۹ پاسخ

عزیزم
بهشت زیر پای مادر است❤❤❤❤
پسر بزرگم دیابت تیپ ۱ داره و شبا که میخوابه با تینکه بزرگ شده تا صبح ۱بار باید تست بگیرم ،صداش کنم عسل بدم ،امپول بزنه
پسر وسطم انحراف بینی داره و خشکی بینی ،باید مراقب باشم خون دماغ نشه و نصف شب داخل بینیش رو دوباره چرب کنم
یزدانم که هر ۱ساعت ۲ساعت بیدار میشه شیر میخواد تازه شب ساعت ۲ میخوابه
صبح ساعت ۷ وسطی رو بیدار میکنم بره مدرسه
ساعت ۹ پسر بزرگ و همسرم رو راهی میکنم
یزدان رو بیدار میکنم شیر میدم ،جاشو عوض میکنم،دوباره میخوابونم و ناهار میزارم
بعدش دیگه خوب میدونی جمع کن تمیز کن،شام بزار،با یزدان وقت بگذرون
وای خدا من چقدر بدبختم چرا من باهمع اینجوریم همه بامن اونجورییییییی
خسته شدم
ولی بازم شیرینه ،دوست دارم،از شون خسته نمیشم
به خودت برس،به خودت وقت بزار،با بچه ات برو بیرون،خرید،برقص
ایناهم میگذره عزیزم

عزیزم بچه من از دیشب ساعت سه تا امروز ۱۱ نخابید.کلا بچه من شبا نمیخابه.نمیدونم کی قراره خوابش تنظیم شه.
منم کم کم دارم ازبین‌میرم😑😑

عزیزم منم اینجوریم
دخترم بد ۲ ماه خابش تنظیم شد
ولی شبا بر شیر بیدار میشه
خونه رو از کی بود جم نکرده بودم پر مو خاک بود دیروز تمیز کردم روزایی ک بتونم شام درست کنم میکنم نتونم شام مبریم بیرون یا شوهرم میاد بچه نگه میداره یچی درست میکنم میخوریم

عزیزم
از کارهای خونه بزن به خودت برس

رابطه که اصن نمیشه داشت اصن بچه نمیخوابه منم صب تا شب دارم تو خونه راه میرم با بچه چند روزه میذارمش تو کالسکه تو خونه میچرخیم

منم تمام بدنم دردمیکنه انقد بی انرژی و ضعیف و لاغر شدم ک نمیدونم باید چیکارکنم

عزیزم درست میشه ولی اگه میبینی ضعیف شدی شیر و قطع کن شیرخشک بده بچه مادر صحیح و سالم و شاد میخواد

ای جااااااااانم......
کاملا درکت میکنم چی میگی عزیزم...
فقط اینو بدون این روزا میگذره به سرعت...

منی که با همه ی اینایی که گفتی تازه قراره کار هم بکنم چی بگم؟

سوال های مرتبط

مامان ماهلینم🥹🫀 مامان ماهلینم🥹🫀 ۴ ماهگی
خانوما من دخترم دیگه کاملا شیرخشکی شد و انقد سینمو نگرفت که شیرم خشک شد من همه تلاشمو کردم ولی نشد😞من خیلی حس بدی دارم حس میکنم من اصلا مامان خوبی براش نیستم حس ناکافی بودن تمام روانم بهم ریخته همین الان دارم با اشک مینویسم من اصلا حالم خوب نیست و افسردگی که تو بارداری داشتم بعد از زایمان بیشتر شده همش غمگینم رو بچم بشدت حساس شدم هی نفساشو چک میکنم هی میترسم بچم خدای نکرده چیزیش بشه اصلا حال و حوصله ی هیچی رو ندارم و فقط کارم شده گریه حتی حال ندارم برم دکتر با اینکه شوهرم خیلی خوبه خیلی هوامو داره خیلی دلداریم میده و همش داره سعی میکنه از این حال درم بیاره ولی بازم من حالم خوب نمیشه و حس میکنم ن میتونم مادری خوبی برای بچم باشم ن همسر خوبی واسه شوهرم و اینکه دیگران هی نظر میدن که چرا داری ب بچت شیرخشک میدی چرا تو اینجوری میکنی مگه فقط تو مادری و بچه اوردی و.... این درک نشدن از طرف دیگران هم بیشتر کلافه م میکنه و حس بوچی میکنم ولی بخدا که دست خودم نیست کاش یکی بود درکم میکرد😔