۴ پاسخ

منم لایک کن ببینم چه غلطی باید بکنم . منی که ! با این تفاوت که بچه من توی کالسکه وانمیسته و شیر خشک میخوره

قبل بیرون رفتن بچه رو قشنگ سیرش کن با شیرت،الان هم غذای کمکی میخوره راحتی،بزارش توی کالسکه و برو بگرد

درونگرا عاشق محیط خونست و بیرون رو اصلا دوست نداره گلم

کلاسای مادر و کودک برو خیلی خوبه

سوال های مرتبط

مامان شيطونك مامان شيطونك ۱۴ ماهگی
بچه ها خیلی دلم گرفته
همش تو خونه با بچه تنهام. درسته عزیز و شیرینه برام، ولی انگار کم آوردم.
جایی هم که زندگی میکنم خیابوناش شیب داره، هم پله داره، نمیتونم برم کالسکه سواری.
ولی شوهرم میره سرکار. خب روحیه ش عوض میشه، میاد خونه هم خسته ست، باز تا اخر شب من با بچه سروکله میزنم.
منم قبلا سرکار میرفتم، دوست دارم بیرون خونه باشم، ولی نمیشه.
مسافرت زیاد میریم، تازه ۲ هفته ست برگشتیم، این هفته هم میخایم بریم باز. ولی!!!! خب تو مسافرت هم من بچه دارم!!!!! فرقی به حال من نداره! درسته حس و حالم عوض میشه ولی سخت تره. چون تو خونه هرچند یکنواخت، ولی یه روتینی برای خودم دارم. مسافرت سخت تر هم هست! تازه برمیگردی خونه خاک داره باید همه جارو مرتب هم بکنی…
بخدا که سرکار آدم خسته نمیشه، تو خونه سخت تره.
شوهرمم خیلی مهربونه ولی متوجه توضیحات من نمیشه که تو خونه با بچه چقد بیشتر خسته میشم.
درکنار این خستگی ها فشرده زبان هم میخونم، شب که بچه میخابه با خستگی زیاد تازه میشبنم سر درس. اونم چون خودم دارم خوداموز میخونم برام استرس میاره.
خلاصه خیلی دپسرده شدم😞
مامان فندوق من مامان فندوق من ۱۰ ماهگی
سلام مامانا دلم خیلی گرفته یکی بیاد حرف بزنیم از دست مامانم خیلی دلم گرفت نشستم گریه میکنم چند ماه بچه کوچیک دارم بچم شیر نمی خورد یکسره گریه میکرد غذا نمی خورد با یک بچه ی مدرسه ایی و شوهر وسواس یعنی سرویس شدم تو این چند ماه کم واردم بیشتر شبا تا صبح بالاسر دخترم گریه میکنم ک شیر نمی خوره بعد مادر تو این چند وقت یک بارم نیومد کمک وقتی هم میرم خونش انگار طلب کاره ازم یک جوری حرف میزنه چند روز پیش رفتم خونش تا وارد خونه شدم میگه باز اومدی با بچه هات تازه خونه رو تمیز کرده بودم باز اومدی ک بچه ها بهم بریزن برام کار درست کنی من هیچی نگفتم ولی دلم شکست امروز دوباره رفتم برداشته میگه همه میگن چرا دخترت تو خونه بیکاره نمیاد کمکت کنه کارا خونه تو بکنه میگم من بچه کوچیک دارم دست تنها بچه ایی ک با سرنگ شیرش میدم بزرگش کردم تو یک بارم کمکم نیومدی الان چه توقعی داری من حتی وقت نمی کنم هفته ایی یک بار برم حموم کسی نیست بچمو نگه داره تو هنوز از من توقع کار داری میگه برو تا مادرشوهرت نگه داره چون میدونه اون برای من هیچ کاری نمیکنه هی بهم تیکه میندازه واقعا دلم شکسته حالم بده
مامان هسته🍋 مامان هسته🍋 ۱۴ ماهگی
خوب قرار شد در مورد نحوه برگشتنم به سر کار بگم که چطور دخترم قبچل کرد بمونه،
راستش از اول که بدنیا اومد، بیشتر روی زمین گذاشتمش، به خوابش یه روتین منظم دادم، مداوم بیرون بردمش که به آدما عادت کنه، تو جمعای شلوغ میبردمش، توی مهمونی ها تلاش میکردم بدمش به بقیه تا کمتر به خودم وابسته بشه، در مورد شیرم، اوایل گاهی چند روز در میون شیر خشکش میدادم، دیگه قطعش کردم تا یکماه پیش شروع کردم شیشه رو به روتیننش اضافه کردن تا قبولش کنه، راحت گرفتش، و الان صبحا که سر کارم شیشه میخوره خودم که میرم سینه، و‌ باورتون نمیشه یکبار تا الان بهونه امو نگرفته، وقتی برمیگردم خونه یه نیم از بغلم پایین نمیاد، شیر میخوره، بعدم کنارم تا ساعت ۶ میخوابه، یه خواب سیر میره بچم🥲 اما حس میکنم ما خودمون بیشتر به بچه هامون وابسته ایم ، همسرم یکماه مرخصی گرفت تا م.اظبش باشه، ومن استرس کمتری برا مار داشته باسم، قراره بعدشم یا پرستار بگیرم بزارمش خونه مادرم، یا بره خونه پدرشوهرم، اخه خیلی پدرشوهرمو دوست داره، در اصل اصلا اذیت نشد از نبودن من توی خونه، چون دخترکم بشدت اجتماعیه، و از اول بچه آرومی بود خداروشکر، ولی خیلی ذل و شیطونه، ولی اهل گریه و زاری اصلا!!!😂😂