقه درد دارم میگرفت و ول میکرد حالت تهوع خیلی شدید هم گرفتم حالم بد شد گفتم دیگه دردام شروع شد هم خوشحال بودم هم یکم ترسیدم .. خلاصه شوهرم رو بیدار کردم گفتم درد دارم تا جایی که بشه تو خونه تحمل میکنم بعد بریم بیمارستان من درد میکشیدم اون ذوق میکرد که بچه داره میاد😂 خلاصه تا ساعت ۹ و نیم هر طور بود تحمل کردم و دوش آبگرم گرفتم دیدم دردام بیشتر شد واقعا نمیتونستم تحمل کنم رفتیم بیمارستان معاینه کردن گفتن دهانه رحمت ۴ سانته ۶۰ درصد نرمی ، گفتن معاینت خیلی خوبه بستری میشی امروز زایمان میکنی ، ادامه رو تو کامنت ها میزارم
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۹ ماهگی
+تجربه زایمان طبیعی ۲+
خونه مون ۵۰ تا پله داره چند بار پله هارو بالا پایین کردم شکمم سفت شده بود مثل سنگ نی نی خودشو قلمبه کرده بود ولی حرکاتش برعکس هر روز کم شده بود خیلییییی نرسیدم که بخاطر زعفرون باشه که خوردم منزل هم تنها بودم یه کم دراز کشیدم گفتم احتمالا درد کاذب هست میگذره ولی بهتر نشدم همچنان هم لکه بینی داشتم رفتم زیر دوش آبگرم کمرمو ماساژ دادم بازم درد داشتم از حدود ساعت ۴ دردا منظم شده بود هر ۷ دقیقه می گرفت تا قبلش دردم یکسره بود از کمر می کشید به سمت زیرشکم مثل روزای اول پریودی ولی قابل تحمل
باز نشستم روی توپ بالا و پایین کردم به ماما همراهم پیام دادم که درد و لکه بینی دارم از صبح که معاینه تحریکی شدم و دردم منظم شده و قطع نمیشه و اینکه زعفرون خوردم می ترسم 🫠حتی عکس لکه بینی رو فرستادم واسش گفت شو زایمان هست و نگران نباش نهایتش تا فردا دو سانت میشی و اگر خیلی نگرانی برو زایشگاه معاینه بشو اگر ۴ سانت بودی خبر بده من بیام وقت معاینه صبح ۱/۵ سانت بودم خلاصه تا حدود ۶ تحمل کردم دیدم دردا شد هر ۳ دقیقه و منظم ،دیذم جدی نمیگیره منو تماس گرفتم با دوستم که چند وقت زایمان کرده بود شرایطم رو گفتم گفت دردات شروع شده ولی چون شکم اول هستی تا فردا شب یا پس فردا ظهر تحمل کن الکی نرو بیمارستان که اذیت میشی گفتم باشه ولی دردم کم نمیشد و انقباض منظم داشتم زنگ زدم همسرم گفتم بیا منزل من اینجوری شده شرایطم تنها نباشم ...
مامان علیسان مامان علیسان روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
۳۶ هفته و خرده ای رفتم دکتر برای معاینه لگن گفت دو سانت بازم و لگنم عالیه برای زایمان
تقریبا درد پریودی داشتم و گاهی می‌گرفت و ول میکرد
۳۷ هفته و یک روز بودم که هر ۵ دقیقه یه بار یه دردی یکم بیشتر از درد پ یودی منو می‌گرفت و ول میکرد و بعد چند ساعت کلا نامنظم شد ولی درد داشتم
صبح بعدش رفتم سرویس لکه خون دیدم چون معاینه شده بودم گفتم شاید از اونه ولی خواهرم گفت برم یه ان اس تی بدم خیالم راحت بشه رفتم بیمارستان شرح حال دادم اول معاینه کردن گفت ۴ سانت بازی و خونریزی داری
زنگ زدن دکترم و دکتر گفت بستریش کنید
بستری شدم بهم آمپول فشار زدن و ۶ سانت بودم کیسه ابم پاره شد و دردام خیلی بیشتر شد و قابل تحمل نبود خیلی اماده کرده بودم خودمو که داد نزنم و تموم زورمو بدم ولی اون لحظه واقعا دردش قابل تحمل نبود برام درد آمپول فشار خیلی بیشتر از درد فشار طبیعیه
خلاصه خیلی زود ۱۰ سانت شدم و بعد هر بار فشار اومدن با تموم وجودم زور میزدم پرستار از رو شکمم محکم فشار میداد و من زور میزدم
که بلاخره سر بچه اومد و زایمان کردم ساعت ۳ بستری شده بودم و ساعت ۴:۳۰ زایمان کردم
من خیلی زود رفتم اگه دردامو تو خونه می‌کشیدم و آمپول فشار نمیزدن شاید راحت بود زایمانم و اینکه من هنوز نه ورزشم نه پیاده روی رو هم شروع نکرده بودم
و بخاطر همینا خیلی پاره شدم و بخیه خوردم